Persian Vocabulary
Click on letter: GT-Google Translate; GD-Google Define; H-Collins; L-Longman; M-Macmillan; O-Oxford; © or C-Cambridge

GT GD C H L M O
a

GT GD C H L M O
abilities /əˈbɪl.ɪ.ti/ = NOUN: توانایی, قابلیت, شایستگی, صلاحیت, استطاعت, لیاقت, سررشته; USER: توانایی, توانایی های, توانایی ها, از توانایی های, به توانایی های

GT GD C H L M O
ability /əˈbɪl.ɪ.ti/ = NOUN: توانایی, قابلیت, شایستگی, صلاحیت, استطاعت, لیاقت, سررشته; USER: توانایی, قابلیت, توانایی های, به توانایی, از توانایی

GT GD C H L M O
about /əˈbaʊt/ = PREPOSITION: در باره, در حدود, در, راجع به, پیرامون, پیرامون, پیرامون, پیرامون, با, نزدیک; ADVERB: تقریبا, پیرامون; USER: در باره, در حدود, در, راجع به, تقریبا

GT GD C H L M O
above /əˈbʌv/ = ADVERB: در بالا, بالاتر, برتر, قسمت بالا; PREPOSITION: فوق, بالای, فراز, مافوق, بالای سر; ADJECTIVE: بالاتر, مافوق, نام برده, واقع در بالا; USER: در بالا, فوق, بالاتر, بالای, فراز

GT GD C H L M O
abroad /əˈbrɔːd/ = ADVERB: خارج از کشور, بیرون, وسیع; NOUN: خارج, خارجه; USER: خارج از کشور, خارج, در خارج از کشور, به خارج از کشور, خارج از کشور به

GT GD C H L M O
absorbed /əbˈzɔːbd/ = VERB: جذب کردن, جذب شدن, فرا گرفتن, در اشامیدن, کاملا فرو بردن, تحليل كردن, مجذوب شدن در, در کشیدن; USER: جذب, جذب شده, جذب می شود, جذب می, را جذب

GT GD C H L M O
abuse /əˈbjuːz/ = NOUN: توهین, فحش, سوء استعمال, پرخاش, خفت, بد زبانی, تهمت; VERB: بد بکار بردن, بد استعمال کردن, سو استفاده کردن از, بدرفتاری کردن نسبت به, به زنی تجاوز کردن; USER: سوء استفاده, سوء, سوء مصرف, سوء استفاده از, سوء استفاده های

GT GD C H L M O
accept /əkˈsept/ = VERB: پذیرفتن, قبول کردن, قبول شدن, پسندیدن, موافقت کردن; USER: پذیرفتن, قبول, را قبول, را بپذیرید, قبول می

GT GD C H L M O
acceptable /əkˈsept.ə.bl̩/ = ADJECTIVE: قابل قبول, قابل پذیرش, پذیرفتنی, مقبول, مناسب, پسندیده, خوب, پذیرا, خوشايند; USER: قابل قبول, قابل پذیرش, مقبول, پذیرفتنی, مناسب

GT GD C H L M O
acceptance /əkˈsep.təns/ = NOUN: پذیرش, قبولی حواله, حوالهء قبول شده; USER: پذیرش, قبول, به پذیرش, از پذیرش

GT GD C H L M O
accepted /əkˈsep.tɪd/ = ADJECTIVE: پذیرفته, مقبول; USER: پذیرفته, پذیرفته شده, قابل قبول, پذیرفته شده است, قابل قبول است

GT GD C H L M O
accepting /əkˈsept/ = VERB: پذیرفتن, قبول کردن, قبول شدن, پسندیدن, موافقت کردن; USER: پذیرش, قبول, پذیرفتن, با پذیرش, به پذیرش

GT GD C H L M O
access /ˈæk.ses/ = NOUN: دسترسی, دسترس, راه, دست یابی, تقریب, اجازه دخول, راه دسترس, مدخل, وسیله حصول, حمله, اصابت, دسترسی یا مجال مقاربت, تقرب به خدا, بروز مرض; USER: دسترسی, دسترسی به, دسترسی داشته باشید, دسترسی پیدا, دسترسی پیدا کنید

GT GD C H L M O
accordance /əˈkɔː.dəns/ = NOUN: تطابق, توافق, وفق, موافقت, جور بودن, سازش, متفق بودن, متابعت; USER: تطابق, مطابق, طبق, بر اساس

GT GD C H L M O
accountable /əˈkaʊn.tə.bl̩/ = ADJECTIVE: جوابگو, مسئوليت, مسئول حساب, قابل توضیح; USER: جوابگو, پاسخگو, مسئوليت, پاسخگو است, و پاسخگو

GT GD C H L M O
accounting /əˈkaʊn.tɪŋ/ = NOUN: حسابداری, اصول حسابداری, برسی اصل و فرع; USER: حسابداری, های حسابداری, حسابداری به, حسابداری را

GT GD C H L M O
accounts /əˈkaʊnt/ = NOUN: حساب, شرح, گزارش, صورت حساب, حکایت, داستان, سبب, بیان علت, خبر, پا; USER: حساب, حساب های, حسابهای, حساب ها, به حساب

GT GD C H L M O
accuracy /ˈæk.jʊ.rə.si/ = NOUN: دقت, صحت, درستی; USER: دقت, صحت, دقت و صحت, درستی, صحت و دقت

GT GD C H L M O
accurate /ˈæk.jʊ.rət/ = ADJECTIVE: دقیق, صحیح, درست; USER: دقیق, صحیح, درست, دقیق و, های دقیق

GT GD C H L M O
accurately /ˈæk.jʊ.rət/ = ADVERB: عینا; USER: دقت, با دقت, دقیق, به دقت, به درستی

GT GD C H L M O
achieve /əˈtʃiːv/ /əˈtʃiːv/ = VERB: رسیدن, دست یافتن, نائل شدن به, انجام دادن, بانجام رسانیدن, تحصیل کردن, کسب موفقیت کردن اطاعت کردن; USER: رسیدن, دستیابی, رسیدن به, دستیابی به, دست یافتن

GT GD C H L M O
achieved /əˈtʃiːv/ = VERB: رسیدن, دست یافتن, نائل شدن به, انجام دادن, بانجام رسانیدن, تحصیل کردن, کسب موفقیت کردن اطاعت کردن; USER: به دست آمده, دست آورد, به دست آورد, به دست, دست آمده

GT GD C H L M O
acknowledge /əkˈnɒl.ɪdʒ/ = VERB: تصدیق کردن, قدردانی کردن, اعتراف کردن, وصولنامهای را اشعار داشتن; USER: اذعان, تصدیق, اذعان کرد, اذعان به, اذعان دارند

GT GD C H L M O
acknowledgement /əkˈnɒl.ɪdʒ.mənt/ = NOUN: تصدیق, سپاسگزاری, قبول, شهادت نامه, اقرار, تشکر, خبر وصول; USER: قبول, تصدیق, اقرار, سپاسگزاری, خبر وصول

GT GD C H L M O
acknowledgment /əkˈnɒl.ɪdʒ.mənt/ = NOUN: تصدیق, قبول, سپاسگزاری, شهادت نامه, اقرار, تشکر, خبر وصول; USER: قبول, تصدیق, اقرار, سپاسگزاری, خبر وصول

GT GD C H L M O
acquired /əˈkwaɪər/ = VERB: اندوختن, بدست اوردن, پیدا کردن, حاصل کردن; USER: به دست آورد, دست آورد, اکتسابی, به دست آمده, به دست آورده

GT GD C H L M O
acquires /əˈkwī(ə)r/ = VERB: اندوختن, بدست اوردن, پیدا کردن, حاصل کردن; USER: بدست می آورد, کند, بدست, بدست می

GT GD C H L M O
acquisition /ˌæk.wɪˈzɪʃ.ən/ = NOUN: اکتساب, مالکیت, فراگیری, استفاده, حصول; USER: اکتساب, کسب, مالکیت, فراگیری, حصول

GT GD C H L M O
across /əˈkrɒs/ = PREPOSITION: در میان; ADVERB: از میان, از عرض, از وسط, ازاین طرف بان طرف, یکسره, از این سو بان سو; USER: در میان, سراسر, در سراسر, در سرتاسر, را در سراسر

GT GD C H L M O
act /ækt/ = NOUN: عمل, کار, کنش, فعل, اعلامیه, حقیقت; VERB: عمل کردن, رفتار کردن, کنش کردن, کار کردن, جان دادن, روح دادن; USER: عمل, عمل می کنند, عمل کردن, کار, کنش

GT GD C H L M O
acting /ˈæk.tɪŋ/ = NOUN: بازیگری, کفیل, فعالیت, کاری, ایفای نمایش, جدیت; ADJECTIVE: فعال, عامل, جدی, کفالت کننده, کنشی, فاعل, قابل اعمال; USER: بازیگری, اقدام, اقدام به, فعالیت, فعال

GT GD C H L M O
action /ˈæk.ʃən/ = NOUN: عمل, اقدام, کنش, حرکت, بازی, کار, رفتار, فعل, نبرد, جریان, کردار, جنبش, تاثیر, تعقیب, اشاره, سهم, جدیت, سهام شرکت, جریان حقوقی, تمرین, اقامهء دعوا, طرز عمل, وضع, گزارش, اشغال نیروهای جنگی, پیکار, اثر جنگ; USER: اقدام, عمل, کنش, حرکت, رفتار

GT GD C H L M O
actions /ˈæk.ʃən/ = NOUN: عمل, اقدام, کنش, حرکت, بازی, کار, رفتار, فعل, نبرد, جریان, کردار, جنبش; USER: اقدامات, عملیات, اعمال, اقدام, کاربران عملیات

GT GD C H L M O
active /ˈæk.tɪv/ = ADJECTIVE: فعال, معلوم, کنشی, کنشگر, دایر, کاری, ساعی, حاضر بخدمت, تنزل بردار, با ربح, کنشور, پر کار; USER: فعال, فعال است, های فعال, فعال را

GT GD C H L M O
activities /ækˈtɪv.ɪ.ti/ = NOUN: عملیات; USER: فعالیت, فعالیت های, فعالیتهای, فعالیت ها, فعالیتها

GT GD C H L M O
activity /ækˈtɪv.ɪ.ti/ = NOUN: فعالیت, اکتیوایی, کنشوری, چابکی, کار, زنده دلی; USER: فعالیت, فعالیت درسایت, فعالیت های, فعالیتهای, فعالیتی

GT GD C H L M O
actual /ˈæk.tʃu.əl/ = ADJECTIVE: واقعی, حقیقی, فعلی; USER: واقعی, های واقعی, حقیقی, واقعی را, واقعی در

GT GD C H L M O
add /æd/ = VERB: افزودن, اضافه کردن, جمع کردن, ضمیمه کردن, جمع زدن, باهم پیوستن, باخود ترکیب کردن, زیاد کردن; USER: اضافه کردن, اضافه, افزودن, اضافه کنید, اضافه می

GT GD C H L M O
addition /əˈdɪʃ.ən/ = NOUN: اضافه, جمع, افزایش, ضمیمه, لقب, متمماسم, سرک, اسم اضافی, ترکیب چند ماده با هم; USER: اضافه, علاوه بر, علاوه, علاوه بر این, علاوه بر آن

GT GD C H L M O
additional /əˈdɪʃ.ən.əl/ = ADJECTIVE: اضافی, افزوده, فرعی; USER: اضافی, اضافی در, های اضافی, اضافی را, افزوده

GT GD C H L M O
additionally /əˈdɪʃ.ən.əl/ = USER: علاوه بر این, علاوه بر, علاوه, به علاوه, علاوه بر آن

GT GD C H L M O
address /əˈdres/ = NOUN: نشانی, خطاب, ادرس, نطق, خطابه, عنوان, ارسال, نام و نشان, سرنامه; VERB: نشانی دادن, درست کردن, قراول رفتن; USER: ادرس, آدرس, نشانی, به آدرس, آدرس های

GT GD C H L M O
addresses /əˈdres/ = NOUN: نشانی, خطاب, ادرس, نطق, خطابه, عنوان, ارسال, نام و نشان, سرنامه, طرزخطاب, مهارت, خطابت; USER: آدرس, آدرس های, آدرس ها, نشانی های, به آدرس

GT GD C H L M O
addressing /əˈdres/ = NOUN: نشانی دهی, نشانی یابی; USER: پرداختن به, پرداختن, آدرس دهی, خطاب, مقابله با

GT GD C H L M O
adds /æd/ = USER: می افزاید:, می افزاید, افزاید, اضافه می کند

GT GD C H L M O
adhere /ədˈhɪər/ = VERB: چسبیدن, پیوستن, وفادار ماندن, هواخواه بودن, طرفدار بودن, وفا کردن, توافق داشتن, متفق بودن, جور بودن, بهم چسبیده بودن; USER: چسبیدن, پایبند, پایبندی, پایبند باشند, پایبند به

GT GD C H L M O
adopted /əˈdɒp.tɪd/ = VERB: قبول کردن, اتخاذ کردن, اقتباس کردن, تعمید دادن, در میان خود پذیرفتن, به فرزندی پذیرفتن, فرا گرفتن, نام گذاردن; USER: اتخاذ, به تصویب رسید, به تصویب, اتخاذ شده, اتخاذ کرده

GT GD C H L M O
adopting /əˈdɒpt/ = VERB: قبول کردن, اتخاذ کردن, اقتباس کردن, تعمید دادن, در میان خود پذیرفتن, به فرزندی پذیرفتن, فرا گرفتن, نام گذاردن; USER: اتخاذ, پذیرش, تصویب, با اتخاذ, را اتخاذ

GT GD C H L M O
advance /ədˈvɑːns/ = NOUN: پیشرفت, مساعده, پیش پرداخت, جلو بردن, پیش روی, پیش قسط, سبقت; VERB: پیش بردن, جلو بردن, جلو رفتن, ترقی دادن; ADJECTIVE: از پیش فرستاده شده; USER: پیشرفت, پیشبرد, در پیشبرد, پیش بردن, به پیشبرد

GT GD C H L M O
advances /ədˈvɑːns/ = NOUN: پیشرفت, مساعده, پیش پرداخت, جلو بردن, پیش روی, پیش قسط, سبقت, ربون; USER: پیشرفت, پیشرفت های, پیشرفتهای, پیشرفت ها, از پیشرفت

GT GD C H L M O
adverse /ˈæd.vɜːs/ = ADJECTIVE: مضر, مخالف, مغایر, روبرو, نا سازگار; USER: مضر, جانبی, نامطلوب, عوارض جانبی, مخالف

GT GD C H L M O
affairs /əˈfeər/ = NOUN: مصالح; USER: امور, امور مربوط, امور مربوط به, در امور, اداره امور

GT GD C H L M O
affect /əˈfekt/ = NOUN: اثر; VERB: اثر کردن بر, تغییر دادن, متاثر کردن, وانمود کردن, تمایل داشتن, تظاهر کردن به, دوست داشتن; USER: اثر, تحت تاثیر قرار, تاثیر می گذارد, را تحت تاثیر قرار, تحت تاثیر قرار دهد

GT GD C H L M O
affecting /əˈfek.tɪŋ/ = VERB: اثر کردن بر, تغییر دادن, متاثر کردن, وانمود کردن, تمایل داشتن, تظاهر کردن به, دوست داشتن; USER: تحت تاثیر قرار, موثر بر, مؤثر در, را تحت تاثیر قرار, تحت تأثیر قرار

GT GD C H L M O
affiliate /əˈfɪl.i.eɪt/ = ADJECTIVE: وابسته; VERB: پیوستن, مربوط ساختن, اشنا کردن, در میان خود پذیرفتن, به فرزندی پذیرفتن; USER: وابسته, سهامداران, وابسته به, های وابسته, های وابسته به

GT GD C H L M O
affiliated /əˈfɪl.i.eɪt/ = VERB: پیوستن, مربوط ساختن, اشنا کردن, در میان خود پذیرفتن, به فرزندی پذیرفتن; USER: وابسته, وابسته به, تحت پوشش, های وابسته

GT GD C H L M O
afraid /əˈfreɪd/ = ADJECTIVE: هراسان, ترسیده, متوحش, ترسان, ترسنده, سراسیمه; USER: ترسیده, ترس, ترسند, می ترسم, از ترس

GT GD C H L M O
after /ˈɑːf.tər/ = ADVERB: پس از, بعد از, عقب, در عقب, بتقلید, بیادبود; PREPOSITION: در پی, پشت سر, مابعد, در جستجوی, در صدد; USER: پس از, پس, بعد از, بعد

GT GD C H L M O
afterwards /ˈɑːf.tə.wədz/ = ADVERB: سپس, پس, بعد از آن, بعدا, پس از ان; USER: بعد از آن, پس از آن, پس, سپس, بعدا

GT GD C H L M O
against /əˈɡenst/ = PREPOSITION: علیه, در برابر, ضد, در مقابل, با, بر, مخالف, به, برعلیه, برضد, مجاور, بسوی; USER: در برابر, در مقابل, با, ضد, بر

GT GD C H L M O
age /eɪdʒ/ = NOUN: سن, عصر, عمر, دوره, سن بلوغ, پیری, عهد; VERB: پیر شدن, پیرنماکردن, کهنه شدن, سالخوردهشدن; USER: سن, سنی, عصر, عمر

GT GD C H L M O
agencies /ˈeɪ.dʒən.si/ = NOUN: نمایندگی, وساطت, ماموریت, خبر گزاری, وکالت, دفتر نمایندگی, گماشتگی, پیشکاری; USER: سازمان, آژانس, سازمان های, آژانس های, سازمان ها

GT GD C H L M O
agency /ˈeɪ.dʒən.si/ = NOUN: نمایندگی, وساطت, ماموریت, خبر گزاری, وکالت, دفتر نمایندگی, گماشتگی, پیشکاری; USER: نمایندگی, آژانس, سازمان, آژانس های, آژانس به

GT GD C H L M O
agents /ˈeɪ.dʒənt/ = NOUN: عوامل; USER: عوامل, ماموران, عامل, مأموران, از عوامل

GT GD C H L M O
ago /əˈɡəʊ/ = ADVERB: پیش, قبل, قبل, گذشته; USER: پیش, قبل, گذشته, پیش به, پیش از

GT GD C H L M O
air /eər/ = NOUN: هوا, باد, فضا, جریان هوا, استنشاق, نسیم, نفس, شهیق, نما, سیما, اوازه, اواز, اهنگ, هر چیز شبیه هوا; VERB: بادخور کردن, اشکار کردن; USER: هوا, هوایی, هوای, هوا را, هوا در

GT GD C H L M O
aircraft /ˈeə.krɑːft/ = NOUN: هواپیما, طیاره; USER: هواپیما, هواپیمای, هواپیماهای, هواپیما در, هواپیما های

GT GD C H L M O
alcohol /ˈæl.kə.hɒl/ = NOUN: الکل, هر نوع مشروبات الکلی; USER: الکل, مشروبات الکلی, مصرف الکل, الکل را, الکل در

GT GD C H L M O
all /ɔːl/ = ADJECTIVE: تمام, همه, همه چیز, هر گونه, بسیار; PRONOUN: کلیه, جمیع; ADVERB: همگی, تماما, یکسره, داروندار; USER: تمام, همه, تمامی, کلیه, از همه

GT GD C H L M O
allowable /əˈlaʊ.ə.bl̩/ = ADJECTIVE: مجاز, جایز, قابل قبول, روا; USER: مجاز, های مجاز, جایز, مجاز به, قابل قبول

GT GD C H L M O
along /əˈlɒŋ/ = PREPOSITION: همراه, طول, در امتداد خط; ADVERB: جلو, پیش, موازی با طول; USER: همراه, در امتداد, طول, در طول, در کنار

GT GD C H L M O
already /ɔːlˈred.i/ = ADVERB: قبلا, پیش از این; USER: قبلا, حال حاضر, در حال حاضر, حال حاضر به, در حال حاضر به

GT GD C H L M O
also /ˈɔːl.səʊ/ = ADVERB: همچنین, نیز, و همچنین, بعلاوه, همینطور, و نیز, گذشته از این; USER: همچنین, نیز, همچنین می, نیز به, را نیز

GT GD C H L M O
alternative /ôlˈtərnətiv/ = ADJECTIVE: دیگر, متناوب, تناوبی, متبادل, نوبتی, نوبهای; NOUN: چاره, شق, شق دیگر, پیشنهاد متناوب; USER: دیگر, جایگزین, های جایگزین, متناوب, جایگزین را

GT GD C H L M O
alternatively /ôlˈtərnətivlē/ = ADVERB: متناوبا, بنوبت; USER: متناوبا, معادل, معادل آن, به طور متناوب, به صورت متناوب

GT GD C H L M O
although /ɔːlˈðəʊ/ = CONJUNCTION: اگر چه, هر چند, گرچه, بااینکه; USER: اگر چه, هر چند, اگرچه, گرچه, هر چند که

GT GD C H L M O
always /ˈɔːl.weɪz/ = ADVERB: همیشه, همواره, همه وقت; USER: همیشه, همواره, همیشه به, همیشه در, که همیشه

GT GD C H L M O
am /æm/ = VERB: هستم, اول شخص; USER: هستم, صبح, هستم و

GT GD C H L M O
ambiguity /ˌambiˈgyo͞o-itē/ = NOUN: ابهام, سخن مشکوک, گنگی معنی, نا معلومی; USER: ابهام, ابهام در, ابهام است, ابهام و, از ابهام

GT GD C H L M O
among /əˈmʌŋ/ = PREPOSITION: میان, در میان, از جمله, در زمره; USER: در میان, میان, در بین, از جمله, را در میان

GT GD C H L M O
amount /əˈmaʊnt/ = NOUN: مقدار, مبلغ, میزان, عده, مقدار میزان, مایه; VERB: بالغ شدن, رسیدن; USER: مقدار, میزان, مبلغ, به مقدار, مقدار قابل

GT GD C H L M O
amputations = NOUN: قطع عضوی از بدن; USER: قطع عضو, قطع اعضاء بدن, قطع دست و پا, قطع اعضا می, قطع اعضای بدن,

GT GD C H L M O
an

GT GD C H L M O
analysis /əˈnæl.ə.sɪs/ = NOUN: تحلیل, تجزیه, آزمايش, انالیز, جداگری, کاوش, فرگشایی, استقراء, شی تجزیه شده, مشتق و تابع اولیه, کتاب یا موضوع تجزیه و تحلیل شده; USER: تحلیل, تجزیه و تحلیل, آنالیز, تجزیه, تحلیل های

GT GD C H L M O
and /ænd/ = CONJUNCTION: و, و; USER: و, ها و, و در, و به, است و

GT GD C H L M O
anniversary /ˌanəˈvərsərē/ = NOUN: سالگرد, سوگواری سالیانه, جشن سالیانه عروسی, جشن یادگاری, مجلس یادبود یا جشن سالیانه; USER: سالگرد, سالروز, سالگرد تأسیس, مناسبت سالگرد, سالگرد تاسیس

GT GD C H L M O
announced /əˈnaʊns/ = VERB: اگهی دادن, اعلان کردن, اخطار کردن, خبر دادن, انتشار دادن, اشکار کردن, مدرک دادن; USER: اعلام کرد, اعلام, اعلام کردند, اعلام شده, را اعلام

GT GD C H L M O
annual /ˈæn.ju.əl/ = ADJECTIVE: سالیانه, یک ساله; USER: سالیانه, سالانه, های سالانه, سالانه به, سالانه در

GT GD C H L M O
anonymous /əˈnɒn.ɪ.məs/ = USER: بی نام, ناشناس, ناشناس در, های ناشناس, ناشناس و

GT GD C H L M O
another /əˈnʌð.ər/ = ADJECTIVE: دیگر, دیگری, سایر, جدا, غیر; PRONOUN: یکی دیگر, شخص دیگر; USER: دیگر, دیگری, یکی دیگر, یکی دیگر از, دیگری را

GT GD C H L M O
answer /ˈɑːn.sər/ = NOUN: جواب, پاسخ, دفاع; VERB: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, دفاع کردن, جوابگو شدن, بکار امدن, بکار رفتن, بدرد خوردن, جواب احتیاج را دادن, عهده دار شدن; USER: پاسخ, جواب, پاسخ به, پاسخ دادن, پاسخ دادن به

GT GD C H L M O
answered /ˈɑːn.sər/ = VERB: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, دفاع کردن, جوابگو شدن, بکار امدن, بکار رفتن, بدرد خوردن, جواب احتیاج را دادن, عهده دار شدن; USER: پاسخ, پاسخ داده, جواب داد, پاسخ داد

GT GD C H L M O
anti /ˈæn.ti/ = NOUN: مخالف; USER: مخالف, ضد, آنتی, های ضد, و ضد

GT GD C H L M O
anticipated /ænˈtɪs.ɪ.peɪt/ = VERB: سبقت جستن, پیش گرفتن بر, پیش بینی کردن, سبقت جستن بر, انتظار داشتن, پیشدستی کردن, جلوانداختن; USER: پیش بینی, پیش بینی شده, پیش بینی می, را پیش بینی, انتظار می رود

GT GD C H L M O
antitrust /ˌæn.tiˈtrʌst/ = ADJECTIVE: مخالف تشکیل یا اتحادیههای بزرگ صنایع; USER: ضد تراست, آنتی تراست, های آنتی تراست, مخالف تشکیل یا اتحادیههای بزرگ صنایع, ضد تراست به

GT GD C H L M O
any /ˈen.i/ = ADJECTIVE: هر, هیچگونه; PRONOUN: هیچ, کدام, هیچ نوع, چه, از نوع, چقدر, چه نوع; USER: هر, هیچ, هر گونه, هیچگونه, کدام

GT GD C H L M O
anything /ˈen.i.θɪŋ/ = PRONOUN: هر چیزی, چیزی, هر چیز, هیچ چیز, هیچ چیز, هر کار, هیچ کار, ابدا, مه کار چیزی; ADVERB: چیزی, هیچ, بر مقدار, بهیچ وجه; NOUN: صفر; USER: هر چیزی, چیزی, هر چیز, هیچ چیز, هیچ

GT GD C H L M O
anywhere /ˈen.i.weər/ = ADVERB: هر جا, هر کجا; USER: هر جا, هر نقطه, در هر نقطه, هر کجا, در هر نقطه در

GT GD C H L M O
appear /əˈpɪər/ = VERB: ظاهر شدن, پدیدار شدن, طلوع کردن, خاستن, سر زدن, طالع شدن; USER: به نظر می رسد, ظاهر, نظر می رسد, ظاهر می شود, ظاهر می

GT GD C H L M O
appearance /əˈpɪə.rəns/ = NOUN: ظاهر, ظهور, نمایش, پیدایش, نمود, ظواهر, منظر, فرم, سیما; USER: ظاهر, ظاهر برنامه, ظهور, به ظاهر, پیدایش

GT GD C H L M O
applicability = NOUN: قابلیت اجراء, کاربستپذیری; USER: کاربرد, استفاده, کاربردی, کاربردپذیری, قابلیت کاربرد

GT GD C H L M O
applicable /əˈplɪk.ə.bl̩/ = ADJECTIVE: مناسب, قابل اطلاق, قابل اجراء, کاربستپذیر, اجرا شدنی, خوش ایند, خوب; USER: مناسب, قابل اجرا, و قابل انطباق, قابل اجرا است, قابل انطباق با

GT GD C H L M O
application /ˌæp.lɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: کاربرد, درخواست, استفاده, درخواست نامه, استعمال, ضمیمه, ممارست; USER: کاربرد, برنامه, نرم افزار, درخواست, استفاده

GT GD C H L M O
applications /ˌæp.lɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: کاربرد, درخواست, استفاده, درخواست نامه, استعمال, ضمیمه, ممارست; USER: برنامه های کاربردی, برنامه, کاربردهای, برنامه ها, از برنامه های کاربردی

GT GD C H L M O
applies /əˈplaɪ/ = VERB: اعمال کردن, درخواست دادن, بکار بردن, درخواست کردن, بکار بستن, اجرا کردن, مورد استفاده قرار گرفته, بکار زدن, استعمال کردن, متصل کردن, بهم بستن, شامل شدن, قابل اجرا بودن; USER: اعمال می شود, اعمال, صدق, صدق می, اعمال می

GT GD C H L M O
apply /əˈplaɪ/ = VERB: اعمال کردن, درخواست دادن, بکار بردن, درخواست کردن, بکار بستن, اجرا کردن, مورد استفاده قرار گرفته, بکار زدن, استعمال کردن, متصل کردن, بهم بستن, شامل شدن, قابل اجرا بودن; USER: اعمال می شود, اعمال, اعمال می, نظرگرفته شود, در نظرگرفته شود

GT GD C H L M O
appoint /əˈpɔɪnt/ = VERB: منصوب کردن, گماشتن, معین کردن, تعیین کردن, برقرار کردن, واداشتن, مقرر داشتن; USER: منصوب کردن, منصوب, انتصاب, را منصوب, منصوب خواهد کرد

GT GD C H L M O
appointing /əˈpɔɪnt/ = VERB: منصوب کردن, گماشتن, معین کردن, تعیین کردن, برقرار کردن, واداشتن, مقرر داشتن; USER: انتصاب, انتخاب, تعیین, منصوب, منصوب کرد

GT GD C H L M O
appointment /əˈpɔɪnt.mənt/ = NOUN: انتصاب, قرار ملاقات, وعده ملاقات, گماشت, کار, منصب, وقت تعيين شده; USER: انتصاب, قرار ملاقات, وقت ملاقات, وعده ملاقات, ملاقات حضوری با مدیریت

GT GD C H L M O
approach /əˈprəʊtʃ/ = VERB: نزدیک شدن, نزدیک امدن; USER: روش, رویکرد, رویکردی, رهیافت, از روش

GT GD C H L M O
approached /əˈprəʊtʃ/ = VERB: نزدیک شدن, نزدیک امدن; USER: با نزدیک شدن, نزدیک, نزدیک شدن, با نزدیک, نزدیک شدن به

GT GD C H L M O
appropriate /əˈprəʊ.pri.ət/ = ADJECTIVE: مناسب, مقتضی, در خور, باب; VERB: اختصاص دادن, برای خود برداشتن, منظورکردن; USER: مناسب, مناسب است, های مناسب, مناسب را, مقتضی

GT GD C H L M O
appropriately /əˈprəʊ.pri.ət/ = USER: مناسب, طور مناسب, به درستی, بطور مناسب, مناسب به

GT GD C H L M O
approval /əˈpruː.vəl/ = NOUN: تصویب, رخصت, ستایش, تجویز, طرفداری; USER: تصویب, تایید, موافقت, به تایید, از تصویب

GT GD C H L M O
approved /əˈpruːvd/ = VERB: تصویب کردن, موافقت کردن, ازمایش کردن, پسند کردن, روا داشتن, طرفداری کردن; USER: تایید شده, تایید, تصویب, مورد تایید, تصویب شده

GT GD C H L M O
arab /ˈær.əb/ = ADJECTIVE: عرب, عربی; NOUN: عرب; USER: عرب, عربی, کشورهای عربی, عرب را

GT GD C H L M O
are /ɑːr/ = VERB: هستیم, هستیم, هستید; USER: هستیم, هستند, می باشد, عبارتند از, هستید

GT GD C H L M O
aren

GT GD C H L M O
around /əˈraʊnd/ = PREPOSITION: در اطراف, در نزدیکی; ADVERB: دور, پیرامون, در حوالی, گرداگرد, سوی دیگر, در هر سو; USER: در اطراف, اطراف, در سراسر, دور, پیرامون

GT GD C H L M O
articles /ˈɑː.tɪ.kl̩/ = NOUN: ماده, مقاله, بند, گفتار, فصل, کالا, حرف تعریف, فقره, شرط, متاع, اسباب, چیز, عمل; USER: مقالات, مقالهها, مقالههای, مقاله ها, و مقالات

GT GD C H L M O
as /əz/ = ADVERB: مانند, چنانکه, بطوریکه, بعنوان مثال; CONJUNCTION: چون, چنانکه, همچنانکه, هنگامیکه, چه, نظر باینکه; PREPOSITION: در نتیجه; USER: مانند, عنوان, به عنوان, را به عنوان, چون

GT GD C H L M O
aside /əˈsaɪd/ = ADVERB: گذشته از, جداگانه, بکنار, بیک طرف, در خلوت; NOUN: صحبت تنها; USER: گذشته از, کنار, به کنار, کنار گذاشته, را کنار

GT GD C H L M O
ask /ɑːsk/ = VERB: پرسیدن, خواستن, سوال کردن, پرسش کردن, جویا شدن, طلبیدن, دعوت کردن, طلب کردن, خبر گرفتن, خواهش کردن, برای چیزی بی تاب شدن; USER: پرسیدن, بپرسید, بخواهید, بپرسید که, از آنها بخواهید

GT GD C H L M O
asked /ɑːsk/ = ADJECTIVE: خواسته; USER: خواسته, پرسید, خواست, خواسته شده

GT GD C H L M O
asking /ɑːsk/ = ADJECTIVE: خواستار, خواهان, سائل; NOUN: خواهش, خواستاری; USER: خواهان, درخواست, پرسیدن, درخواست از, خواستار

GT GD C H L M O
asks /ɑːsk/ = USER: می پرسد, پرسد, می پرسد که

GT GD C H L M O
assessment /əˈses.mənt/ = NOUN: ارزیابی, تشخیص, تخمین, براورد, اظهارنظر, تقویم, تعیین مالیات, وضع مالیات; USER: ارزیابی, بررسی, سنجش, تشخیص, ارزیابی های

GT GD C H L M O
asset /ˈæs.et/ = NOUN: دارایی, ممر عایدی, خواست, چیز با ارزش و مفید, جمع دارایی شخص که بایستی بابتدیون او پرداخت گردد; USER: دارایی, دارایی ها, دارایی های, دارائی های, دارایی است

GT GD C H L M O
assets /ˈaset/ = NOUN: دارایی, ممر عایدی, خواست, چیز با ارزش و مفید, جمع دارایی شخص که بایستی بابتدیون او پرداخت گردد; USER: دارایی, دارایی های, دارایی ها, داراییهای, دارائی های

GT GD C H L M O
assignment /əˈsaɪn.mənt/ = NOUN: واگذاری, ماموریت, وظیفه, گمارش, انتقال قانونی, حواله, تخصیص اسناد, تکلیف درسی و مشق شاگرد; USER: واگذاری, انتساب, ماموریت, وظیفه, گمارش

GT GD C H L M O
assistance /əˈsɪs.təns/ = NOUN: کمک, مساعدت, معاونت, معاضدت, دستیاری, رسیدگی, همدستی, مدد, پایمردی, مراعات; USER: کمک, مساعدت, کمک های, به کمک, کمک به

GT GD C H L M O
associated /əˈsəʊ.si.eɪ.tɪd/ = VERB: شریک کردن, پیوستن, مربوط ساختن, مصاحبت کردن, وابسته کردن, امیزش کردن, همدم شدن, معاشرت کردن; USER: مرتبط, وجود, همراه, در ارتباط, همراه است

GT GD C H L M O
associates /əˈsəʊ.si.eɪt/ = NOUN: شریک, معاون, عضو پیوسته, همسر, رفیق, هم دست, هم قطار; USER: همکاران, همکارانش, دستیارانش, همکاران در, از همکاران

GT GD C H L M O
association /əˌsəʊ.siˈeɪ.ʃən/ = NOUN: انجمن, تجمع, وابستگی, مشارکت, اتحاد, پیوستگی, شرکت, تداعی معانی, ائتلاف, امیزش; USER: انجمن, ارتباط, رابطه, تجمع

GT GD C H L M O
assumption /əˈsʌmp.ʃən/ = NOUN: فرض, گمان, پنداشت, انگاشت, اتخاذ, تعهد, غرور, خود رایی, خود سری, خود بینی, قصد; USER: فرض, فرضیه, فرض بر, فرض است, فرض بر این

GT GD C H L M O
at /ət/ = PREPOSITION: در, به, سر, بر, در نتیجه, نزدیک, بطرف, بسوی, بر حسب, بنا بر, از قرار, پهلوی, بقرار; NOUN: ات; USER: در, به, را در, و در, شده در

GT GD C H L M O
attended /əˈtend/ = ADJECTIVE: با مراقب; USER: با حضور, حضور, حضور داشتند, شرکت کردند, شرکت داشتند

GT GD C H L M O
attention /əˈten.ʃən/ = NOUN: توجه, دقت, مراقبت, حواس, رسیدگی, خبردار, ادب و نزاکت, حاضرباش; USER: توجه, مورد توجه, توجه به, دقت, مراقبت

GT GD C H L M O
attentions /əˈtenCHən/ = NOUN: توجه, دقت, مراقبت, حواس, رسیدگی, خبردار, ادب و نزاکت, حاضرباش; USER: توجه, توجهات, مورد توجه, مورد توجه قرار, جلب توجه

GT GD C H L M O
attorneys /əˈtɜː.ni/ = NOUN: وکیل, وکیل مدافع, وکالت, نمایندگی; USER: وکلای, وکیل, وکلای مدافع, وکیل مدافع, وکلای دادگستری

GT GD C H L M O
attract /əˈtrækt/ = VERB: جلب کردن, جذب کردن, مجذوب ساختن, مجذوب کردن; USER: جذب, جلب, را جذب, خود جلب, را جذب کند

GT GD C H L M O
attractive /əˈtræk.tɪv/ = ADJECTIVE: جالب, جاذب, مورد توجه, فریبنده, کشنده, دلربا, دلکش, خوش نما; USER: جالب, جذاب, جذاب است, و جذاب, جذاب و

GT GD C H L M O
audit /ˈɔː.dɪt/ = NOUN: ممیزی, حسابرسی, بازرسی, رسیدگی; VERB: رسیدگی کردن; USER: حسابرسی, ممیزی, های حسابرسی, بازرسی, های ممیزی

GT GD C H L M O
auditing /ˈɔː.dɪt/ = VERB: رسیدگی کردن; USER: حسابرسی, ممیزی, های حسابرسی, حسابرسی به

GT GD C H L M O
authorities /ɔːˈθɒr.ɪ.ti/ = NOUN: قدرت, اختیار, اجازه, اعتبار, نفوذ, تسلط, تصدی, اولیاء امور, توانایی, متخصص, نویسندهء معتبر, خوشنامی, مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی; USER: مقامات, مقامات مسئول, مقامات دولتی, به مقامات

GT GD C H L M O
authority /ɔːˈθɒr.ɪ.ti/ = NOUN: قدرت, اختیار, اجازه, اعتبار, نفوذ, تسلط, تصدی, اولیاء امور, توانایی, متخصص, نویسندهء معتبر, خوشنامی, مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی; USER: قدرت, اقتدار, اختیار, اجازه, اعتبار

GT GD C H L M O
available /əˈveɪ.lə.bl̩/ = ADJECTIVE: در دسترس, موجود, قابل استفاده, دسترس پذیر, سودمند, مفید; USER: موجود, دسترس, در دسترس, های موجود, دسترس است

GT GD C H L M O
avoid /əˈvɔɪd/ = VERB: اجتناب کردن, طفره رفتن, طفره رفتن از, دوری کردن از, احتراز کردن, الغاء کردن, حذر کردن از, عدول کردن; USER: جلوگیری از, اجتناب, اجتناب از, اجتناب کنند, پرهیز از

GT GD C H L M O
avoided /əˈvɔɪd/ = VERB: اجتناب کردن, طفره رفتن, طفره رفتن از, دوری کردن از, احتراز کردن, الغاء کردن, حذر کردن از, عدول کردن; USER: اجتناب شود, اجتناب, اجتناب کرد, اجتناب نمود, اجتناب از

GT GD C H L M O
aware /əˈweər/ = ADJECTIVE: مطلع, باخبر, اگاه, ملتفت, بااطلاع, مسبوق; USER: مطلع, آگاه, آگاه باشند, آگاه است, آگاه می

GT GD C H L M O
badges /bædʒ/ = NOUN: نشان, امضاء و علامت برجسته و مشخص; USER: مدالها, نشان, نشان افتخار, نشانها, نشان ها

GT GD C H L M O
bank /bæŋk/ = NOUN: بانک, ساحل, کنار, سیل گیر, لب, ضرابخانه, خامه; VERB: در بانک گذاشتن, کپه کردن, بلند شدن بطور متراکم, بانکداری کردن, روی هم انباشتن; USER: بانک, بانکی, های بانکی, بانک های, بانک ها

GT GD C H L M O
banks /bæŋk/ = NOUN: بانک, ساحل, کنار, سیل گیر, لب, ضرابخانه, خامه; USER: بانک, بانک ها, بانک های, بانکها, از بانک

GT GD C H L M O
based /-beɪst/ = ADJECTIVE: مستقر, مبنی, متکی; USER: مبنی, بر اساس, مستقر, مبتنی بر, را بر اساس

GT GD C H L M O
basis /ˈbeɪ.sɪs/ = NOUN: اساس, پایه, مبنا, بنیان, زمینه, بنیاد, ماخذ, مستمسک; USER: اساس, پایه, مبنا, بنیان, زمینه

GT GD C H L M O
basket /ˈbɑː.skɪt/ = NOUN: سبد, زنبیل; VERB: در سبد ریختن; USER: سبد, سبد خرید, سبدی, سبد را, زنبیل

GT GD C H L M O
be /biː/ = VERB: بودن, شدن, ماندن, امر فعل بودن, وجود داشتن, زیستن; USER: بودن, باشد, شود, تواند, می شود

GT GD C H L M O
because /bɪˈkəz/ = CONJUNCTION: زیرا, علت, برای اینکه, زیرا که, چون که, چه; USER: زیرا, به دلیل, به خاطر, علت

GT GD C H L M O
become /bɪˈkʌm/ = VERB: شدن, درخور بودن, برازیدن, امدن به, مناسب بودن, تحویل یافتن, زیبنده بودن; USER: شدن, تبدیل, تبدیل شدن, تبدیل شدن به, تبدیل به

GT GD C H L M O
been /biːn/ = VERB: بوده, اسم مفعول فعل بودن; USER: بوده, شده, بوده است, شده است, بوده اند

GT GD C H L M O
before /bɪˈfɔːr/ = PREPOSITION: قبل از, پیش از, پیش, پیش ازانکه; ADVERB: قبل, پیشتر, سابق, جلو, در حضور, سابقا, پیش ازانکه; USER: قبل از, قبل, پیش, پیش از, قبل از اینکه

GT GD C H L M O
behalf /bɪˈhɑːf/ = NOUN: بابت; USER: بابت, طرف, نمایندگی, از طرف, از جانب

GT GD C H L M O
behaving /bɪˈheɪv/ = VERB: رفتار کردن, سلوک کردن, درست رفتار کردن, حرکت کردن, ادب نگاهداشتن; USER: رفتار, رفتار کردن, رفتار می, به رفتار, به رفتار کردن

GT GD C H L M O
behavior /bɪˈheɪ.vjər/ = NOUN: رفتار, سلوک, اخلاق, حرکت, وضع, طرز رفتار, مشی; USER: رفتار, از رفتار, به رفتار, رفتار را

GT GD C H L M O
behaviors /bɪˈheɪ·vjər/ = NOUN: رفتار, سلوک, اخلاق, حرکت, وضع, طرز رفتار, مشی; USER: رفتار, رفتارهای, رفتارها, از رفتارهای, رفتارها را

GT GD C H L M O
behind /bɪˈhaɪnd/ = ADVERB: پشت سر, عقب, بعد از, عقب تراز; PREPOSITION: پشت سر, دیرتراز, کپل; NOUN: عقب; USER: پشت سر, پشت, در پشت, عقب, را پشت سر

GT GD C H L M O
being /ˈbiː.ɪŋ/ = NOUN: وجود, هستی, جوهر, افریده, موجود زنده, شخصیت, فرتاش; USER: وجود, بودن, که, شدن, در حال

GT GD C H L M O
believe /bɪˈliːv/ = VERB: باور کردن, اعتقاد داشتن, اعتقاد کردن, گمان داشتن, ایمان اوردن, معتقد بودن, عقیده داشتن; USER: باور, این باور, بر این باورند, این باورند, اعتقاد دارند

GT GD C H L M O
below /bɪˈləʊ/ = ADVERB: در زیر, پایین, مادون; USER: در زیر, زیر, پایین, زیر را, به زیر

GT GD C H L M O
benchmark /ˈbentʃ.mɑːk/ = NOUN: محک, نشان, انگپایه; USER: محک, معیار, تست محک, های محک, معیار به

GT GD C H L M O
benefit /ˈben.ɪ.fɪt/ = NOUN: سود, منفعت, مزیت, استفاده, مزایا, احسان, خیر, اعانه, افاضه, مصلحت, نمایش برای جمعاوری اعانه; VERB: فایده رساندن, فایده بردن, احسان کردن; USER: سود, بهره مند, بهره مند شوند, استفاده, منفعت

GT GD C H L M O
benefits /ˈben.ɪ.fɪt/ = NOUN: مصالح; USER: مزایای, منافع, فواید, مزایا, از مزایای

GT GD C H L M O
best /best/ = ADJECTIVE: بهترین, به بهترین وجه, بهترین کار, بزرگترین, نیکوترین, ممتاز, خوبترین, شایستهترین, عظیم ترین, به نیکوترین روش, اعلاء, خاصگی; VERB: برتری جستن, سبقت گرفتن; USER: بهترین, بهترین حالت, به بهترین, بهترین راه حل

GT GD C H L M O
better /ˈbet.ər/ = ADJECTIVE: بهتر, برتر, بیشتر, خوبتر, افضل, نیکوتر, چیز بهتر; VERB: بهتر کردن, بهتر شدن, بهبودی یافتن; ADVERB: بطور بهتر; NOUN: شرط بندی کننده, کسی که شرط می بندد; USER: بهتر, بهتری, بهتر است, بهتر از, های بهتر

GT GD C H L M O
bid /bɪd/ = NOUN: پیشنهاد, مزایده; VERB: فرمودن, امر کردن, دعوت کردن, پیشنهاد کردن, توپ زدن, قیمت خریدرا معلوم کردن; USER: پیشنهاد, مناقصه, مزایده, پیشنهاد داد, را پیشنهاد

GT GD C H L M O
bidding /ˈbɪd.ɪŋ/ = NOUN: سرک; USER: مناقصه, داوطلبی, مزایده, مناقصه و, در مناقصه

GT GD C H L M O
bids /bɪd/ = NOUN: پیشنهاد, مزایده; USER: مناقصه, قیمتهای پیشنهادی, پیشنهاد, مزایده, مناقصه های

GT GD C H L M O
board /bɔːd/ = NOUN: تخته, تابلو, هيئت مدیره, میز غذا, غذای روی میز, اغذیه, میزشور یادادگاه, هيئت عامله یاامنا, هيئت بازرگانی, تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح; VERB: سوار شدن, بکنار کشتی امدن, پانسیون شدن, خوراک دادن, تخته بندی کردن, تخته پوش کردن; USER: تخته, هیئت مدیره, هیات مدیره, تابلو, هیئت مدیره در

GT GD C H L M O
bonds /bɒnd/ = NOUN: سهام; USER: سهام, اوراق قرضه, اوراق بهادار, اوراق قرضه را, اوراق قرضه به

GT GD C H L M O
books /bʊk/ = NOUN: کتاب, دفتر, فصل, سفر, فصل یاقسمتی از کتاب; USER: کتاب ها, کتاب, کتابهای, کتاب های, کتب

GT GD C H L M O
borders /bɔː.dər/ = NOUN: مرز, حاشیه, سرحد, کناره, لبه, حد, خط مرزی, خط سرحدی, سامان; USER: مرزها, مرزهای, از مرزهای, از مرزها, مرزها را

GT GD C H L M O
boss /bɒs/ = NOUN: رئيس, ارباب, برجستگی, رئيس کارفرما, متصدی, خواجه, بر جسته کاری; VERB: نقش برجسته تهیه کردن, اربابی کردن, ریاست کردن بر; USER: رئيس, رئیس, رئیس در, رئیس و, ارباب

GT GD C H L M O
both /bəʊθ/ = ADJECTIVE: هر دو, این یکی و ان یکی; ADVERB: هم, نیز; PRONOUN: هر دوی; USER: هر دو, هم, در هر دو, هر دوی, که هر دو

GT GD C H L M O
bottle /ˈbɒt.l̩/ = NOUN: بطری, شیشه, محتوی یک بطری; VERB: در بطری ریختن; USER: بطری, شیشه, بطری های, بطری را, بطری ها

GT GD C H L M O
box /bɒks/ = NOUN: جعبه, صندوق, قوطی, محفظه, لژ, بوکس, ضرب, حعبه, اطاقک, جای ویژه, توگوشی; VERB: بوکس بازی کردن, در جعبه محصور کردن, مشت زدن, مشت بازی کردن, در قاب یا چهارچوب گذاشتن; USER: جعبه, کادر, صندوق, جعبه های, جعبه را

GT GD C H L M O
boycott /ˈbɔɪ.kɒt/ = NOUN: تحریم, بایکوت; VERB: تحریم کردن; USER: تحریم, بایکوت, را تحریم, تحریم کردن, را تحریم سیاسی

GT GD C H L M O
boycotts /ˈbɔɪ.kɒt/ = NOUN: تحریم, بایکوت; VERB: تحریم کردن

GT GD C H L M O
brands /brænd/ = NOUN: مارک, نشان, نوع, جور, داغ, انگ, نیمسوز, جنس, رقم, لکه بدنامی, علامت داغ, اتش پاره; USER: مارک های, مارک, مارک ها, از مارک های, علامت های تجاری در

GT GD C H L M O
breach /briːtʃ/ = NOUN: رخنه, شکاف, نقض عهد, نقض عهد کردن; VERB: نقض کردن, ایجاد شکاف کردن, رخنه کردن در; USER: شکاف, نقض, رخنه, را نقض, نقض عهد

GT GD C H L M O
breaches /briːtʃ/ = NOUN: رخنه, شکاف, نقض عهد, نقض عهد کردن; USER: نقض, رخنه, رخنه های, موارد نقض, را نقض

GT GD C H L M O
bribery /braɪb/ = NOUN: رشوه, رشوه خواری, ارتشاء, رشوه گیری, تطمیع, رشاء, پاره ستانی, خود فروشی; USER: رشوه, رشوه خواری, ارتشاء, رشوه گیری, پاره ستانی

GT GD C H L M O
bribes /braɪb/ = NOUN: رشوه, بدکند, پاره; USER: رشوه, رشوه می, دادن رشوه, رشوه خواری, رشوه در

GT GD C H L M O
brother /ˈbrʌð.ər/ = NOUN: برادر, اخ, هم قطار; USER: برادر, برادرش, که برادر, برادر به

GT GD C H L M O
build /bɪld/ = VERB: ساختن, درست کردن, بناء کردن, ساختمان کردن; USER: ساختن, ساخت, ایجاد, برای ساخت, برای ساختن

GT GD C H L M O
building /ˈbɪl.dɪŋ/ = NOUN: ساختمان, عمارت, خانه, بناء; ADJECTIVE: ساختمانی; USER: ساختمان, ساخت و ساز, ساختمان های, ساختمان را, ساختمان سازی

GT GD C H L M O
business /ˈbɪz.nɪs/ = NOUN: تجارت, حرفه, بنگاه, کار و کسب, کاسبی, سوداگری, داد و ستد; USER: تجارت, کسب و کار, کسب و کار به, کسب و کار و, کسب و کار است

GT GD C H L M O
businesses /ˈbɪz.nɪs/ = NOUN: تجارت, حرفه, بنگاه, کار و کسب, کاسبی, سوداگری, داد و ستد; USER: کسب و کار, کسب و کارهای, کسب و, شرکت های تجاری, کسب و کارها

GT GD C H L M O
but /bʌt/ = CONJUNCTION: اما, ولی, مگر, لیکن; ADVERB: بلکه, فقط, بطور محض; PREPOSITION: جز, بل, بدون, با وجود, باستثنای; USER: اما, ولی, بلکه, جز

GT GD C H L M O
buyer /ˈbaɪ.ər/ = NOUN: خریدار; USER: خریدار, خریدار می, خریدار به, خریدار در, خریدار است

GT GD C H L M O
buying /baɪ/ = VERB: خریدن, خرید کردن, خریداری کردن, تطمیع کردن; USER: خرید, خرید و, از خرید, به خرید, را خرید

GT GD C H L M O
by /baɪ/ = PREPOSITION: توسط, با, بوسیله, از, بواسطه, بدست, بتوسط, از کنار, نزدیک, پهلوی; ADVERB: کنار, در کنار; USER: توسط, شده توسط, با, بوسیله, از

GT GD C H L M O
c /ˌsiː.plʌsˈplʌs/ = USER: ج, C, ب, c را,

GT GD C H L M O
calendars /ˈkæl.ɪn.dər/ = NOUN: تقویم, سالنامه, سالنما; USER: تقویم, تقویمهای, تقویم های, تقویم ها, تقویمها

GT GD C H L M O
call /kɔːl/ = NOUN: صدا, دعوت, ندا, احضار, فریاد, بانگ, طلب, نامبری; VERB: نامیدن, خواندن, صدا زدن, فرا خواندن, احضار کردن, خواستن, ملقب کردن; USER: صدا, تماس, تماس بگیرید, تماس با, می نامند

GT GD C H L M O
called /kɔːl/ = ADJECTIVE: فرا خوانده; USER: نامیده می شود, نام, به نام, نامیده, نامیده می

GT GD C H L M O
campaign /kæmˈpeɪn/ = NOUN: سفر, لشکر کشی, یک رشته عملیات جنگی, مسافرت درداخل کشور; USER: کمپین, مبارزات انتخاباتی, مبارزات انتخاباتی در, در مبارزات انتخاباتی, مبارزات انتخاباتی به

GT GD C H L M O
can /kæn/ = NOUN: قوطی, قوطی کنسرو, حلبی; VERB: قادر بودن, قدرت داشتن, امکان داشتن, در قوطی ریختن, زندان کردن, اخراج کردن, توانایی داشتن; USER: می تواند, می توانید, می توانند, می تواند به, می تواند در

GT GD C H L M O
candidate /ˈkæn.dɪ.dət/ = NOUN: نامزد, داوطلب, کاندید, داوخواه; USER: نامزد, کاندیدای, کاندید, داوطلب, نامزد انتخابات

GT GD C H L M O
candidates /ˈkæn.dɪ.dət/ = NOUN: نامزد, داوطلب, کاندید, داوخواه; USER: نامزد, نامزدهای, نامزدها, کاندیداهای, نامزدهای انتخابات

GT GD C H L M O
cannot /ˈkæn.ɒt/ = USER: نمی تواند, نمی توانند, نمی توانید, نمی توانم, نمی توانیم

GT GD C H L M O
capacity /kəˈpæs.ə.ti/ = NOUN: ظرفیت, گنجایش, استعداد, مقام, صلاحیت; USER: ظرفیت, گنجایش, ظرفیت های, با ظرفیت, از ظرفیت

GT GD C H L M O
card /kɑːd/ = NOUN: کارت, ورق, کارت تبریک, برگ, کارت ویزیت, کارت عضویت, ورقبازی, گنجفه, بلیط, ماشین پرداخت پارچه; VERB: ورقبازی کردن; USER: کارت, ارسال کارت, کارت های, از کارت, کارت را

GT GD C H L M O
cards /kɑːd/ = NOUN: پاسور; USER: کارت, کارت های, کارتهای, کارت ها, کارت های کسب و

GT GD C H L M O
care /keər/ = NOUN: مراقبت, توجه, سرپرستی, مواظبت, پرستاری, غم, پروا, تیمار, بیم, دلواپسی غم; VERB: غم خوردن, سرپرستی کردن; USER: مراقبت, مراقبت از, اهمیت, اهمیتی, مراقبت می

GT GD C H L M O
careful /ˈkeə.fəl/ = ADJECTIVE: دقیق, مواظب, محتاط, با احتیاط, متوجه, بادقت, ساعی, بیم ناک; USER: دقیق, مراقب باشید, مواظب, محتاط, مراقب باشید در

GT GD C H L M O
carefully /ˈkeə.fəl.i/ = ADVERB: بدقت; USER: بدقت, دقت, با دقت, به دقت, را با دقت

GT GD C H L M O
carries /ˈkær.i/ = NOUN: رقم نقلی; USER: حمل, حامل, را حمل, حمل می, را حمل می

GT GD C H L M O
carry /ˈkær.i/ = NOUN: رقم نقلی; VERB: بردن, حمل کردن, حمل و نقل کردن, بدوش گرفتن; USER: بردن, حمل, را حمل, ادامه می دهند, حمل می

GT GD C H L M O
cars /kɑːr/ = NOUN: اتومبیل, واگن, اطاق راه اهن, هفت ستاره دب اکبر, اطاق اسانسور; USER: اتومبیل, ماشین, خودروهای, خودرو, ماشین ها

GT GD C H L M O
case /keɪs/ = NOUN: مورد, پرونده, حالت, قضیه, وضعیت, جعبه, دعوی, محفظه, قاب, جا, پوسته, اتفاق, جلد, حادثه, غلاف, قالب, صندوق, مرافعه, نیام; VERB: در صندوق یاجعبه گذاشتن, جلد کردن, پوشاندن; USER: مورد, صورت, پرونده, حالت, قضیه

GT GD C H L M O
cases /keɪs/ = NOUN: مورد, پرونده, حالت, قضیه, وضعیت, جعبه, دعوی, محفظه, قاب, جا, پوسته, اتفاق, جلد, حادثه, غلاف, قالب, صندوق, مرافعه, نیام; USER: موارد, از موارد, مواردی, موارد تا, پرونده های

GT GD C H L M O
cash /kæʃ/ = NOUN: پول نقد, صندوق پول, موجودی, پول خرد; VERB: وصول کردن, نقد کردن, دریافت کردن; USER: پول نقد, نقدی, های نقدی, پول نقد به, پول نقد را

GT GD C H L M O
casualty /ˈkæʒ.ju.əl.ti/ = NOUN: سانحه, تصادفات; USER: سانحه, تلفات, مصدوم, تلفات را, تصادفات

GT GD C H L M O
cayman /ˈkāmən/ = USER: کیمن, کایمان, های کیمن, کایمن, جزایر کیمن,

GT GD C H L M O
celebrate /ˈsel.ɪ.breɪt/ = VERB: جشن گرفتن, عیدگرفتن, ایین نگاهداشتن, تقدیس کردن, تجلیل کردن, علم کردن; USER: جشن گرفتن, جشن, را جشن, را جشن می گیرند, جشن می گیریم

GT GD C H L M O
cell /sel/ = NOUN: سلول, خانه, پیل, یاخته, حجره, باطری, حفره, زندان تکی, سلول یکنفری; USER: سلول, سلولی, سلول های, سلول ها, خانه

GT GD C H L M O
center /ˈsen.tər/ = NOUN: مرکز, میانه, مدار, میان, وسط و نقطه مرکزی; VERB: در مرکز قرار گرفتن, تمرکز یافتن; USER: مرکز, مراکز, در مرکز, به مرکز

GT GD C H L M O
ceremonial /ˈser.ɪ.mə.ni/ = NOUN: تشریفات, اداب; ADJECTIVE: تشریفاتی, مربوط به جشن; USER: تشریفاتی, تشریفات, تشریفاتی و زینتی است, اداب, مربوط به جشن

GT GD C H L M O
ceremony /ˈser.ɪ.mə.ni/ = NOUN: مراسم, جشن, تشریفات, رسم; USER: مراسم, مراسمی, جشن, در مراسم, برگزاری مراسم

GT GD C H L M O
certain /ˈsɜː.tən/ = PRONOUN: بعضی, بعض; ADJECTIVE: معین, مسلم, قطعی, فلان, معلوم, محقق, خاطر جمع, تاحدی; NOUN: خاطرجمعی; USER: معین, خاص, برخی از, بعضی, مسلم

GT GD C H L M O
certainly /ˈsɜː.tən.li/ = ADVERB: قطعا, مطمئنا, حتما, یقینا, همانا, محققا; USER: قطعا, مطمئنا, حتما, یقینا, همانا

GT GD C H L M O
certificate /səˈtɪf.ɪ.kət/ = NOUN: گواهی نامه, سند رسمی, شهادت نامه; VERB: گواهی صادر کردن; USER: گواهی نامه, گواهی, گواهینامه, صدور گواهینامه, گواهی را

GT GD C H L M O
certification /ˈsɜː.tɪ.faɪ/ = NOUN: گواهی, تصدیق, شهادت; USER: گواهی, صدور گواهینامه, صدور گواهینامه از, تصدیق, و صدور گواهینامه

GT GD C H L M O
certifications /ˌsɜr·t̬ə·fɪˈke·ʃən/ = NOUN: گواهی, تصدیق, شهادت; USER: گواهی نامه, گواهی نامه های, گواهی, گواهینامه ها, گواهینامه های

GT GD C H L M O
chaired /tʃeər/ = VERB: بر کرسی یا صندلی نشاندن; USER: ریاست, به ریاست, تحت ریاست, بر عهده, عهده داشت

GT GD C H L M O
chairman /-mən/ = NOUN: رئيس, فرنشین; VERB: ریاست کردن, اداره کردن; USER: رئيس, رئیس, رییس, رئیس هیئت مدیره

GT GD C H L M O
challenge /ˈtʃæl.ɪndʒ/ = NOUN: طلب حق, گردنکشی, دعوت بجنگ; VERB: بمبارزه طلبیدن, رقابت کردن, سرپیچی کردن; USER: چالش, به چالش, چالش کشیدن, به چالش کشیدن, را به چالش

GT GD C H L M O
challenges /ˈtʃæl.ɪndʒ/ = NOUN: طلب حق, گردنکشی, دعوت بجنگ; USER: چالش ها, چالش, چالش های, با چالش, با چالش های

GT GD C H L M O
change /tʃeɪndʒ/ = NOUN: تغییر, عوض, دگرگونی, تحول, پول خرد, مبادله, بدل; VERB: تغییر دادن, عوض کردن, عوض شدن, تبدیل کردن, تغییر کردن; USER: تغییر, عوض, را تغییر, را تغییر دهید, تغییر می

GT GD C H L M O
changes /tʃeɪndʒ/ = NOUN: تغییر, عوض, دگرگونی, تحول, پول خرد, مبادله, بدل, تصرف; USER: تغییرات, تغییر, تغییراتی, تغییر در, از تغییرات

GT GD C H L M O
changing /ˈtʃeɪn.dʒɪŋ/ = ADJECTIVE: متغیر; USER: متغیر, تغییر, در حال تغییر, حال تغییر است, در حال تغییر است

GT GD C H L M O
channels /ˈtʃæn.əl/ = NOUN: کانال, مجرا, دریا, مجرای فاضل اب, ترعه, ورودی و خروجی مجرایی, هر گونه نقل و انتقال چیز یا اندیشه و نظر و غیره; USER: کانال, کانال های, کانالهای, کانال ها, از کانال

GT GD C H L M O
charitable /ˈCHaritəbəl/ = ADJECTIVE: خیریه, خیریه, خوشدل, دستگیر, سخی, مهربان, سخاوتمند; USER: خیریه, های خیریه, خیریه ای, خیریه را, های خیریه را

GT GD C H L M O
chat /tʃæt/ = NOUN: گپ, سخن دوستانه, درد دل; VERB: گپ زدن, دوستانه حرف زدن, پر حرفی کردن; USER: گپ زدن, چت, گپ, چت کنید, چت کردن

GT GD C H L M O
check /tʃek/ = NOUN: چک, بررسی, حواله, برات, بوته, چک بانک, مکی; VERB: بررسی کردن, رسیدگی کردن, مقابله کردن, جلوگیری کردن از, ممانعت کردن, تطبیق کردن, منع کردن, نشان گذاردن; USER: چک, بررسی, تیک بزنید, چک کنید, چک کردن

GT GD C H L M O
checking /CHek/ = NOUN: بررسی, مقابله, منع; USER: بررسی, چک کردن, چک, از چک کردن, مقابله

GT GD C H L M O
chemical /ˈkem.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: شیمیایی, کیمیایی; USER: شیمیایی, های شیمیایی, ماده شیمیایی, شیمیایی است, شیمیایی و

GT GD C H L M O
chief /tʃiːf/ = NOUN: رئیس, فرمانده, سر, پیشرو, سالار, قائد, سید, متصدی, سرور, سر دسته; ADJECTIVE: عمده; USER: رئیس, ارشد, فرمانده, عمده

GT GD C H L M O
child /tʃaɪld/ = NOUN: کودک, فرزند, بچه, طفل, خردسال, زاده, زاد; USER: کودک, فرزند, بچه, طفل, از کودکان

GT GD C H L M O
chipped /CHip/ = VERB: ورقه شدن, رنده کردن; USER: رنده, رنده شده, پوشیدن و,

GT GD C H L M O
choice /tʃɔɪs/ = NOUN: انتخاب, پسند, چیز نخبه; ADJECTIVE: برگزیده; USER: انتخاب, دامنه انتخاب, حق انتخاب, انتخاب خود, را انتخاب

GT GD C H L M O
choose /tʃuːz/ = VERB: انتخاب کردن, برگزیدن, گزیدن, خواستن, پسندیدن, جدا کردن; USER: را انتخاب کنید, انتخاب, انتخاب کنید, را انتخاب, انتخاب می کنید

GT GD C H L M O
chosen /ˈtʃəʊ.zən/ = ADJECTIVE: برگزیده, منتخب; USER: برگزیده, انتخاب, انتخاب شده, منتخب, انتخاب شده است

GT GD C H L M O
circumstances /ˈsərkəmˌstans,-stəns/ = NOUN: موقعیت; USER: موقعیت, شرایط, شرایطی, اوضاع و احوال, شرایطی که

GT GD C H L M O
citizen /ˈsɪt.ɪ.zən/ = NOUN: شهروند, تابع, رعیت, تبعه یک کشور; USER: شهروند, شهروندان, شهروندی, تبعه, شهروند به

GT GD C H L M O
civil /ˈsɪv.əl/ = ADJECTIVE: مدنی, کشوری, غیر نظامی, حقوقی, متمدن, عرفی, مودب, با ادب; USER: مدنی, های مدنی, غیر نظامی, کشوری

GT GD C H L M O
classification /ˌklæs.ɪ.fɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: طبقه بندی, رده بندی, عمل دسته بندی; USER: طبقه بندی, دسته بندی, رده بندی, های طبقه بندی, از طبقه بندی

GT GD C H L M O
clear /klɪər/ = ADJECTIVE: واضح, شفاف, صاف, معلوم, صریح, زلال, بارز, اشکار, روان, باصفا, ظاهر; VERB: روشن کردن; USER: روشن, پاک, روشن است, پاک کردن, روشن شدن

GT GD C H L M O
clearly /ˈklɪə.li/ = USER: به وضوح, وضوح, به روشنی, به طور واضح, که به وضوح

GT GD C H L M O
close /kləʊz/ = VERB: بستن, مسدود کردن, محصور کردن, خاتمه دادن; ADJECTIVE: نزدیک, تنگ, خودمانی; ADVERB: نزدیک; NOUN: پایان, خاتمه, انتها, توقف, جای محصور, محوطه, ایست, بن بست; USER: نزدیک, بستن, ببندید, نزدیک است, را ببندید

GT GD C H L M O
cocktail /ˈkɒk.teɪl/ = NOUN: کوکتل, مهمانی, نوشابه ای مرکب از چند نوشابه دیگر; USER: کوکتل, معجون, مهمانی, های کوکتل, کوکتل و

GT GD C H L M O
codes /kəʊd/ = NOUN: قانون, رمز, برنامه, دستورالعملها, نظام نامه; USER: کدهای, کدها, قوانین, رمزهای, کد های

GT GD C H L M O
colleague /ˈkɒl.iːɡ/ = NOUN: هم قطار, هم کار, شریک; USER: همکار, همکاران, از همکاران, همکارش, از همکارانش

GT GD C H L M O
collect /kəˈlekt/ = VERB: جمع کردن, وصول کردن, فراهم کردن, گرد اوردن, جمع اوری کردن, مدون کردن, متراکم کردن, فراهم اوردن; USER: جمع کردن, جمع آوری, را جمع آوری, جمع آوری می

GT GD C H L M O
collecting /kəˈlekt/ = VERB: جمع کردن, وصول کردن, فراهم کردن, گرد اوردن, جمع اوری کردن, مدون کردن, متراکم کردن, فراهم اوردن; USER: جمع آوری, به جمع آوری, جمع آوری می, از جمع آوری, را جمع آوری

GT GD C H L M O
collusion /kəˈluː.ʒən/ = NOUN: تبانی, سازش, ساخت وپاخت, هم نیرنگ, بست و بند; USER: تبانی, سازش, ساخت وپاخت, بست و بند, هم نیرنگ

GT GD C H L M O
color /ˈkʌl.ər/ = NOUN: رنگ, فام, بشره; VERB: رنگ کردن, تغییر رنگ دادن, ملون کردن; USER: رنگ, رنگی, رنگ را, رنگ های, های رنگی

GT GD C H L M O
come /kʌm/ = VERB: رسیدن, امدن, رفتن; USER: رسیدن, آمده, آیند, می آیند, آمده است

GT GD C H L M O
comes /kʌm/ = VERB: رسیدن, امدن, رفتن; USER: می آید, آید, در می آید, می آید به, می آید و

GT GD C H L M O
commemorates /kəˈmem.ə.reɪt/ = VERB: نگاه داشتن, جشن گرفتن, بیادگار نگاه داشتن

GT GD C H L M O
commemorative /kəˈmem(ə)rətiv,kəˈmeməˌrātiv/ = ADJECTIVE: یادبودی, مربوط به جشن یاد بود; USER: یادبودی, یادبود, های یادبود, یادبودی از, به یاد ماندنی

GT GD C H L M O
comment /ˈkɒm.ent/ = NOUN: توضیح, تفسیر, تعبیر; VERB: تفسیر نوشتن, تعبیر کردن, یادداشت کردن, تقریظ نوشتن; USER: توضیح, نظر, اظهار نظر, ارسال نظر, نظر می

GT GD C H L M O
comments /ˈkɒm.ent/ = NOUN: توضیح, تفسیر, تعبیر; USER: نظر, نظرات, ارسال نظر, نظر ها, نظرات و

GT GD C H L M O
commercial /kəˈmɜː.ʃəl/ = NOUN: تجاری; ADJECTIVE: بازرگانی, تجارتی, برای فروش; USER: تجاری, های تجاری, بازرگانی, تجارتی, تجاری در

GT GD C H L M O
commission /kəˈmɪʃ.ən/ = NOUN: کمیسیون, هیئت, حق کمیسیون, ماموریت, فرمان, حق العمل, حکم, تصدی, انجام; VERB: گماشتن, ماموریت دادن; USER: کمیسیون, هیئت, کمیسیون به, کمیسیون در, کمیسیون مستقل

GT GD C H L M O
commit /kəˈmɪt/ = VERB: سپردن, مرتکب شدن, اعزام داشتن برای, متعهدبانجامامری نمودن; USER: ارتکاب, مرتکب, متعهد, مرتکب شد, را متعهد

GT GD C H L M O
commitment /kəˈmɪt.mənt/ = NOUN: تعهد, الزام, سرسپردگی, ارتکاب, حکم توقیف; USER: تعهد, از تعهد, و تعهد, به تعهد

GT GD C H L M O
commitments /kəˈmɪt.mənt/ = NOUN: تعهد, الزام, سرسپردگی, ارتکاب, حکم توقیف; USER: تعهدات, تعهد, تعهداتی, به تعهدات, از تعهدات

GT GD C H L M O
committed /kəˈmɪt.ɪd/ = ADJECTIVE: سپرده; USER: متعهد, مرتکب, متعهد است, مرتکب شده, متعهد شده

GT GD C H L M O
committee /kəˈmɪt.i/ = NOUN: کمیسیون, مجلس, هيئت یا کمیته, مجلس مشاوره; USER: کمیسیون, کمیته, کمیته ای, کمیته ی, کمیته های

GT GD C H L M O
committees /kəˈmɪt.i/ = NOUN: کمیسیون, مجلس, هيئت یا کمیته, مجلس مشاوره; USER: کمیته ها, کمیته, کمیته های, کمیتههای, کمیتهها

GT GD C H L M O
commodities /kəˈmɒd.ə.ti/ = NOUN: کالا, متاع, جنس, وسیله مناسب; USER: کالاها, کالا, کالاهای, بچه ها کالا, کالاها را

GT GD C H L M O
communicate /kəˈmyo͞onəˌkāt/ = VERB: گفتگو کردن, معاشرت کردن, مکاتبه کردن, کاغذ نویسی کردن, مراوده کردن, فرا فرستادن, ارتباط بر قرار کردن; USER: ارتباط, ارتباط برقرار, برقراری ارتباط, ارتباط برقرار کنید, ارتباط برقرار کنند

GT GD C H L M O
communication /kəˌmjuː.nɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: ارتباط, مخابرات, مکاتبه, تماس, مخابره, ابلاغیه, معاشرت, علاقه; USER: ارتباط, ارتباطات, ارتباطی, های ارتباطی, مخابرات

GT GD C H L M O
communications /kəˌmjuː.nɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: ارتباطات; USER: ارتباطات, ارتباطی, های ارتباطی, ارتباطات است

GT GD C H L M O
communities /kəˈmjuː.nə.ti/ = NOUN: انجمن, اجتماع, عموم, عوام; USER: جوامع, اجتماعات, به جوامع, از جوامع, جوامع در

GT GD C H L M O
community /kəˈmjuː.nə.ti/ = NOUN: انجمن, اجتماع, عموم, عوام; USER: انجمن, جامعه, اجتماع, جامعه را, جامعه به

GT GD C H L M O
companies /ˈkʌm.pə.ni/ = NOUN: شرکت, گروهان, گروه, دسته, جمعیت, هیئت بازیگران, انجمن; USER: شرکت, شرکت های, شرکت ها, از شرکت, از شرکت ها

GT GD C H L M O
company /ˈkʌm.pə.ni/ = NOUN: شرکت, گروهان, گروه, دسته, جمعیت, هیئت بازیگران, انجمن; VERB: همراه کسی رفتن; USER: شرکت, شرکت در, این شرکت, شرکت با, شرکت را

GT GD C H L M O
compensate /ˈkɒm.pən.seɪt/ = VERB: جبران کردن, غرامت دادن, تاوان دادن, پاداش دادن, عوض دادن, تلافی کردن; USER: جبران کردن, جبران, را جبران, جبران کند, را جبران کند

GT GD C H L M O
compensation /ˌkɒm.penˈseɪ.ʃən/ = NOUN: جبران, غرامت, پاداش, عوض, جبران کردن, تلافی, مزد, تاوان; USER: جبران, غرامت, جبران خسارت, پرداخت غرامت, پاداش

GT GD C H L M O
compete /kəmˈpiːt/ = VERB: رقابت کردن, مسابقه دادن, رقابت کردن با, هم چشمی کردن, رقابت کردن - مسابقه دادن; USER: رقابت کردن, رقابت, به رقابت, به رقابت بپردازند, در رقابت

GT GD C H L M O
competing /kəmˈpiːt/ = VERB: رقابت کردن, مسابقه دادن, رقابت کردن با, هم چشمی کردن, رقابت کردن - مسابقه دادن; USER: رقابت, رقیب, های رقیب, در رقابت, به رقابت

GT GD C H L M O
competition /ˌkɒm.pəˈtɪʃ.ən/ = NOUN: رقابت, مسابقه, هم چشمی, سبقت جویی, هم اوری, تفاضل; USER: رقابت, مسابقه, رقابت های, رقابت در, رقابت ها

GT GD C H L M O
competitive /kəmˈpet.ɪ.tɪv/ = ADJECTIVE: رقابتی, قابل رقابت, مسابقهای; USER: رقابتی, رقابت, های رقابتی, قابل رقابت, رقابتی است

GT GD C H L M O
competitiveness /kəmˈpet.ɪ.tɪv/ = USER: رقابت, رقابتی, رقابت در, قابلیت رقابت, قدرت رقابت

GT GD C H L M O
competitor /kəmˈpet.ɪ.tər/ = NOUN: رقیب, حریف, سبقت جو, هم اورد, هم کار; USER: رقیب, های رقیب, رقیب در, به رقیب, و رقیب

GT GD C H L M O
competitors /kəmˈpet.ɪ.tər/ = NOUN: رقیب, حریف, سبقت جو, هم اورد, هم کار; USER: رقبای, رقبا, از رقبای, به رقبای, به رقبا

GT GD C H L M O
complete /kəmˈpliːt/ = ADJECTIVE: کامل, تمام, مکمل; VERB: کامل کردن, تکمیل کردن, انجام دادن, بانجام رساندن, سپری کردن, خاتمه دادن; USER: کامل, تکمیل, را کامل, را تکمیل, تمام

GT GD C H L M O
completed /kəmˈpliːt/ = ADJECTIVE: تکمیل شده, مکمل; USER: تکمیل شده, تکمیل, به اتمام, مکمل, را تکمیل

GT GD C H L M O
completion /kəmˈpliː.ʃən/ = NOUN: اتمام, تکمیل, انجام, خاتمه; USER: اتمام, تکمیل, از اتمام, انجام, خاتمه

GT GD C H L M O
complex /ˈkɒm.pleks/ = ADJECTIVE: مجتمع, پیچیده, مختلط, بغرنج, مرکب از چند جزء, هم تافت; NOUN: مجموعه, عقده, گروهه, اچار, مجموع, هم تافت; USER: پیچیده, مجتمع, مجموعه, مختلط, بغرنج

GT GD C H L M O
compliance /kəmˈplaɪ.əns/ = NOUN: قبول, موافقت, اجابت, بر اوردن; USER: قبول, انطباق, پیروی از, موافقت, اجابت

GT GD C H L M O
compliant /kəmˈplɑɪ.ənt/ = ADJECTIVE: موافق, مهربان, خوشخو; USER: موافق, سازگار, سازگار با, سازگار است, مطابق با

GT GD C H L M O
complied /kəmˈplaɪ/ = VERB: موافقت کردن, اجابت کردن, براوردن, قانع کردن; USER: پیروی, و تطابق, انطباق, و تطابق دادن, عدم پیروی از

GT GD C H L M O
complies /kəmˈplaɪ/ = VERB: موافقت کردن, اجابت کردن, براوردن, قانع کردن; USER: مطابق, موافق, و موافق, تحت نظر و موافق, مطابقت دارد

GT GD C H L M O
comply /kəmˈplaɪ/ = VERB: موافقت کردن, اجابت کردن, براوردن, قانع کردن; USER: مطابق, پیروی, رعایت, مطابقت, منطبق هستند

GT GD C H L M O
complying /kəmˈplaɪ/ = VERB: موافقت کردن, اجابت کردن, براوردن, قانع کردن; USER: مطابق, بخش مطابق, پیروی, مطابقت, انطباق

GT GD C H L M O
compromise /ˈkɒm.prə.maɪz/ = NOUN: مصالحه, سازش, توافق, تراضی; VERB: سازش کردن, مصالحه کردن, تسویه کردن; USER: سازش, مصالحه, توافق, مصالحه را, مصالحه ای

GT GD C H L M O
computers /kəmˈpjuː.tər/ = NOUN: کامپیوتر, رایانه, ماشین حساب, شمارنده, ماشین حساب الکترونی; USER: کامپیوتر, کامپیوترهای, رایانه های, کامپیوتر های, رایانه ها

GT GD C H L M O
concern /kənˈsɜːn/ = NOUN: علاقه, ربط, بابت, بستگی, پروا; VERB: مربوط بودن به, دلواپس کردن, اهمیت داشتن; USER: علاقه, نگرانی, نگرانی های, نگرانی در, از نگرانی

GT GD C H L M O
concerning /kənˈsɜː.nɪŋ/ = PREPOSITION: در باره, در باب; USER: در باره, مربوط, در مورد, مربوط به, در خصوص

GT GD C H L M O
concerns /kənˈsɜːn/ = NOUN: علاقه, ربط, بابت, بستگی, پروا; USER: نگرانی, نگرانی های, نگرانی ها, نگرانی در, به نگرانی های

GT GD C H L M O
conclusion /kənˈkluː.ʒən/ = NOUN: استنتاج, نتیجه, پایان, انعقاد, خاتمه, اتمام, ختم, فرجام, اختتام, انجام, سرانجام, عاقبت, فروداشت, ختام; USER: نتیجه, پایان, انعقاد, خاتمه, استنتاج

GT GD C H L M O
conditions /kənˈdɪʃ.ən/ = NOUN: وضعیت, شرط, حالت, چگونگی, حال, روزگار; USER: شرایط, شرایطی, از شرایط, در شرایط, شرایط را

GT GD C H L M O
conduct /kənˈdʌkt/ = NOUN: رفتار, سلوک; VERB: هدایت کردن, بردن, اداره کردن, عمل اوردن; USER: رفتار, انجام, هدایت, را انجام, به انجام

GT GD C H L M O
conducted /kənˈdʌkt/ = VERB: هدایت کردن, بردن, اداره کردن, عمل اوردن; USER: انجام, انجام شده, انجام شد, انجام می

GT GD C H L M O
conducting /kənˈdʌkt/ = VERB: هدایت کردن, بردن, اداره کردن, عمل اوردن; USER: انجام, هدایت, اجرای, رسانا, از انجام

GT GD C H L M O
confidential /ˌkɒn.fɪˈden.ʃəl/ = ADJECTIVE: محرمانه, دارای ماموریت محرمانه, راز دار; USER: محرمانه, محرمانه است, محرمانه را, محرمانه و, محرمانه در

GT GD C H L M O
confidentiality /ˌkɒn.fɪ.den.ʃiˈæl.ɪ.ti/ = USER: محرمانه, محرمانه بودن, محرمانه ماندن, از محرمانه بودن, محرمانه ماندن اطلاعات

GT GD C H L M O
confines = NOUN: محدوده, حد; VERB: محدود کردن, منحصر کردن, بستری کردن; USER: محدوده, محدود, سلول, درون سلول, سلول های,

GT GD C H L M O
confirm /kənˈfɜːm/ = VERB: تایید کردن, تصدیق کردن, تثبیت کردن; USER: تایید, را تایید, تایید می, را تأیید, تأیید کنید

GT GD C H L M O
confirmed /kənˈfɜːmd/ = ADJECTIVE: تایید شده, موید, تصدیق شده, برقرار, پا بر جا; USER: تایید شده, تایید, تایید کرد, را تایید, تأیید شده

GT GD C H L M O
conflict /ˈkɒn.flɪkt/ = NOUN: تضاد, مناقشه, مغایرت, برخورد, کشمکش, نبرد, ستیزه, کشاکش, نا سازگاری, ضدیت; VERB: ناسازگار بودن, مبارزه کردن; USER: تضاد, مناقشه, کشمکش, برخورد, نبرد

GT GD C H L M O
conflicts /ˈkɒn.flɪkt/ = NOUN: تضاد, مناقشه, مغایرت, برخورد, کشمکش, نبرد, ستیزه, کشاکش, نا سازگاری, ضدیت; USER: درگیری, درگیری های, منازعات, مناقشات, تعارضات

GT GD C H L M O
congratulate /kənˈgraCHəˌlāt,-ˈgrajə-/ = VERB: تبریک گفتن, شادباش گفتن; USER: تبریک گفتن, تبریک می گویم, تبریک بگویم, تبریک می گوییم

GT GD C H L M O
conjunction /kənˈdʒʌŋk.ʃən/ = NOUN: حرف ربط, پیوستگی, اتصال, عطف, ترکیب عطفی, ربط, زوج, اقتران, حرف عطف; USER: اتصال, پیوستگی, عطف, ترکیب عطفی, حرف ربط

GT GD C H L M O
connection /kəˈnek.ʃən/ = NOUN: ارتباط, اتصال, رابطه, پیوند, وابستگی, پیوستگی, ربط, مناسبت, بستگی, نسبت, خویش, رشته, مقارنت, مخابره; USER: ارتباط, اتصال, اتصال به, رابطه, پیوند

GT GD C H L M O
consider /kənˈsɪd.ər/ = VERB: مطرح کردن, رسیدگی کردن, ملاحظه کردن, تفکر کردن, سنجیدن, فرض کردن, تعمق کردن; USER: در نظر, در نظر بگیرند, در نظر بگیرید, مد نظر قرار, در نظر گرفته

GT GD C H L M O
considerations /kənˌsɪd.əˈreɪ.ʃən/ = NOUN: توجه, ملاحظه, رسیدگی, مراعات, سنجش; USER: ملاحظات, از ملاحظات, به ملاحظات, در نظر گرفتن, ملاحظات در

GT GD C H L M O
considered /kənˈsɪd.əd/ = ADJECTIVE: مطرح شده, با اندیشه صحیح, سنجیده, بافکر باز و درست; USER: در نظر گرفته, نظر گرفته, نظر گرفته شده, در نظر گرفته شده, در نظر گرفته شود

GT GD C H L M O
consistent /kənˈsɪs.tənt/ = ADJECTIVE: استوار, نامتناقض, ثابت قدم; USER: استوار, سازگار, سازگار است, سازگار باشد, های سازگار

GT GD C H L M O
consistently /kənˈsɪs.tənt/ = USER: به طور مداوم, همواره, طور مداوم, طور مداوم در, طور مداوم به

GT GD C H L M O
constitute /ˈkɒn.stɪ.tjuːt/ = VERB: تشکیل دادن, تاسیس کردن, ترکیب کردن; USER: را تشکیل می دهند, تشکیل, را تشکیل, تشکیل می, تشکیل می دهند

GT GD C H L M O
consult /kənˈsʌlt/ = VERB: همفکری کردن, رایزنی کردن, کنکاش کردن, مشورت کردن, مشورت خواستن از; USER: مشورت, مشاوره, مشورت کنید, مشورت با, مشورت کند

GT GD C H L M O
consultant /kənˈsʌl.tənt/ = NOUN: مشاور, رایزن; USER: مشاور, مشاور و, مشاور در, مشاور با

GT GD C H L M O
consultants /kənˈsʌl.tənt/ = NOUN: مشاور, رایزن; USER: مشاوران, مشاور, مشاورین, از مشاوران

GT GD C H L M O
consultation /ˌkɒn.sʌlˈteɪ.ʃən/ = NOUN: مشاوره, مشورت, رایزنی, مذاکره, همفکری; USER: مشاوره, مشورت, رایزنی, مذاکره, همفکری

GT GD C H L M O
consulted /kənˈsʌlt/ = VERB: همفکری کردن, رایزنی کردن, کنکاش کردن, مشورت کردن, مشورت خواستن از; USER: مشورت, مشاوره, مورد مشورت, مشورت کرده, مشورت قرار

GT GD C H L M O
consulting /kənˈsʌl.tɪŋ/ = VERB: همفکری کردن, رایزنی کردن, کنکاش کردن, مشورت کردن, مشورت خواستن از; USER: مشاوره, مشاور, مشاوره ای, مشاوردهی در امر

GT GD C H L M O
consumer /kənˈsjuː.mər/ = NOUN: مصرف کننده; USER: مصرف کننده, مصرف کنندگان, های مصرف کننده, مصرف کننده در, مصرف کننده را

GT GD C H L M O
contact /ˈkɒn.tækt/ = NOUN: تماس, اتصال, قباله, مخابره, برخورد; ADJECTIVE: تماسی; VERB: تماس گرفتن, تماس یافتن; USER: تماس, تماس با, تماس بگیرید, ارتباط با, با ما تماس

GT GD C H L M O
contain /kənˈteɪn/ = VERB: دارا بودن, محتوی بودن, شامل بودن, باز داشتن, محدود نگاهداشتن, متضمن بودن, در برداشتن; USER: شامل, حاوی, داشته باشد, ها حاوی, است حاوی

GT GD C H L M O
contains /kənˈteɪn/ = VERB: دارا بودن, محتوی بودن, شامل بودن, باز داشتن, محدود نگاهداشتن, متضمن بودن, در برداشتن; USER: شامل, حاوی, دارای, را شامل

GT GD C H L M O
contents /kənˈtent/ = NOUN: محتویات, مندرجات, مفاد, مضمون, مفهوم, ضمائم; USER: محتویات, محتوای, مندرجات, مفاد, مضمون

GT GD C H L M O
context /ˈkɒn.tekst/ = NOUN: زمینه, متن, مفاد; USER: زمینه, متن, چارچوب, بستر, زمینه های

GT GD C H L M O
continue /kənˈtɪn.juː/ = VERB: ادامه دادن, دنبال کردن; USER: ادامه, ادامه دهد, خود ادامه, ادامه دهند, را ادامه

GT GD C H L M O
continuing /kənˈtɪn.juː/ = ADJECTIVE: مداوم, مسلسل; USER: مداوم, ادامه, ادامه دارد, از ادامه, در ادامه

GT GD C H L M O
continuous /kənˈtɪn.ju.əs/ = ADJECTIVE: مداوم, پیوسته, متوالی, ماندگار; USER: مداوم, مستمر, پیوسته, متوالی, به طور مداوم

GT GD C H L M O
contract /ˈkɒn.trækt/ = NOUN: قرارداد, پیمان, عقد, مقاطعه, کنترات, موافقت, پیمان بستن, همکشیدن; VERB: قرارداد بستن, منقبض شدن, مقاطعه کاری کردن, کنترات کردن, منقبض کردن, مخفف کردن; USER: قرارداد, قرارداد را, قرارداد به, عقد, عقد قرارداد

GT GD C H L M O
contractor /kənˈtræk.tər/ = NOUN: پیمان کار, مقاطعه کار; USER: مقاطعه کار, پیمانکار, پیمان کار, شرکت پیمانکار, پیمانکار به

GT GD C H L M O
contracts /ˈkɒn.trækt/ = NOUN: قرارداد, پیمان, عقد, مقاطعه, کنترات, موافقت, پیمان بستن, همکشیدن; USER: قرارداد, قراردادهای, قراردادها, قرارداد های, عقد قرارداد

GT GD C H L M O
contractual //kənˈtrakCHo͞oəl/ = NOUN: قرارداد, پیمان, عقد, مقاطعه, کنترات, موافقت, پیمان بستن, همکشیدن; USER: پیمانی, قراردادی, قرارداد, های قراردادی, قراردادی به

GT GD C H L M O
contribute /kənˈtrɪb.juːt/ = VERB: اعانه دادن, شرکت کردن در, همکاری و کمک کردن, هم بخشی کردن; USER: کمک, مشارکت, کمک می, کمک کند, مشارکت در

GT GD C H L M O
contribution /ˌkɒn.trɪˈbjuː.ʃən/ = NOUN: سهم, همکاری و کمک, اعانه, هم بخشی; USER: سهم, کمک, مشارکت, کمک و همکاری

GT GD C H L M O
contributions /ˌkɒn.trɪˈbjuː.ʃən/ = NOUN: سهم, همکاری و کمک, اعانه, هم بخشی; USER: سهم, مشارکتهای, مشارکت, کمک های, مشارکتهای شما

GT GD C H L M O
control /kənˈtrəʊl/ = NOUN: کنترل, بازرسی, باز بینی, کاربری; VERB: کنترل کردن, نظارت کردن, تنظیم کردن; USER: کنترل, را کنترل, کنترل کنید, کنترل می, در کنترل

GT GD C H L M O
controlled /kənˈtrōl/ = VERB: کنترل کردن, نظارت کردن, تنظیم کردن; USER: کنترل, کنترل می, کنترل شده, تحت کنترل, کنترل می شود

GT GD C H L M O
controls /kənˈtrəʊl/ = NOUN: کنترل, بازرسی, باز بینی, کاربری; USER: کنترل, کنترل های, گروه کنترل, کنترل ها, در گروه شاهد

GT GD C H L M O
conversation /ˌkɒn.vəˈseɪ.ʃən/ = NOUN: مکالمه, گفتگو, صحبت, محاوره, سخن, گفت و شنید; USER: گفتگو, مکالمات, مکالمه, صحبت, محاوره

GT GD C H L M O
cooperating /kəʊˈɒp.ər.eɪt/ = VERB: همیاری کردن, باهم کار کردن, همدستی کردن, تشریک مساعی کردن, اشتراک مساعی کردن, تعاون کردن; USER: همکاری, همکاری می, با همکاری, در همکاری, به همکاری

GT GD C H L M O
coordination /kəʊˌɔː.dɪˈneɪ.ʃən/ = NOUN: تناسب, هم اهنگی, هم پایگی, موزونی; USER: هماهنگی, هماهنگی های, هماهنگی در, های هماهنگی

GT GD C H L M O
coordinator /kəʊˈɔː.dɪ.neɪ.tər/ = NOUN: تعدیل کننده, هم اهنگکننده; USER: هماهنگ کننده, هماهنگ, هماهنگ کننده ی, هماهنگ کننده این

GT GD C H L M O
copiers /ˈkɒp.i.ər/ = NOUN: رونویس کننده, مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء; USER: دستگاه های کپی, کپی, از دستگاه های کپی, های کپی, دستگاه های کپی از

GT GD C H L M O
copy /ˈkɒp.i/ = NOUN: نسخه, رونوشت, نسخه برداری, جلد, مسوده; VERB: رونویسی کردن, کپیه کردن; USER: کپی, کپی کنید, کپی کردن, را کپی کنید, کپی کنید و

GT GD C H L M O
copyrights /ˈkɒp.i.raɪt/ = NOUN: حق چاپ, حق طبع و نشر; USER: کپی رایت, کپیرایت, حق تکثیر, حق انحصاری, حق مولف ها

GT GD C H L M O
core /kɔːr/ = NOUN: هسته, چنبره, مغز ودرون هرچیزی; USER: هسته, هسته ای, هسته اصلی, های هسته, هسته مرکزی

GT GD C H L M O
corporate /ˈkɔː.pər.ət/ = ADJECTIVE: دارای شخصیت حقوقی, یکی شده, بصورت شرکت درامده; USER: شرکت ها, شرکت, شرکت های بزرگ, شرکتی, های شرکت ها

GT GD C H L M O
corporation /ˌkɔː.pərˈeɪ.ʃən/ = NOUN: شرکت, شرکت سهامی, بنگاه, گروهی از مردم که دارای شخصیت حقوقی باشند; USER: شرکت, CORPORATION, شرکت سهامی, شرکت در, شرکت ها

GT GD C H L M O
correct /kəˈrekt/ = ADJECTIVE: صحیح, درست, چیز درست; VERB: تصحیح کردن, صحیح کردن, اصلاح کردن, تادیب کردن; USER: اصلاح, تصحیح, را تصحیح, را اصلاح, تصحیح کنید

GT GD C H L M O
corrective /kəˈrek.tɪv/ = ADJECTIVE: اصلاحی, اصلاح کننده, تادیب کننده, مصلح; USER: اصلاحی, اصلاحی به, اصلاح کننده, اصلاحی در, تادیب کننده

GT GD C H L M O
corrupt /kəˈrʌpt/ = ADJECTIVE: فاسد; VERB: خراب کردن, تباه کردن, فاسد کردن; USER: فاسد, های فاسد, فاسد است, فاسد را, فاسد و

GT GD C H L M O
corruption /kəˈrʌp.ʃən/ = NOUN: فساد, انحراف, چرک; USER: فساد, فساد اداری, با فساد, فساد را, فساد در

GT GD C H L M O
cost /kɒst/ = NOUN: هزینه, خرج, ارزش, بها, قدر; VERB: ارزیدن, قیمت داشتن, ارزش داشتن; USER: هزینه, هزینه های, خرج, مقرون به صرفه, هزینه در بر

GT GD C H L M O
costly /ˈkɒst.li/ = ADJECTIVE: گران, گزاف, فاخر; USER: گران, پر هزینه, پرهزینه, پرهزینه است, پر هزینه است

GT GD C H L M O
costs /kɒst/ = NOUN: هزینه, خرج, ارزش, بها, قدر; USER: هزینه, هزینه های, هزینه ها, هزینههای, مخارج

GT GD C H L M O
could /kʊd/ = VERB: میتوانست; USER: میتوانست, می تواند, تواند, توانست, می توانند

GT GD C H L M O
counsel /ˈkaʊn.səl/ = NOUN: مشورت, رایزنی, اندرز, مصلحت اندیشی, مشاوره دو نفری, تدبیر; VERB: پند دادن, توصیه کردن, نظریه دادن; USER: مشورت, وکیل, مشاوره, اندرز, رایزنی

GT GD C H L M O
countries /ˈkʌn.tri/ = NOUN: کشور, مملکت, سرزمین, مرز و بوم, خاک, دیار, دهات, ییلاق, بیرون شهر, سامان; USER: کشور, کشورهای, کشورها, از کشورها, کشورهای در

GT GD C H L M O
country /ˈkʌn.tri/ = NOUN: کشور, مملکت, سرزمین, مرز و بوم, خاک, دیار, دهات, ییلاق, بیرون شهر, سامان; ADJECTIVE: روستایی; USER: کشور, کشور را, کشور است, کشور به

GT GD C H L M O
courage /ˈkʌr.ɪdʒ/ = NOUN: شجاعت, جرات, رشادت, دلاوری, دلیری, یارایی, چیرگی, مروت; USER: شجاعت, جرات, دلاوری, رشادت, دلیری

GT GD C H L M O
course /kɔːs/ = NOUN: دوره, مسیر, جریان, روش, جهت, اصول, خط مشی, خط سیر, در طی, بخشی از غذا, اموزه, اموزگان, سمت; VERB: دنبال کردن, بسرعت حرکت دادن, چهار نعل رفتن; USER: دوره, البته, مسیر, جریان

GT GD C H L M O
covered /-kʌv.əd/ = ADJECTIVE: سرپوشیده, مستور; USER: پوشش داده شده, تحت پوشش, پوشیده شده, تحت پوشش قرار, پوشانده شده است

GT GD C H L M O
create /kriˈeɪt/ = VERB: ساختن, ایجاد کردن, خلق کردن, فراهم کردن, افریدن, ناگهان ایجاد شدن, سرشتن; USER: ساختن, ایجاد, ایجاد کنید, را ایجاد, ایجاد می

GT GD C H L M O
created /kriˈeɪt/ = ADJECTIVE: ساخته; USER: ساخته, ایجاد, ایجاد شده, ایجاد می, را ایجاد

GT GD C H L M O
creates /kriˈeɪt/ = VERB: ساختن, ایجاد کردن, خلق کردن, فراهم کردن, افریدن, ناگهان ایجاد شدن, سرشتن; USER: ایجاد, ایجاد می, را ایجاد, را ایجاد می, ایجاد می کند

GT GD C H L M O
credibility /ˌkredəˈbilitē/ = NOUN: اعتبار, قابل قبول بودن, باور کردن; USER: اعتبار, اعتبار خود, به اعتبار

GT GD C H L M O
credit /ˈkred.ɪt/ = NOUN: اعتبار, نسیه, ستون بستانکار, خوشنامی, فام, اب رو; VERB: اعتقاد کردن, نسبت دادن, در ستون بستانکار وارد کردن; USER: اعتبار, اعتباری, های اعتباری, اعتباری و, وام و اعتبار

GT GD C H L M O
crime /kraɪm/ = NOUN: جنایت, جرم, گناه, بزه, تبه کاری, تقصیر, بدکاری; USER: جرم, جنایت, جرم و جنایت, ارتکاب جرم, جرم را

GT GD C H L M O
crimes /kraɪm/ = NOUN: جنایت, جرم, گناه, بزه, تبه کاری, تقصیر, بدکاری; USER: جنایات, جرایم, جنایت, جرائم, جنایت های

GT GD C H L M O
criminal /ˈkrɪm.ɪ.nəl/ = ADJECTIVE: جنایی, کیفری, گناهکار; NOUN: بزهکار, جانی, جنایت کار, خاطی, مقصر; USER: جنایی, کیفری, جنایتکار, های جنایی, بزهکار

GT GD C H L M O
criteria /krīˈti(ə)rēən/ = NOUN: ضوابط, معیارها; USER: ضوابط, معیارهای, معیار, معیارها, معیار های

GT GD C H L M O
culture /ˈkʌl.tʃər/ = NOUN: فرهنگ, تمدن, برز, کشت میکرب در ازمایشگاه; USER: فرهنگ, فرهنگ را, فرهنگ و

GT GD C H L M O
currency /ˈkʌr.ən.si/ = NOUN: پول, پول رایج, رواج, انتشار; USER: پول, ارز, نرخ ارز, واحد پول, پول رایج

GT GD C H L M O
current /ˈkʌr.ənt/ = ADJECTIVE: جاری, رایج, متداول, معاصر, روان, شایع, باقی, تزند, سیال; NOUN: جریان, سیاله, ترن; USER: جریان, فعلی, جاری, در حال حاضر, رایج

GT GD C H L M O
customary /ˈkʌs.tə.mər.i/ = ADJECTIVE: مرسوم, عادی, معمول, عادتی, ساده; USER: مرسوم, عرفی, معمول, های مرسوم, مرسوم است

GT GD C H L M O
customer /ˈkʌs.tə.mər/ = NOUN: مشتری; USER: مشتری, مشتریان, به مشتریان, مشتری می, به مشتری

GT GD C H L M O
customers /ˈkʌs.tə.mər/ = NOUN: مشتری; USER: مشتریان, از مشتریان, مشتریان را, مشتریان خود, مشتریان از

GT GD C H L M O
d /əd/ = NOUN: حرف چهارم الفبای انگلیسی, علامت عدد 500 در اعداد رومی; USER: د, D, ت, D در, D به

GT GD C H L M O
daily /ˈdeɪ.li/ = ADJECTIVE: روزانه, خرجی; ADVERB: یومیه, روزبروز, بطور یومیه; NOUN: روزنامه یومیه; USER: روزانه, روزمره, در روز, های روزانه, روزانه به

GT GD C H L M O
damaging /ˈdæm.ɪ.dʒɪŋ/ = ADJECTIVE: مضر, اسیب اور, زیان اور و مضر, خسارت اور; USER: مضر, صدمه زدن, صدمه زدن به, آسیب رساندن, آسیب رساندن به

GT GD C H L M O
data /ˈdeɪ.tə/ = NOUN: داده, اطلاعات, داده ها, سوابق, مفروضات, دانستهها, سراغ; USER: اطلاعات, داده, داده ها, داده های, داده ها را

GT GD C H L M O
databases /ˈdatəˌbās,ˈdā-/ = USER: پایگاه داده ها, پایگاه داده, پایگاه داده های, پایگاه های داده, بانک های اطلاعاتی

GT GD C H L M O
date /deɪt/ = NOUN: تاریخ, زمان, خرما, ملاقات, درخت خرما, نخل; VERB: تاریخ گذاشتن, تاریخ گذاردن, مدت معین کردن; USER: تاریخ, عضویت, تاریخ عضویت, زمان, خرما

GT GD C H L M O
day /deɪ/ = NOUN: روز, روز روشن, یوم, روشنی روز, خادم روم; USER: روز, در روز, روز به, طول روز, روز در

GT GD C H L M O
days /deɪ/ = NOUN: روز, روز روشن, یوم, روشنی روز, خادم روم; USER: روز, روزها, روز به, چند روز, روز در

GT GD C H L M O
deal /dɪəl/ = NOUN: مقدار, اندازه, حد, قدر, سودا; VERB: معامله کردن, معامله بمثل کردن با, توزیع کردن, سر وکار داشتن, سر و کار داشتن با; USER: برخورد, مقابله, رسیدگی, رسیدگی کند, و پنجه نرم

GT GD C H L M O
dealers /ˈdiː.lər/ = NOUN: دلال, دهنده ورق, معاملات چی; USER: نمایندگی مجاز و فروش, فروشندگان, دلالان, نمایندگی مجاز, نمایندگی مجاز و

GT GD C H L M O
dealing /dēl/ = NOUN: معامله, رفتار, تقسیم, طرز رفتار, خرید وفروش و معامله, توزیع کردن, مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی; USER: معامله, برخورد, در برخورد, رفتار, خرید و فروش به

GT GD C H L M O
dealings /ˌdʌb.l̩ˈdiː.lɪŋ/ = USER: معاملات, معامله, سروکار, مراودات, سروکار داشتن

GT GD C H L M O
debate /dɪˈbeɪt/ = NOUN: مناظره, مباحثه, مذاکره, مذاکرات پارلمانی, بحی; VERB: مطرح کردن, مناظره کردن, مباحثه کردن, سر و کله زدن; USER: مناظره, بحث, بحث های, مباحثه, بحث و جدل

GT GD C H L M O
decision /dɪˈsɪʒ.ən/ = NOUN: تصمیم, عزم, داوری, حکم دادگاه, قرار, تصویب نامه; USER: تصمیم, تصمیم گیری, از تصمیم, تصمیم را, این تصمیم

GT GD C H L M O
decisions /dɪˈsɪʒ.ən/ = NOUN: تصمیم, عزم, داوری, حکم دادگاه, قرار, تصویب نامه; USER: تصمیمات, تصمیم گیری, تصمیم گیری های, تصمیم های, تصمیم گیری در

GT GD C H L M O
declined /dɪˈklaɪn/ = VERB: رد کردن, نپذیرفتن, تنزل کردن, شیب پیدا کردن, صرف کردن, خم شدن, مایلشدن, رو بزوال گذاردن, کاستن, خرد شدن, خمیدن, سقوط کردن; USER: کاهش یافته است, کاهش یافته, کاهش, کاهش یافت, کاهش یافت و

GT GD C H L M O
dedicated /ˈded.ɪ.keɪ.tɪd/ = ADJECTIVE: اختصاصی, وقف شده; USER: اختصاصی, اختصاص داده, اختصاص داده شده, اختصاص یافته است, اختصاص داده شده است

GT GD C H L M O
deed /diːd/ = NOUN: عمل, سند, کار, کردار, فعل; VERB: باقباله واگذار کردن; USER: عمل, سند, کردار, کار, باقباله واگذار کردن

GT GD C H L M O
deemed /diːm/ = VERB: پنداشتن, خیال کردن, فرض کردن, عقیده داشتن; USER: تلقی, پنداشته, مصلحت, تلقی می, تلقی می شود

GT GD C H L M O
degree /dɪˈɡriː/ = NOUN: درجه, رتبه, مرتبه, پایه, منزلت, سیکل, زینه, دیپلم یا درجه تحصیل, طبقه, مرحله, پله, سویه; USER: درجه, مدرک, درجه ای, مدرک تحصیلی, درجه و

GT GD C H L M O
delegation /ˌdel.ɪˈɡeɪ.ʃən/ = VERB: وکالت دادن, نمایندگی دادن, محول کردن به; USER: نمایندگی, هیئت, هیئت نمایندگی, هیأت نمایندگی, هیئت اعزامی

GT GD C H L M O
delete /dɪˈliːt/ = VERB: حذف کردن, انداختن, برداشتن; USER: حذف کردن, حذف, حذف کنید, را حذف, پاک کنید

GT GD C H L M O
deliver /dɪˈlɪv.ər/ = VERB: تحویل دادن, ازاد کردن, ایراد کردن, رستگار کردن; USER: ارائه, تحویل, رساندن, تحویل می, را ارائه

GT GD C H L M O
delivery /dɪˈlɪv.ər.i/ = NOUN: تحویل, تسلیم, رهایی, تفویض; USER: تحویل, زایمان, تحویل به, تحویل در, های تحویل

GT GD C H L M O
demonstrate /ˈdem.ən.streɪt/ = VERB: نشان دادن, ثابت کردن, شرح دادن, اثبات کردن, تظاهرات کردن; USER: نشان دادن, نشان, نشان می, نشان دهد, نشان می دهد

GT GD C H L M O
demonstrations /ˌdem.ənˈstreɪ.ʃən/ = NOUN: نمایش, تظاهرات, دمونستراسیون, اثبات, تظاهر; USER: تظاهرات, تظاهرات در, تظاهرات ها, به تظاهرات, تظاهرات های

GT GD C H L M O
department /dɪˈpɑːt.mənt/ = NOUN: بخش, قسمت, شعبه, حوزه, دایره, اداره گروه اموزشی; USER: بخش, گروه, وزارت, اداره, دپارتمان

GT GD C H L M O
depends /dɪˈpend/ = VERB: وابسته بودن, موکول بودن, مربوط بودن, توکل کردن, منوط بودن; USER: بستگی دارد, بستگی, وابسته, وابسته است, وابسته به

GT GD C H L M O
described /dɪˈskraɪb/ = VERB: شرح دادن, توصیف کردن, وصف کردن, تعریف کردن; USER: شرح داده شده, توصیف شده, توضیح داده شده, شرح داده شد, شرح داده شده است

GT GD C H L M O
describes /dɪˈskraɪb/ = VERB: شرح دادن, توصیف کردن, وصف کردن, تعریف کردن; USER: توصیف, توصیف می, را توصیف, را توصیف می, توصیف می کند

GT GD C H L M O
design /dɪˈzaɪn/ = NOUN: طرح, نقشه, زمینه, تدبیر, قصد, خیال, طراح ریزی; VERB: طرح کردن, قصد کردن, تخصیص دادن, تدبیر کردن; USER: طرح, طراحی, های طراحی, طراحی و, طراحی شده

GT GD C H L M O
designer /dɪˈzaɪ.nər/ = NOUN: طراح; USER: طراح, طراحی, طراح و, طراح با, طراح به

GT GD C H L M O
desks /desk/ = NOUN: میز, میز تحریر; USER: میز, میزهای, از طرف, میز و, میزها

GT GD C H L M O
destination /ˌdes.tɪˈneɪ.ʃən/ = NOUN: مقصد, سرنوشت, منزل, تقدیر; USER: مقصد, قسمت, قسمت را, به مقصد, مقصد را

GT GD C H L M O
detailed /ˈdiː.teɪld/ = ADJECTIVE: دقیق, مفصل, مشروح, پر جزئیات, بتفصیل, مطول; USER: دقیق, جزئیات, مفصل, مشروح, دقیق است

GT GD C H L M O
detect /dɪˈtekt/ = VERB: یافتن, کشف کردن, پیدا کردن, نمایان ساختن; USER: تشخیص, شناسایی, کشف, را تشخیص, را شناسایی

GT GD C H L M O
determination /dɪˌtɜː.mɪˈneɪ.ʃən/ = NOUN: تعیین, عزم, تصمیم, قصد, عزیمت; USER: تعیین, عزم, تصمیم, عزم راسخ, تعیین سرنوشت

GT GD C H L M O
determine /dɪˈtɜː.mɪn/ = VERB: مشخص کردن, تعیین کردن, معین کردن, تصمیم گرفتن, حکم دادن, معلوم کردن, محدود کردن; USER: مشخص کردن, تعیین, تعیین می, تعیین کند, منظور تعیین

GT GD C H L M O
development /dɪˈvel.əp.mənt/ = NOUN: توسعه, رشد, پیشرفت, نمو, ایجاد, بسط, ظهور, ترقی, سیر, تقریر, پیش روی, سیر تکاملی; USER: توسعه, رشد, پیشرفت, ایجاد, نمو

GT GD C H L M O
devices /dɪˈvaɪs/ = NOUN: دستگاه, شیوه, اختراع, اسباب, شعار, اندیشه; USER: دستگاه, دستگاه های, دستگاههای, دستگاه ها, از دستگاه

GT GD C H L M O
devote /dɪˈvəʊt/ = VERB: اختصاص دادن, وقف کردن, فدا کردن; USER: اختصاص دادن, اختصاص, صرف, اختصاص می, را اختصاص

GT GD C H L M O
diaries /ˈdaɪə.ri/ = NOUN: دفتر خاطرات روزانه; USER: خاطرات, خاطرات روزانه, یادداشت های روزانه, دفترچه خاطرات, یادداشت روزانه

GT GD C H L M O
did /dɪd/ = VERB: انجام داد, کرد; USER: کرد, بود, انجام داد, انجام دادند, انجام دادیم

GT GD C H L M O
differ /ˈdɪf.ər/ = VERB: متمایز بودن, فرق داشتن, اختلاف داشتن, تفاوت داشتن; USER: متفاوت, تفاوت, متفاوت است, متفاوت هستند

GT GD C H L M O
differences /ˈdɪf.ər.əns/ = NOUN: تفاوت, تفاوت, اختلاف, فرق, تفاضل, مابهالتفاوت, تمیز; USER: تفاوت, اختلاف, تفاوت های, تفاوتهای, تفاوت ها

GT GD C H L M O
different /ˈdɪf.ər.ənt/ = ADJECTIVE: مختلف, متفاوت, متنوع, متمایز, مغایر, غیر; USER: مختلف, متفاوت, های مختلف, مختلف را, های متفاوت

GT GD C H L M O
difficult /ˈdɪf.ɪ.kəlt/ = ADJECTIVE: مشکل, دشوار, سخت, صعب, سخت گیر, معضل, گرفتگیر, پر اشکال, ژرف, غامض, پر دردسر, پر زحمت; USER: دشوار, مشکل, سخت, دشوار است, مشکل است

GT GD C H L M O
digital /ˈdɪdʒ.ɪ.təl/ = ADJECTIVE: دیجیتال, رقمی, انگشتی, پنجهای, وابسته به شماره; USER: دیجیتال, دیجیتالی, های دیجیتال, های دیجیتالی, دیجیتال است

GT GD C H L M O
diligence /ˈdɪl.ɪ.dʒənt/ = NOUN: سعی و کوشش, پشت کار, کوشش پیوسته; USER: سعی و کوشش, سعی و کوشش به, پشت کار, سعی و کوشش است, سعی و کوشش های

GT GD C H L M O
dimension /ˌdaɪˈmen.ʃən/ = NOUN: ابعاد, بعد, اندازه, اهمیت, میزان; USER: بعد, ابعاد, اندازه, از ابعاد, بعد از

GT GD C H L M O
dinner /ˈdɪn.ər/ = NOUN: شام, ناهار, ناهار, مهمانی, غذای مفصل; USER: شام, صرف شام, ناهار, مهمانی, صرف شام به

GT GD C H L M O
direct /daɪˈrekt/ = ADJECTIVE: مستقیم, راست, عمودی, میان بر; VERB: هدایت کردن, نظارت کردن, نظارت کردن, دستور دادن, معطوف داشتن, امر کردن, متوجه ساختن, اداره کردن, قراول رفتن, سوق دادن, عطف کردن; USER: مستقیم, هدایت, مستقیم به, طور مستقیم, را مستقیم

GT GD C H L M O
directing /diˈrekt,dī-/ = VERB: هدایت کردن, نظارت کردن, نظارت کردن, دستور دادن, معطوف داشتن, امر کردن, متوجه ساختن, اداره کردن, قراول رفتن, سوق دادن, عطف کردن; USER: کارگردانی, هدایت, به کارگردانی, را هدایت, را کارگردانی

GT GD C H L M O
direction /daɪˈrek.ʃən/ = NOUN: جهت, مسیر, سمت, هدایت, مدیریت, سو, دستور, رهبری, طرف, قانون شرع, اداره جهت, راه مسیر, خط سیر, قانون کلی; USER: جهت, مسیر, سمت, هدایت, مدیریت

GT GD C H L M O
directly /daɪˈrekt.li/ = ADVERB: مستقیما, راست, بی درنگ, سر راست, یک راست; USER: مستقیما, به صورت مستقیم, را به طور مستقیم, طور مستقیم در, طور مستقیم از

GT GD C H L M O
director /daɪˈrek.tər/ = NOUN: کارگردان, مدیر, رئيس, هدایتکننده, متصدی, اداره کننده, فرنشین; USER: مدیر, کارگردان, رئيس

GT GD C H L M O
directors /daɪˈrek.tər/ = NOUN: کارگردان, مدیر, رئيس, هدایتکننده, متصدی, اداره کننده, فرنشین; USER: مدیران, کارگردانان, مدیره, از کارگردانان, کارگردانان به

GT GD C H L M O
disability /ˌdisəˈbilitē/ = NOUN: عجز, عدم قابلیت, نا توانی; USER: از کار افتادگی, ناتوانی, کار افتادگی, ناتوانی در, از کارافتادگی

GT GD C H L M O
discard /dɪˈskɑːd/ = VERB: دور انداختن, دست کشیدن از, ول کردن, متروک ساختن, طرد کردن; USER: دور انداختن, دست کشیدن از, متروک ساختن, ول کردن, طرد کردن

GT GD C H L M O
disciplinary /ˌdɪs.əˈplɪn.ər.i/ = ADJECTIVE: انضباطی, انتظامی, نظم دهنده, تادیبی, اهل انضباط, وابسته به تربیت; USER: انضباطی, انتظامی, های انضباطی, انضباطی به, انضباطی در

GT GD C H L M O
disclosed /dɪˈskləʊz/ = VERB: فاش کردن, باز کردن, اشکار کردن; USER: افشا, فاش, افشا می, فاش شده, فاش کرد

GT GD C H L M O
disclosure /dɪˈskləʊ.ʒər/ = NOUN: افشاء, بی پرده گویی, فاش سازی; USER: افشاء, افشای, افشا, افشا حفاظت می, بی پرده گویی

GT GD C H L M O
disclosures /dɪˈskləʊ.ʒər/ = NOUN: افشاء, بی پرده گویی, فاش سازی; USER: آشکار, افشاگریهای, افشا, افشای, افشاء

GT GD C H L M O
discounts /ˈdɪs.kaʊnt/ = NOUN: تخفیف, نزول, تخ-فیف; USER: تخفیف, تخفیف های, تخفیف ها, تخفیف در, تخفیف به

GT GD C H L M O
discrimination /dɪˌskrɪm.ɪˈneɪ.ʃən/ = NOUN: تبعیض, تمیز, فرق, فرق گذاری; USER: تبعیض, تبعیض های, تبعیض آمیز, تبعیض را, تبعیض در

GT GD C H L M O
discuss /dɪˈskʌs/ = VERB: مطرح کردن, گفتگو کردن, بحی کردن, بادقت بحی کردن; USER: مورد بحث, بحث, بحث در مورد, بحث در, مورد بحث قرار

GT GD C H L M O
discussed /dɪˈskʌs/ = VERB: مطرح کردن, گفتگو کردن, بحی کردن, بادقت بحی کردن; USER: مورد بحث قرار, بحث, مورد بحث, مورد بحث قرار گرفته, مورد بحث و

GT GD C H L M O
discussion /dɪˈskʌʃ.ən/ = NOUN: گفتگو, مباحثه, بررسی, مذاکره, مناظره, بحی, بحی و جدل; USER: گفتگو, بحث, مباحثه, بررسی, مذاکره

GT GD C H L M O
discussions /dɪˈskʌʃ.ən/ = NOUN: گفتگو, مباحثه, بررسی, مذاکره, مناظره, بحی, بحی و جدل; USER: بحث و گفتگو, بحث, بحث های, مباحثات, بحث ها

GT GD C H L M O
disposed /dɪˈspəʊzd/ = ADJECTIVE: متمایل, مستعد, مایل; USER: متمایل, دفع, دور انداخته, دور انداخته شوند, مستعد

GT GD C H L M O
disposition /ˌdɪs.pəˈzɪʃ.ən/ = NOUN: وضع, حالت, خواست, مشرب, تمایل, سرشت, خیم, خو, مزاج, ساز, طبیعت; USER: وضع, خواست, حالت, مشرب, سرشت

GT GD C H L M O
disseminate /dɪˈsem.ɪ.neɪt/ = VERB: منتشر کردن, تخم کاشتن; USER: منتشر کردن, انتشار, اشاعه, پخش, منتشر

GT GD C H L M O
disseminated /dɪˈsem.ɪ.neɪt/ = VERB: منتشر کردن, تخم کاشتن; USER: منتشر, پخش, اشاعه, منتشر شده, منتشر می

GT GD C H L M O
dissemination /dɪˈsem.ɪ.neɪt/ = NOUN: انتشار, پخش, پاشیدگی; USER: انتشار, اشاعه, پخش, اشاعه اطلاعات

GT GD C H L M O
distribution /ˌdɪs.trɪˈbjuː.ʃən/ = NOUN: توزیع, پخش, اشاعه, بخش, تعمیم; USER: توزیع, پخش, های توزیع, توزیع در, و توزیع

GT GD C H L M O
distributors /disˈtribyətər/ = NOUN: توزیع کننده; USER: توزیع کنندگان, توزیع, توزیع کننده, و توزیع, از توزیع کنندگان

GT GD C H L M O
diversity /daɪˈvɜː.sɪ.ti/ = NOUN: تنوع, گوناگونی, تفاوت; USER: تنوع, گوناگونی, تفاوت, به تنوع, از تنوع

GT GD C H L M O
do /də/ = VERB: انجام دادن, عمل کردن, کردن, کفایت کردن, بدرد خوردن, این کلمه در ابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید; USER: انجام دادن, انجام, انجام دهد, انجام این کار, کار را انجام

GT GD C H L M O
document /ˈdɒk.jʊ.mənt/ = NOUN: سند, مدرک, تمسک, دستاویز; USER: سند, مدرک, سند را, سند به

GT GD C H L M O
documentation /ˌdɒk.jʊ.menˈteɪ.ʃən/ = NOUN: مستندات, مستند سازی, ارائه اسناد یا مدارک, توسل بمدارک و اسناد, اثبات با مدرک; USER: مستندات, مدارک, اسناد و مدارک, مستند سازی, مستندات مربوط به

GT GD C H L M O
documents /ˈdɒk.jʊ.mənt/ = NOUN: سند, مدرک, تمسک, دستاویز; USER: اسناد, مدارک, اسناد و مدارک, اسناد را, از اسناد

GT GD C H L M O
does /dʌz/ = VERB: میکند; USER: میکند, کند, می کند, نشانی از, انجام می دهد

GT GD C H L M O
doing /ˈduː.ɪŋ/ = NOUN: عمل; ADJECTIVE: فاعل; USER: عمل, انجام, انجام می دهند, انجام می, انجام این کار

GT GD C H L M O
dollar /ˈdɒl.ər/ = NOUN: دلار, ورم پوست ذکر; USER: دلار, دلاری, دلار در, دلار به, دلار آمریکا

GT GD C H L M O
dominates /ˈdɒm.ɪ.neɪt/ = USER: غالب, غالب است, حکمفرما می

GT GD C H L M O
donnelly = USER: دانلی, دونلی, دانلی به,

GT GD C H L M O
doubt /daʊt/ = NOUN: شک, تردید, شبهه, گمان, نا معلومی, دو دلی; VERB: شک داشتن, تردید کردن, مظنون بودن; USER: شک, تردید, شک دارم, شک و تردید, شک دارند

GT GD C H L M O
down /daʊn/ = ADJECTIVE: پایین, غمگین, دلتنگ, از کار افتاده, کرک صورت پایین; ADVERB: پایین, سوی پایین, بطرف پایین, بزیر; NOUN: پایین, کرک, پرهای ریزی که برای متکا بکار میرود; PREPOSITION: زیر; USER: پایین, کردن, به پایین, را پایین, پایین می

GT GD C H L M O
drawing /ˈdrɔː.ɪŋ/ = NOUN: ترسیم, نقشه کشی, رسم, طرح, قرعه کشی, گرفتاری, هنر طراحی, تابلو نقاشی; USER: رسم, ترسیم, نقشه کشی, طرح, ترسیم و طراحی

GT GD C H L M O
drawings /ˈdrɔː.ɪŋ/ = NOUN: ترسیم, نقشه کشی, طرح, رسم, قرعه کشی, گرفتاری, هنر طراحی, تابلو نقاشی; USER: نقشه ها, نقشه, نقشه های, طرح ها, طراحی های

GT GD C H L M O
drug /drʌɡ/ = NOUN: دارو; VERB: دوا زدن, دارو خوراندن, تخدیر کردن; USER: دارو, به مواد مخدر, از مواد مخدر, مواد مخدر به, با مواد مخدر

GT GD C H L M O
drugs /drʌɡ/ = NOUN: دارو; USER: داروها, داروهای, مواد مخدر را, مواد مخدر به, از مواد مخدر

GT GD C H L M O
dual /ˈdjuː.əl/ = ADJECTIVE: دوتایی, همزاد, توام, دولا, دو واحدی, دو جنبه ای; USER: دوتایی, دوگانه, دو, دوگانه است, های دوگانه

GT GD C H L M O
due /djuː/ = ADJECTIVE: ناشی از, مقتضی, قابل پرداخت, سر رسد; NOUN: حق, بدهی, ذمه, موعد پرداخت, حقوق, پرداختنی; USER: ناشی از, علت, دلیل, به دلیل, به علت

GT GD C H L M O
duration /djʊəˈreɪ.ʃən/ = NOUN: مدت, طول, استمرار, طی, بقاء; USER: مدت, مدت زمان, طول مدت, طول, طول مدت ابتلا

GT GD C H L M O
during /ˈdjʊə.rɪŋ/ = PREPOSITION: طی, در طی, هنگام, در مدت, ظرف, فاصله, سر; USER: در طی, در طول, طی, هنگام, در مدت

GT GD C H L M O
duties /ˈdjuː.ti/ = NOUN: وظیفه, خدمت, تکلیف, کار, عهده, عوارض گمرکی, ماموریت, گماشت, فرض; USER: وظایف, عوارض, وظیفه, وظائف, انجام وظایف

GT GD C H L M O
e /iː/ = NOUN: پنجمین حرف الفبای انگلیسی; USER: الکترونیکی, E, الکترونیک, های الکترونیکی, تجارت الکترونیک

GT GD C H L M O
each /iːtʃ/ = ADJECTIVE: هر, هر یک, هر یکی; PRONOUN: هر یک; USER: هر, هر یک, هر یک از, هر کدام, در هر

GT GD C H L M O
early /ˈɜː.li/ = ADJECTIVE: اولیه, زود, مربوط به قدیم; ADVERB: در اوایل, در ابتدا, بزودی; USER: در اوایل, اوایل, اولیه, زود, زود هنگام

GT GD C H L M O
east /iːst/ = NOUN: شرق, خاور, خاورگرایی; VERB: بسوی خاور رفتن

GT GD C H L M O
easy /ˈiː.zi/ = ADJECTIVE: ساده, اسان, سهل, روان, ملایم, سبک, بی زحمت, اسوده, بدون اشکال; USER: ساده, آسان, آسان می, بسیار آسان, را آسان

GT GD C H L M O
economic /iː.kəˈnɒm.ɪk/ = ADJECTIVE: اقتصادی; USER: اقتصادی, های اقتصادی, اقتصادی را, اقتصادی است

GT GD C H L M O
effect /ɪˈfekt/ = NOUN: اثر, نتیجه, مفهوم, نیت, کار موثر; VERB: اجرا کردن, عملی کردن; USER: اثر, تاثیر, اثرات, تأثیر

GT GD C H L M O
effective /ɪˈfek.tɪv/ = ADJECTIVE: موثر, مفید, قابل اجرا, کاری, تاثیر پذیر; NOUN: عامل موثر, کارگر; USER: موثر, مؤثر, موثر است, موثر در, های موثر

GT GD C H L M O
effects /ɪˈfekt/ = NOUN: عوامل, مال, متاع, چیز; USER: اثرات, اثر, عوارض, تاثیرات, جلوه های

GT GD C H L M O
effort /ˈef.ət/ = NOUN: تلاش, کوشش, سعی, تقلا; USER: تلاش, تلاش های, کوشش, تلاش ها, سعی

GT GD C H L M O
either /ˈaɪ.ðər/ = ADJECTIVE: این و ان, هر یک از دو تا; USER: هر دو, یا, یا به, هر کدام, یا از

GT GD C H L M O
election /ɪˈlek.ʃən/ = NOUN: انتخاب, گزینش, انتخاب نماینده; USER: انتخاب, انتخابات, انتخابات را, در انتخابات, برگزاری انتخابات

GT GD C H L M O
electronic /ɪˌlekˈtrɒn.ɪk/ = ADJECTIVE: الکترونیکی; USER: الکترونیکی, الکترونیک, های الکترونیکی, الکترونیکی را, الکترونیکی است

GT GD C H L M O
elsewhere /ˌelsˈweər/ = ADVERB: در جای دیگر, بجای دیگر, نقطه دیگر; USER: در جای دیگر, جاهای دیگر, جای دیگر, در جاهای دیگر, در جای دیگری

GT GD C H L M O
embargoes = USER: تحریم, تحریمهای, تحریم های, تحریمها, ممنوعیتهایی

GT GD C H L M O
embarrassingly /ɪmˈbær.əs/ = USER: اورده, اورده قرار, با دلسوزی نگاه, باد اورده, با دلسوزی,

GT GD C H L M O
emphasize /ˈem.fə.saɪz/ = VERB: اهمیت دادن, باقوت تلفظ کردن, تایید کردن, نیرو دادن به, تکیه دادن; USER: تاکید, تأکید, تأکید بر, تاکید بر, تاکید می

GT GD C H L M O
employ /ɪmˈplɔɪ/ = VERB: استخدام کردن, استعمال کردن, بکار گماشتن, مشغول کردن, بکار گرفتن, استخذام کردن; NOUN: شغل; USER: شغل, استخدام, را استخدام, استخدام می, به استخدام

GT GD C H L M O
employee /ɪmˈplɔɪ.iː/ = NOUN: کارمند, کارگر, مستخدم, مستخدم زن, عضو; USER: کارمند, کارکنان, از کارکنان, کارگر, مستخدم

GT GD C H L M O
employees /ɪmˈplɔɪ.iː/ = NOUN: کارمند, کارگر, مستخدم, مستخدم زن, عضو; USER: کارکنان, کارمندان, کارمند, از کارکنان, از کارمندان

GT GD C H L M O
employer /ɪmˈplɔɪ.ər/ = NOUN: کارفرما, استخدام کننده; USER: کارفرما, کارفرمای, به کارفرمای, استخدام کننده, کارفرما از

GT GD C H L M O
employment /ɪmˈplɔɪ.mənt/ = NOUN: استخدام, بکارگیری, کارگماری; USER: استخدام, اشتغال, اشتغال در, اشتغال را

GT GD C H L M O
enable /ɪˈneɪ.bl̩/ = VERB: قادر ساختن, توانا ساختن, وسیله فراهم کردن, تهیه کردن برای, اختیار دادن; USER: قادر ساختن, فعال کردن, را قادر, قادر می سازد, را قادر می سازد

GT GD C H L M O
enacted /ɪˈnækt/ = VERB: قادر ساختن, توانا ساختن, وسیله فراهم کردن, تهیه کردن برای, اختیار دادن; USER: تصویب, مصوب, به تصویب, تصویب رسید, به تصویب رسید

GT GD C H L M O
encourages /ɪnˈkʌr.ɪdʒ/ = VERB: تشویق کردن, ترغیب کردن, دلگرم کردن, تشجیع کردن, تقویت کردن, پیش بردن, پروردن; USER: را تشویق می کند, تشویق می کند, را تشویق, تشویق می, را تشویق می

GT GD C H L M O
end /end/ = NOUN: پایان, انتها, خاتمه, آخر, ختم, اتمام, منظور, سر, سرانجام, فرجام; VERB: خاتمه دادن, پایان یافتن; USER: پایان, آخر, انتها, منظور, خاتمه

GT GD C H L M O
enforced /ɪnˈfɔːs/ = VERB: اجرا کردن, مجبور کردن, از پیش بردن, وادار کردن, تاکید کردن; USER: اجرا, به اجرا, اجرا گذاشته, اجرا در, به اجرا گذاشته

GT GD C H L M O
enforcement /ɪnˈfɔːs/ = NOUN: اجراء, انجام, فشار; USER: اجرای, اعمال, مجری, اجرایی, اجرای قانون

GT GD C H L M O
engage /ɪnˈɡeɪdʒ/ = VERB: مشغول کردن, بکار گماشتن, گرفتن, استخدام کردن, نامزد کردن, متعهد کردن, از پیش سفارش دادن, درهم انداختن, گیر دادن, گرو گذاشتن, گرو دادن, قول دادن, نامزد گرفتن, عهد کردن; USER: تعامل با, درگیر, تعامل, درگیر شدن, درگیر کردن

GT GD C H L M O
engaged /ɪnˈɡeɪdʒd/ = ADJECTIVE: مشغول, متعهد, نامزد شده, سفارش شده; USER: مشغول, درگیر, مشغول اند, که درگیر, متعهد

GT GD C H L M O
engaging /ɪnˈɡeɪ.dʒɪŋ/ = VERB: مشغول کردن, بکار گماشتن, گرفتن, استخدام کردن, نامزد کردن, متعهد کردن, از پیش سفارش دادن, درهم انداختن, گیر دادن, گرو گذاشتن, گرو دادن, قول دادن, نامزد گرفتن, عهد کردن; USER: درگیر شدن, درگیر, تعامل, جذاب, مشارکت

GT GD C H L M O
engineer /ˌen.dʒɪˈnɪər/ = NOUN: مهندس, سازنده; VERB: نقشه کشیدن, مهندسی کردن, اداره کردن, طرحکردن و ساختن; USER: مهندس, مهندسی, و مهندس, مهندس با

GT GD C H L M O
enrich /ɪnˈrɪtʃ/ = VERB: غنی کردن, پرمایهکردن, توانگر کردن, غنیساختن; USER: غنی کردن, غنی سازی, غنی, را غنی, غنی تر

GT GD C H L M O
ensure /ɪnˈʃɔːr/ = VERB: مطمئن ساختن, تضمین کردن, حتمی کردن, متقاعد کردن, مراقبت کردن در; USER: اطمینان از, اطمینان, حصول اطمینان, اطمینان حاصل, حصول اطمینان از

GT GD C H L M O
ensuring /ɪnˈʃɔːr/ = VERB: مطمئن ساختن, تضمین کردن, حتمی کردن, متقاعد کردن, مراقبت کردن در; USER: حصول اطمینان از, تضمین, حصول اطمینان, اطمینان از, اطمینان حاصل

GT GD C H L M O
entered /ˈen.tər/ = VERB: وارد شدن, داخل شدن, ثبت کردن, تو آمدن, تو رفتن, بدست اوردن, قدم نهادن در, نام نویسی کردن, پا گذاشتن, در امدن, داخل عضویت شدن; USER: وارد, وارد شده, وارد شدند, وارد می, وارد شده باشد

GT GD C H L M O
enterprise /ˈen.tə.praɪz/ = NOUN: سرمایه گذاری, تشکیلات اقتصادی, امرخطیر, اقدام مهم, عمل تهورامیز; USER: سرمایه گذاری, سازمانی, شرکت, های سازمانی, سرمایه گذاری در

GT GD C H L M O
entertainment /ˌentərˈtānmənt/ = NOUN: سرگرمی, پذیرایی, مهمانی, مشغولیت; USER: سرگرمی, سرگرمی های, سرگرم کننده, های سرگرمی, سرگرمی ها

GT GD C H L M O
entities /ˈen.tɪ.ti/ = NOUN: وجود; USER: اشخاص, نهادهای, موجودیت, سازمان های, موجودیت های

GT GD C H L M O
entity /ˈen.tɪ.ti/ = NOUN: وجود; USER: وجود, نهاد, موجودیت, نهاد های, واحد مورد رسیدگی

GT GD C H L M O
entries /ˈen.tri/ = NOUN: ورود, مدخل, ثبت, دخول, ادخال, راه, راهرودر, ثبت در دفتر, چیز ثبت شده یا وارد شده; USER: نوشته, مدخل, نوشته های, ورودی ها, مدخل های

GT GD C H L M O
environment /enˈvīrənmənt,-ˈvī(ə)rn-/ = NOUN: محیط, اطراف, احاطه, دوروبر, پرگیر; USER: محیط, محیط زیست, محیط زیست است, محیط زیست را, از محیط زیست

GT GD C H L M O
environmental /enˌvīrənˈmen(t)l,-ˌvī(ə)rn-/ = ADJECTIVE: محیطی; USER: محیطی, زیست محیطی, های زیست محیطی, زیست محیطی را

GT GD C H L M O
environmentally /ɪnˌvaɪ.rən.ˈmen.təl/ = USER: سازگار با محیط زیست, محیط زیست, با محیط زیست, سازگار با محیط, به محیط زیست

GT GD C H L M O
equal /ˈiː.kwəl/ = ADJECTIVE: برابر, مساوی, یکسان, متساوی, همگن, همانند, متوازن, موازی, شبیه, مقابل, متعادل; VERB: مساوی بودن; USER: برابر, مساوی, معادل, برابر با, یکسان

GT GD C H L M O
equipment /ɪˈkwɪp.mənt/ = NOUN: تجهیزات, ساز, ساز و برگ; USER: تجهیزات, وسایل, اتوماسیون, ماشین آلات, تجهیزات و

GT GD C H L M O
equivalent /ɪˈkwɪv.əl.ənt/ = ADJECTIVE: معادل, برابر, مشابه, هم ارز, متعادل, مقابل, هم معنی, همچند, قابل تعویض; NOUN: معادل, برابر, مترادف, هم بها, هم قیمت; USER: معادل, برابر, معادل آن, مشابه, هم ارز

GT GD C H L M O
especially /ɪˈspeʃ.əl.i/ = USER: به خصوص, خصوص, ویژه, به ویژه, به خصوص در

GT GD C H L M O
essential /ɪˈsen.ʃəl/ = ADJECTIVE: ضروری, اساسی, اصلی, ذاتی, عمده, واجب, لاینفک, واقعی, عارضی, فرض, بسیار لازم, اساسی ذاتی, جبلی; USER: ضروری, اساسی, ضروری است, اصلی, ذاتی

GT GD C H L M O
establish /ɪˈstæb.lɪʃ/ = VERB: برقرار کردن, ساختن, تاسیس کردن, فراهم کردن, دایر کردن, بر پا کردن, مقرر داشتن, بناء نهادن, تصدیق کردن, تصفیه کردن, معین کردن, کسی را به مقامی گماردن, شهرت یا مقامی کسب کردن; USER: ایجاد, برقراری, برقرار, تاسیس, استقرار

GT GD C H L M O
established /ɪˈstæb.lɪʃt/ = ADJECTIVE: مقرر, پا بر جا, مثبت; USER: تاسیس, برقرار, تأسیس, برقرار شد, تاسیس گردید

GT GD C H L M O
etc /ɪt.ˈset.ər.ə/ = USER: و غیره, غیره, غیره را, و غیره را

GT GD C H L M O
ethical /ˈeθ.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: کتاب اخلاق, وابسته به علم اخلاق, بجی در امور اخلاقی; USER: اخلاقی, های اخلاقی, اخلاقی است, اخلاقی را

GT GD C H L M O
ethically /ˈeθ.ɪ.kəl/ = USER: اخلاقی, لحاظ اخلاقی, از لحاظ اخلاقی, نظر اخلاقی, اخلاقی جامعه صحبت

GT GD C H L M O
ethics /ˈeθ.ɪk/ = NOUN: اصول اخلاق, روش اخلاقی یک نویسنده یا مکتب علمی یا ادبی و یا هنری; USER: اصول اخلاق, اخلاق, اصول اخلاقی, اخلاق در

GT GD C H L M O
european /ˌyərəˈpēən,ˌyo͝orə-/ = ADJECTIVE: اروپایی, فرنگی; NOUN: غربی, فرنگی; USER: اروپایی, اروپا, های اروپایی, در اروپا, اروپا در

GT GD C H L M O
evaluate /ɪˈvæl.ju.eɪt/ = VERB: سنجیدن, ارزیابی کردن, تقویم کردن, قیمت کردن, چیزی را معین کردن; USER: ارزیابی, منظور بررسی, هدف بررسی, ارزیابی می

GT GD C H L M O
evaluation /ɪˈvæl.ju.eɪt/ = NOUN: ارزیابی, سنجش; USER: ارزیابی, بررسی, ارزشیابی, سنجش, مطالعه

GT GD C H L M O
even /ˈiː.vən/ = ADVERB: حتی, هم, بلکه; NOUN: زوج, عدد زوج, اعداد جفت; ADJECTIVE: هموار, درست, صاف, مساوی, متعادل, مسطح; VERB: هموار کردن, صاف کردن, واریز کردن, مسطح کردن; USER: حتی, و حتی, حتی در, هم

GT GD C H L M O
event /ɪˈvent/ = NOUN: واقعه, حادثه, اتفاق, عارضه, سرگذشت, سانحه, پیش امد, روی داد; USER: واقعه, رویداد, کردن رویداد, حادثه, اتفاق

GT GD C H L M O
events /ɪˈvent/ = NOUN: حوادی; USER: حوادث, رویدادی, رویدادهای, وقایع, رویدادها

GT GD C H L M O
ever /ˈev.ər/ = ADVERB: همیشه, هرگز, همواره, هیچ, اصلا, در هر صورت; USER: همیشه, تا کنون, هرگز, تا به حال, همواره

GT GD C H L M O
every /ˈev.ri/ = ADJECTIVE: هر, همه, هر کس, هر کسی; PRONOUN: هر که; USER: هر, در هر, همه, از هر, که هر

GT GD C H L M O
example /ɪɡˈzɑːm.pl̩/ = NOUN: مثال, نمونه, مثل, سرمشق, عبرت; VERB: با مثال و نمونه نشان دادن; USER: مثال, عنوان مثال, نمونه, به عنوان مثال, مثل

GT GD C H L M O
examples /ɪɡˈzɑːm.pl̩/ = NOUN: مثال, نمونه, مثل, سرمشق, عبرت; USER: نمونه, مثال, نمونه های, نمونه هایی, مثال های

GT GD C H L M O
exceed /ɪkˈsiːd/ = VERB: تجاوز کردن, متجاوز شدن از, تجاوز کردن از, متجاوز بودن, بالغ شدن بر, قدم فراتر نهادن, تخطی کردن از; USER: تجاوز, بیش, بیش از, فراتر, فراتر از

GT GD C H L M O
exceeds /ɪkˈsiːd/ = VERB: تجاوز کردن, متجاوز شدن از, تجاوز کردن از, متجاوز بودن, بالغ شدن بر, قدم فراتر نهادن, تخطی کردن از; USER: بیش از, بیش, تجاوز, بیشتر از, فراتر می رود

GT GD C H L M O
excellence /ˈek.səl.əns/ = NOUN: برتری, مزیت, تفوق, ممتازی, رجحان, شگرفی, خوبی, علو مقام; USER: برتری, تعالی, به تعالی, تعالی به, تفوق

GT GD C H L M O
excess /ɪkˈses/ = NOUN: مازاد, اضافه, زیادی, افراط, زیادتی, فزونی, بی اعتدالی, سرک; USER: مازاد, اضافه, زیادی, افراط, فزونی

GT GD C H L M O
exchange /ɪksˈtʃeɪndʒ/ = NOUN: تبادل, مبادله, بورس, تعویض, معاوضه, عوض, اسعار, صرافی, تسعیر, ردو بدل کننده, ردوبدل ارز, صرافخانه, جای معاملات ارزی و سهامی; VERB: عوض کردن, مبادله کردن, تسعیر یافتن; USER: مبادله, تبادل, تعویض, عوض, معاوضه

GT GD C H L M O
exchanging /ɪksˈtʃeɪndʒ/ = VERB: عوض کردن, مبادله کردن, تسعیر یافتن; USER: تبادل, مبادله, رد و بدل, به تبادل, مبادله می

GT GD C H L M O
executes /ˈek.sɪ.kjuːt/ = VERB: اجرا کردن, اعدام کردن, اداره کردن, قانونی کردن, نواختن, عمل کردن, عمل اوردن, ادا کردن, نمایش دادن; USER: اجرا, را اجرا, اجرا می, را اجرا می, اجرا می کند

GT GD C H L M O
execution /ˌek.sɪˈkjuː.ʃən/ = NOUN: اعدام, اجرا, انجام, توقیف, ادا, انفاذ; USER: اعدام, اجرای, اجرا, انجام, اجرای حکم اعدام

GT GD C H L M O
executive /ɪɡˈzek.jʊ.tɪv/ = ADJECTIVE: اجرایی, مجری, جامع; NOUN: مجری, هيئت رئيسه; USER: اجرایی, اجرائی, مجریه, مدیر اجرایی, های اجرایی

GT GD C H L M O
exemption /ɪɡˈzempt/ = NOUN: معافیت; USER: معافیت, معاف, معافیت از, معافیت های, معافیت به

GT GD C H L M O
expect /ɪkˈspekt/ = VERB: انتظار داشتن, چشم داشتن, منتظر بودن, حامله بودن; USER: انتظار, انتظار داشت, انتظار می رود, انتظار داشته, انتظار دارند

GT GD C H L M O
expectation /ˌek.spekˈteɪ.ʃən/ = NOUN: انتظار, توقع, چشم داشت; USER: انتظار, انتظارات, توقع, انتظار می رود, از انتظار

GT GD C H L M O
expectations /ˌek.spekˈteɪ.ʃən/ = NOUN: انتظار, توقع, چشم داشت; USER: انتظارات, از انتظارات, انتظارات را, با انتظارات, به انتظارات

GT GD C H L M O
expected /ɪkˈspekt/ = VERB: انتظار داشتن, چشم داشتن, منتظر بودن, حامله بودن; USER: انتظار می رود, انتظار, مورد انتظار, انتظار میرود, انتظار می رود که

GT GD C H L M O
expense /ɪkˈspens/ = NOUN: هزینه, خرج, مصرف, بر امد; USER: هزینه, خرج, با هزینه, مصرف, هزینه ها

GT GD C H L M O
expensive /ɪkˈspen.sɪv/ = ADJECTIVE: گران, پرخرج; USER: گران, گران قیمت, گران است, های گران قیمت, گران قیمت است

GT GD C H L M O
experience /ikˈspi(ə)rēəns/ = NOUN: تجربه, ورزیدگی, ازمایش, اروین, ازمودگی, کارازمودگی, مکتب, خبرگی; VERB: تجربه کردن, تحمل کردن, کشیدن; USER: تجربه, تجربه ای, را تجربه, از تجربه, تجربه های

GT GD C H L M O
experts /ˈek.spɜːt/ = NOUN: متخصص, کارشناس, خبره, ممیز, ویژهگر, ویژه کار; USER: کارشناسان, متخصصان, از کارشناسان, کارشناسان به, کارشناسان در

GT GD C H L M O
explaining /ɪkˈspleɪ.nɪŋ/ = VERB: توضیح دادن, شرح دادن, فهماندن, تصریح کردن, روشن کردن, با توضیح روشن کردن, معنی کردن, مطلبی را فهماندن, تعبیر کردن; USER: توضیح, تبیین, توضیح داد, در توضیح, به توضیح

GT GD C H L M O
explanation /ˌek.spləˈneɪ.ʃən/ = NOUN: شرح, توضیح, توجیه, تفسیر, تعریف, بیان, تعبیر, تصریح; USER: توضیح, شرح, توجیه, تفسیر, تعریف

GT GD C H L M O
explicitly /ɪkˈsplɪs.ɪt/ = USER: به صراحت, صراحت, به طور صریح, را به صراحت, به صراحت از

GT GD C H L M O
explosion /ɪkˈspləʊ.ʒən/ = NOUN: انفجار, بیرون ریزی, هیاهو, سر و صدا; USER: انفجار, انفجار در, اثر انفجار, انفجار را, انفجار به

GT GD C H L M O
export /ɪkˈspɔːt/ = NOUN: صادرات, کالای صادره; VERB: صادر کردن, بیرون بردن; USER: صادرات, صادر, صادر می, صادر کردن, صادرات و

GT GD C H L M O
exported /ɪkˈspɔːt/ = VERB: صادر کردن, بیرون بردن; USER: صادر شده, صادر, صادر می, صادرات, صادر شد

GT GD C H L M O
exporter /ɪkˈspɔː.tər/ = NOUN: صادر کننده; USER: صادر کننده, صادر, صادرکننده, صادر کنندگان, صادر کننده است

GT GD C H L M O
exports /ɪkˈspɔːt/ = NOUN: صادرات, کالای صادره; USER: صادرات, صادرات را, صادرات به

GT GD C H L M O
extension /ɪkˈstenʃən/ = NOUN: گسترش, توسعه, تمدید, بسط, تعمیم, کشش, اضافی, توسیع, تلفن فرعی, مد; USER: گسترش, توسعه, تمدید, بسط, تعمیم

GT GD C H L M O
extent /ɪkˈstent/ = NOUN: وسعت, حد, اندازه, مقدار, حوزه, مد; USER: حد, وسعت, اندازه, مقدار, حوزه

GT GD C H L M O
external /ɪkˈstɜː.nəl/ = ADJECTIVE: خارجی, بیرونی, خارج, بیرون, ظاهری, ظاهر; NOUN: سطح; USER: خارجی, های خارجی, بیرونی, خارج, بیرون

GT GD C H L M O
extra /ˈek.strə/ = ADJECTIVE: اضافی, بسیار, یدکی, زائد, بزرگ; ADVERB: خیلی; NOUN: زیادی; USER: اضافی, فوق العاده, اضافی را, بسیار, اضافی در

GT GD C H L M O
extravagant /ikˈstravəgənt/ = ADJECTIVE: عجیب, غریب, گزاف, غیر معقول, گزافگر; USER: عجیب, غریب, گزاف, غیر معقول, گزافگر

GT GD C H L M O
facilities /fəˈsɪl.ɪ.ti/ = NOUN: امکانات, تسهیلات; USER: امکانات, تسهیلات, تاسیسات, از امکانات, امکانات و

GT GD C H L M O
facility /fəˈsɪl.ɪ.ti/ = NOUN: امکان, سهولت, وسیله, فرصت, سادگی, وسیله تسهیل, روانی, تردستی; USER: امکان, امکانات, تسهیلات, مرکز, سهولت

GT GD C H L M O
fact /fækt/ = NOUN: واقعیت, حقیقت, عمل, وجود مسلم; USER: حقیقت, واقع, واقعیت, این واقعیت, واقعیت این

GT GD C H L M O
factor /ˈfæk.tər/ = NOUN: عامل, عامل, فاکتور, ضریب, نماینده, عامل مشترک, حق العمل کار, عامل محافظت در برابر نور آفتاب; USER: عامل, فاکتور, عوامل, عاملی, ضریب

GT GD C H L M O
factors /ˈfæk.tər/ = NOUN: عوامل; USER: عوامل, عامل, فاکتورهای, از عوامل, عوامل موثر

GT GD C H L M O
factory /ˈfæk.tər.i/ = NOUN: کارخانه; USER: کارخانه, کارخانه ای, کارخانه را, کارخانه به, در کارخانه

GT GD C H L M O
facts /fækt/ = NOUN: واقعیت, حقیقت, عمل, وجود مسلم; USER: حقایق, واقعیت, واقعیت های, واقعیت ها, حقایق را

GT GD C H L M O
fail /feɪl/ = NOUN: عدم موفقیت; VERB: شکست خوردن, موفق نشدن, تصور کردن, رد شدن, قصور ورزیدن, ورشکستن, واماندن, در ماندن, خیط و پیت شدن, فروگذار کردن, سر خوردن, عقیم ماندن; USER: شکست, شکست مواجه, با شکست مواجه, شکست بخورند, شکست می خورند

GT GD C H L M O
failing /ˈfeɪ.lɪŋ/ = VERB: شکست خوردن, موفق نشدن, تصور کردن, رد شدن, قصور ورزیدن, ورشکستن, واماندن, در ماندن, خیط و پیت شدن, فروگذار کردن, سر خوردن, عقیم ماندن; USER: شکست, عدم, شکست خورده, ناکامی در, از ناکامی

GT GD C H L M O
failure /ˈfeɪ.ljər/ = NOUN: شکست, خرابی, عدم موفقیت, قصور, کوتاهی, ورشکستگی, واماندگی, درمانگی, بد شانسی, نا توانی; USER: شکست, خرابی, قصور, عدم موفقیت, کوتاهی

GT GD C H L M O
fair /feər/ = NOUN: نمایشگاه, بازار مکاره, خوشگل, خوبرو; ADJECTIVE: منصفانه, منصف, زیبا, نسبتا خوب, لطیف, بیطرفانه, بور, بدون ابر, خوبرو, فریور; USER: منصفانه, عادلانه, نمایشگاه, منصف, عادلانه به

GT GD C H L M O
fairly /ˈfeə.li/ = ADVERB: منصفانه; USER: منصفانه, نسبتا, عادلانه, نسبتا به, و نسبتا

GT GD C H L M O
fairness /ˈfeə.nəs/ = NOUN: عدالت, عدل, خوبرویی, خوبی; USER: عدالت, انصاف, انصاف در, عدل, انصاف و عدالت

GT GD C H L M O
faith /feɪθ/ = NOUN: ایمان, دین, اعتقاد, مذهب, باور, اعتماد, عقیده, کیش, پیمان; USER: ایمان, دین, اعتقاد, مذهب, باور

GT GD C H L M O
false /fɒls/ = ADJECTIVE: غلط, ساختگی, مصنوعی, نا درست, دروغگو, قلابی, بدل, کاذبانه; NOUN: دروغ, کذب; USER: غلط, دروغ, کذب, ساختگی, مصنوعی

GT GD C H L M O
falsifying = VERB: دست بردن در, باطل ساختن, تحریف کردن, تزویر کردن, ساختن; USER: دروغگویی, جعل,

GT GD C H L M O
familiar /fəˈmɪl.i.ər/ = NOUN: مانوس; ADJECTIVE: اشنا, خودمانی, وارد در; USER: مانوس, آشنا, آشنایی, آشنا شده, آشنا به

GT GD C H L M O
family /ˈfæm.əl.i/ = NOUN: خانواده, خاندان, فامیل, خانوار, حی, طایفه, عشیره; USER: خانواده, به خانواده, خاندان, از خانواده, فامیل

GT GD C H L M O
fatalities /fəˈtalɪti,feɪ-/ = NOUN: تلفات, مرگ ومیر; USER: مرگ و میر, تلفات, مرگ, کشته شدگان, مرگ و میر در,

GT GD C H L M O
fax /fæks/ = USER: فکس, فاکس, فکس و, فکس را, فکس به

GT GD C H L M O
federal /ˈfed.ər.əl/ = ADJECTIVE: فدرال, ائتلافی, اتحادی; USER: فدرال, های فدرال, دولت فدرال, فدرال را

GT GD C H L M O
fellow /ˈfel.əʊ/ = NOUN: شخص, آدم, رفیق, دوست, بچه, مرد, یارو, یار; USER: شخص, آدم, رفیق, مرد, بچه

GT GD C H L M O
few /fjuː/ = ADJECTIVE: معدود, کمی از; ADVERB: اندک, اندکی از; NOUN: کم, مقدار ناچیز; USER: کمی از, چند, معدود, کم, اندک

GT GD C H L M O
file /faɪl/ = NOUN: پرونده, سوهان, صورت, صف, ضبط, اهن سای, دسته کاغذهای مرتب, فهرست; VERB: ضبط کردن, بایگانی کردن, سوهان زدن, ساییدن; USER: پرونده, فایل, فایل های, فایل را, فایل ها

GT GD C H L M O
filed /faɪl/ = VERB: ضبط کردن, بایگانی کردن, سوهان زدن, ساییدن, رژه رفتن, در پرونده گذاشتن, در بایگانی نگاه داشتن, در صف راه رفتن; USER: واصل, زمینه, واصل شده, در زمینه, ثبت شده

GT GD C H L M O
files /faɪl/ = NOUN: اوراق; USER: فایل, فایل های, فایل ها, فایلهای, فایلها را

GT GD C H L M O
filings /ˈfaɪ.lɪŋ/ = NOUN: خرده; USER: خرده, براده, خرده های, براده های, براده ها

GT GD C H L M O
finally /ˈfaɪ.nə.li/ = ADVERB: بالاخره, سرانجام; USER: سرانجام, نهایت, در نهایت, بالاخره, در نهایت به

GT GD C H L M O
finance /ˈfaɪ.næns/ = NOUN: دارایی, مالیه, سرمایه گذاری, علم دارایی; VERB: سرمایهتهیه کردن, تهیه پول کردن, سرمایه گذاری کردن, در کارهای مالی داخل شدن; USER: سرمایه گذاری, تامین مالی, تأمین مالی, تأمین منابع مالی, دارایی

GT GD C H L M O
financial /faɪˈnæn.ʃəl/ = ADJECTIVE: مالی; USER: مالی, های مالی, مالی را, مالی است

GT GD C H L M O
find /faɪnd/ = VERB: یافتن, پیدا کردن, جستن, کشف کردن, تشخیص دادن; NOUN: یابنده, چیز یافته; USER: پیدا کردن, پیدا, پیدا کنید, یافتن, را پیدا

GT GD C H L M O
fines /faɪn/ = NOUN: چیز خاک شده; USER: جریمه, جریمه های, جریمه ها, جزای نقدی, جریمه نقدی

GT GD C H L M O
fire /faɪər/ = NOUN: شلیک, حریق, اتش, تیر, حرارت, تندی; VERB: افروختن, اتش زدن, بیرون کردن, انگیختن, زبانه کشیدن, شلیک کردن; USER: آتش, آتش سوزی, حریق, شلیک, اتش

GT GD C H L M O
firm /fɜːm/ = NOUN: شرکت, کارخانه, تجارتخانه; ADJECTIVE: ثابت, سفت, محکم, استوار, راسخ, سخت, مستحکم, پایدار, پا بر جا; USER: شرکت, محکم, استوار, سفت, راسخ

GT GD C H L M O
first /ˈfɜːst/ = first, first, first, نخست, یکم, مقدم, مقدماتی; ADVERB: اولا; USER: اولین, اول, برای اولین بار, نخستین, نخست

GT GD C H L M O
five /faɪv/ = عدد پنج; USER: پنج, و پنج, از پنج, پنج نفر, پنج تن

GT GD C H L M O
fixing /ˈfɪk.sɪŋ/ = NOUN: تثبیت, ثبوت, حاشیه, لوازم; USER: تثبیت, ثابت, رفع, ثابت کردن, ثابت نگهداشتن

GT GD C H L M O
focus /ˈfəʊ.kəs/ = NOUN: کانون, مرکز توجه, مرکز, فاصله کانونی, نقطه تقاطع, کانون عدسی, قطب; VERB: متمرکز کردن, متمرکز کردن توجه, بکانون اوردن, میزان کردن; USER: کانون, تمرکز, متمرکز, تمرکز می کنند, تمرکز کنید

GT GD C H L M O
follow /ˈfɒl.əʊ/ = VERB: دنبال کردن, پیروی کردن, تعقیب کردن, پیروی کردن از, متابعت کردن, فهمیدن, درک کردن, در ذیل امدن; NOUN: استنباط; USER: دنبال کردن, دنبال, را دنبال, به دنبال, دنبال کنید

GT GD C H L M O
following /ˈfɒl.əʊ.ɪŋ/ = ADJECTIVE: متعاقب, پیرو, شرح ذیل, زیرین, متوالی; NOUN: ذیل, پیروی, تعقیب, متابعت; USER: متعاقب, پس از, به دنبال, پیروی, ذیل

GT GD C H L M O
for /fɔːr/ = PREPOSITION: برای, مربوط به, بخاطر, در برابر, بمنظور, برای اینکه, در مدت, در مقابل, بجهت, از طرف, بجای; CONJUNCTION: زیرا که; USER: برای, را برای, به مدت, ها برای, شده برای

GT GD C H L M O
forced /fɔːst/ = ADJECTIVE: مجبور; USER: مجبور, اجباری, وادار, را مجبور, مجبور به

GT GD C H L M O
foreign /ˈfɒr.ən/ = ADJECTIVE: خارجی, خارجه, خارج, بیگانه, اجنبی, بیرونی, غریبه, ناجور, نا مناسب; USER: خارجی, خارجه, خارجی است, خارجی را, بیگانه

GT GD C H L M O
form /fɔːm/ = NOUN: فرم, شکل, صورت, برگه, فورم, گونه, روش, ورقه, ترکیب, ظاهر, وجه, ریخت; USER: فرم, شکل, صورت, گونه, برگه

GT GD C H L M O
former /ˈfɔː.mər/ = ADJECTIVE: سابق, پیشین, قبلی, قبل, سابقی, جلوی, در جلو, پیشی, دارای انتای مربع; NOUN: تشکیل دهنده, قالب گیر; USER: سابق, پیشین, قبلی, های سابق

GT GD C H L M O
forms /fɔːm/ = NOUN: فرم, شکل, صورت, برگه, فورم, گونه, روش, ورقه, ترکیب, ظاهر, وجه, ریخت; USER: اشکال, فرم های, شکل, فرمهای, فرم ها

GT GD C H L M O
fosters /ˈfɒs.tər/ = USER: پرورش, ترویج, را پرورش, پرورش می, را ترویج

GT GD C H L M O
free /friː/ = ADJECTIVE: رایگان, رها, مجانی, عاری, ازاد, مستقل, مختار, مجاز, مبرا, اختیاری; ADVERB: بطور مجانی; VERB: خالی کردن; USER: رایگان, آزاد, مجانی, عاری, ازاد

GT GD C H L M O
frequently /ˈfriː.kwənt.li/ = ADVERB: غالبا, بارها, مکررا, کرارا, زود زود; USER: غالبا, اغلب, بارها, مکررا, اغلب به

GT GD C H L M O
friend /frend/ = NOUN: دوست, رفیق, یار, مانوس; VERB: دوست کردن, یاری نمودن; USER: دوست, دوستان, از دوستان, به دوست, دوست و

GT GD C H L M O
from /frɒm/ = PREPOSITION: از, از روی, از پیش, بواسطه, در نتیجه; USER: از, را از, که از, ها از, و از

GT GD C H L M O
fruit /fruːt/ = NOUN: میوه, ثمر, سود, فایده, شایه, بار; VERB: میوه دادن; USER: میوه, میوه های, میوه ها, میوه جات, میوه و

GT GD C H L M O
fulfilled /fʊlˈfɪld/ = VERB: انجام دادن, براوردن, تکمیل کردن, تمام کردن, واقعیت دادن, عملی کردن; USER: برآورده, انجام, تحقق, برآورده شده, به انجام

GT GD C H L M O
full /fʊl/ = ADJECTIVE: پر, کامل, کامل, تمام, مملو, انباشته, سیر, مفصل, لبریز, بالغ, مطلق, رسیده, اکنده; NOUN: فول, پری; USER: کامل, پر, تمام, مملو, فول

GT GD C H L M O
fully /ˈfʊl.i/ = ADVERB: کاملا, تماما; USER: کاملا, به طور کامل, طور کامل به, به طور کامل به, را به طور کامل

GT GD C H L M O
function /ˈfʌŋk.ʃən/ = NOUN: تابع, عمل, کارکرد, کار, وظیفه, ماموریت, کار ویژه, مقام, ایفاء, ایین رسمی, پیشه; VERB: عمل کردن, کار کردن, وظیفه داشتن; USER: تابع, کارکرد, عمل, کار, وظیفه

GT GD C H L M O
functions /ˈfʌŋk.ʃən/ = NOUN: تابع, عمل, کارکرد, کار, وظیفه, ماموریت, کار ویژه, مقام, ایفاء, ایین رسمی, پیشه; USER: توابع, عملکرد, عملکردهای, از توابع, توابع به

GT GD C H L M O
funds /fʌnd/ = NOUN: مایه; USER: بودجه, وجوه, صندوق های, منابع مالی, کمک های مالی

GT GD C H L M O
further /ˈfɜː.ðər/ = ADJECTIVE: بیشتر, بعدی, دیگر, جلوتر, مجدد, اضافی, زائد; ADVERB: بعلاوه, دورتر; VERB: پیش بردن, جلو بردن, ادامه دادن, پیشرفت کردن, کمک کردن به; USER: بیشتر, بعدی, دیگر, جلوتر, دورتر

GT GD C H L M O
future /ˈfjuː.tʃər/ = ADJECTIVE: بعدی, مربوط باینده; NOUN: اینده, بعد اینده, اتیه; USER: بعدی, آینده, در آینده, آینده ای, های آینده

GT GD C H L M O
g /dʒiː/ = NOUN: حرف هفتم الفبای انگلیسی; USER: گرم, G, گرم در, گرم بر, گرم به

GT GD C H L M O
gates /ɡeɪt/ = NOUN: دروازه, گیت, دریچه, باب, ورودیه, مدخل, در بزرگ, دریجه سد, وسایل ورود; USER: دروازه, گیتس, دروازه های, دروازه ها

GT GD C H L M O
gathering /ˈɡæð.ər.ɪŋ/ = NOUN: گرد اوری, جماعت همراهان; USER: جمع آوری, جمع, تجمع, به جمع آوری, برای جمع آوری

GT GD C H L M O
general /ˈdʒen.ər.əl/ = ADJECTIVE: عمومی, کلی, عام, همگانی, جامع, متداول, معمولی, همگان, قابل تعمیم; NOUN: ژنرال, ارتشبد, مرشد, سر کرده; USER: عمومی, طور کلی, کلی, به طور کلی, عام

GT GD C H L M O
geography /dʒiˈɒɡ.rə.fi/ = NOUN: جغرافیا, جغرافی, علم جغرافیا, شرح; USER: جغرافیا, جغرافیای, جغرافیایی, جغرافی, موقعیت جغرافیایی

GT GD C H L M O
get /ɡet/ = VERB: رسیدن, زدن, بدست اوردن, فهمیدن, حاصل کردن, کسب کردن, فراهم کردن, تحصیل کردن, تهیه کردن, ربودن, تصرف کردن; NOUN: زایش, تولد; USER: رسیدن, دریافت, دریافت کنید, بدست آوردن, را دریافت

GT GD C H L M O
gift /ɡɪft/ = NOUN: هدیه, موهبت, کادو, نعمت, استعداد, بخشش, پیشکش, عطیه, ره اورد, ژنی, عطا; VERB: هدیه دادن, بخشیدن, پیشکش کردن, دارای استعداد کردن; USER: هدیه, موهبت, هدیه دادن, بخشش, نعمت

GT GD C H L M O
gifts /ɡɪft/ = NOUN: هدیه, موهبت, کادو, نعمت, استعداد, بخشش, پیشکش, عطیه, ره اورد, ژنی, عطا; USER: هدیه, هدایا, هدایای, هدیه های, هدیه ای

GT GD C H L M O
give /ɡɪv/ = VERB: دادن, دادن, بخشیدن, ارائه دادن, رساندن, واگذار کردن, اتفاق افتادن, بمعرض نمایش گذاشتن, تخصیص دادن, نسبت دادن به, شرح دادن; NOUN: دهش; USER: دادن, را, بدهد, من بدهید, به من بدهید

GT GD C H L M O
given /ˈɡɪv.ən/ = ADJECTIVE: داده, معین, معلوم, مبتلا; NOUN: معتاد; USER: داده, داده شده, با توجه به, داده می شود, داده شده است

GT GD C H L M O
giving /ɡɪv/ = VERB: دادن, دادن, بخشیدن, ارائه دادن, رساندن, واگذار کردن, اتفاق افتادن, بمعرض نمایش گذاشتن, تخصیص دادن, نسبت دادن به, شرح دادن, افکندن, تقدیم داشتن, عطاء کردن, گریه کردن, بیان کردن; USER: دادن, ارائه, دادن به, با دادن, از دادن

GT GD C H L M O
global /ˈɡləʊ.bəl/ = ADJECTIVE: جهانی, سراسری, کروی; USER: جهانی, جهانی را, جهانی به, جهانی در

GT GD C H L M O
globally /ˈɡləʊ.bəl/ = USER: در سراسر جهان, در سطح جهان, سطح جهانی, در سطح جهانی, در سطح جهانی به

GT GD C H L M O
go /ɡəʊ/ = VERB: رفتن, راه رفتن, گشتن, گذشتن, شدن, روانه ساختن, رهسپار شدن, کار کردن, رواج داشتن, روی دادن, راهی شدن; NOUN: سیر; USER: رفتن, بروید, برود, برو, رفتن به

GT GD C H L M O
goal /ɡəʊl/ = NOUN: هدف, دروازه, منظور, مقصد, مقصود, دروازه بان; VERB: گل زدن, هدفی در پیش داشتن; USER: هدف, دروازه, هدف این, به هدف

GT GD C H L M O
goals /ɡəʊl/ = NOUN: هدف, دروازه, منظور, مقصد, مقصود, دروازه بان; USER: اهداف, به اهداف, گلهای به ثمر, تحقق اهداف

GT GD C H L M O
good /ɡʊd/ = ADJECTIVE: خوب, خیر, نیک, خوش, شایسته, صحیح, نیکو, سودمند, پاک, قابل; NOUN: خوبی, خیر; USER: خوب, خوبی, خیر, خوش, نیک

GT GD C H L M O
goods /ɡʊd/ = NOUN: محموله, متاع; USER: کالا, مغازه, کالاهای, کالا در, محصولات از

GT GD C H L M O
govern /ˈɡʌv.ən/ = VERB: حکومت کردن, حکمرانی کردن, حاکم بودن, فرمانداری کردن, کنترل کردن, تابع خود کردن; USER: حکومت کردن, حکومت, حاکم, دولت, حاکم بر

GT GD C H L M O
governed /ˈɡʌv.ən/ = VERB: حکومت کردن, حکمرانی کردن, حاکم بودن, فرمانداری کردن, کنترل کردن, تابع خود کردن; USER: اداره, حکومت, اداره می, اداره می شود

GT GD C H L M O
government /ˈɡʌv.ən.mənt/ = NOUN: دولت, حکومت, فرمانداری, طرز حکومت هيئت دولت, عقل اختیار, صلاحدید; USER: دولت, حکومت, دولتی, های دولتی, های دولت

GT GD C H L M O
governments /ˈɡʌv.ən.mənt/ = NOUN: دولت, حکومت, فرمانداری, طرز حکومت هيئت دولت, عقل اختیار, صلاحدید; USER: دولت, دولت های, دولتها, دولتهای, از دولت های

GT GD C H L M O
gratuities = NOUN: پاداش, انعام, التفات, سپاسگزاری, رایگانی; USER: پاداش ها, پاداشها,

GT GD C H L M O
greetings /ˈɡriː.tɪŋz ˌkɑːd/ = NOUN: تبریک, تبریکات, تهنیت, سلام, درود, خوشامد, برخورد, احترام, خوش باش, سلام کننده, خوش آمد; USER: سلام, تبریک, با سلام, کارت تبریک, کارت تبریک های

GT GD C H L M O
group /ɡruːp/ = NOUN: گروه, دسته, جمعیت, غند, انجمن; VERB: گروه بندی کردن, دسته دسته کردن, جمع شدن, طبقه بندی کردن; USER: گروه, گروهی, در گروه, گروه های, دسته

GT GD C H L M O
growth /ɡrəʊθ/ = NOUN: رشد, افزایش, پیشرفت, اثر, ترقی, تومور, نتیجه, حاصل, نمود, روش, گوشت زیادی, چيز زائد; USER: رشد, رشد و, افزایش, رشد را, و رشد

GT GD C H L M O
guarding /ɡɑːd/ = NOUN: محافظت, مراقبت; ADJECTIVE: مراقب; USER: محافظت, مراقب, نگهبانی, حفاظت از, آی پی

GT GD C H L M O
guards /ɡɑːd/ = NOUN: گارد, نگهبان, محافظ, پاسدار, پاسبان, نگهدار, مستحفظ, احتیاط, نرده روی عرشه کشتی, نرده حفاظتی, پناه, حائل, پاس, نگهداری و دفاع کردن از, حالت اماده باش در شمشیر بازی و مشت زنی وامثال ان; USER: نگهبانان, محافظان, سپاه پاسداران, از نگهبانان, پاسداران و نگهبانان

GT GD C H L M O
guidance /ˈɡaɪ.dəns/ = NOUN: هدایت, راهنمایی, رهنمود, راهنما, رهبری, راهنمایی کردن; USER: راهنمایی, هدایت, رهنمود, راهنما, رهبری

GT GD C H L M O
guide /ɡaɪd/ = NOUN: راهنما, کتاب راهنما, رهبر, هادی; VERB: راهنمایی کردن, تعلیم دادن; USER: راهنمایی, هدایت, راهنمایی می, هدایت کند, را هدایت

GT GD C H L M O
guideline /ˈɡaɪd.laɪn/ = NOUN: راهنما, راهبرد, رهنمون, شاقول; USER: راهنما, رهنمودهای, رهنمود, راهکار, راهبرد

GT GD C H L M O
guidelines /ˈɡaɪd.laɪn/ = NOUN: راهنما, راهبرد, رهنمون, شاقول; USER: دستورالعمل ها, دستورالعمل, دستورالعمل های, رهنمودهای, رهنمودها

GT GD C H L M O
hand /hænd/ = NOUN: دست, طرف, دسته, عقربه, پنجه, دست خط, دخالت, کمک, خط, پهلو, پیمان, یک وجب, شرکت; VERB: دادن, کمک کردن, با دست کاری را انجام دادن; USER: دست, سوی, طرف, از سوی, از طرف

GT GD C H L M O
handicap /ˈhæn.dɪ.kæp/ = NOUN: نقص, مانع, اشکال, اوانس, امتیاز به طرف ضعیف در بازی; VERB: امتیاز دادن; USER: نقص, مانع, اشکال, امتیاز دادن, اوانس

GT GD C H L M O
handling /ˈhænd.lɪŋ/ = NOUN: اداره, رسیدگی, بررسی, لمس; USER: اداره, دست زدن به, رسیدگی, بررسی, لمس

GT GD C H L M O
harassment /ˈhær.əs.mənt/ = NOUN: اذیت, ستوه, تعرض, بستوه اوری, ازار; USER: اذیت, آزار و اذیت, اذیت و آزار, آزار و اذیت های, آزار و اذیت ها

GT GD C H L M O
has /hæz/ = VERB: داشتن, دارا بودن, کردن, گذاشتن, رسیدن به, مالک بودن, وادار کردن, باعی انجام کاری شدن, دانستن, صرف کردن, جلب کردن, بدست اوردن, در مقابل دارا, بهره مند شدن از; USER: است, دارد, شده است, کرده است, است که

GT GD C H L M O
have /hæv/ = VERB: داشتن, دارا بودن, کردن, گذاشتن, رسیدن به, مالک بودن, وادار کردن, باعی انجام کاری شدن, دانستن, صرف کردن, جلب کردن, بدست اوردن, در مقابل دارا, بهره مند شدن از; NOUN: مالک; USER: داشتن, داشته, دارند, دارای, داشته باشند

GT GD C H L M O
having /hæv/ = VERB: داشتن, دارا بودن, کردن, گذاشتن, رسیدن به, مالک بودن, وادار کردن, باعی انجام کاری شدن, دانستن, صرف کردن, جلب کردن, بدست اوردن, در مقابل دارا, بهره مند شدن از; USER: داشتن, با داشتن, دارا بودن, به داشتن, اختیار داشتن

GT GD C H L M O
he /hiː/ = PRONOUN: او, او, خودش, جانور نر; USER: او, وی, او به, او را, او در

GT GD C H L M O
head /hed/ = NOUN: سر, رئيس, راس, رهبر, کله, نوک, سرصفحه, دماغه, سالار; ADJECTIVE: اصلی, فوقانی, بزرگ; USER: سر, رئيس, راس, رهبر, کله

GT GD C H L M O
health /helθ/ = NOUN: سلامتی, سلامت, تندرستی, مزاج, بهبودی, حال; USER: سلامت, بهداشت, سلامتی, های بهداشتی, بهداشت و درمان

GT GD C H L M O
healthful /ˈhelθ.fəl/ = ADJECTIVE: سالم, سلامت, تندرست; USER: سالم, سالم و, سلامت, های سالمی برای, تندرست

GT GD C H L M O
heard /hɪər/ = VERB: شنیدن, گوش کردن, گوش دادن به, پذیرفتن, استماع کردن, درک کردن, اطاعت کردن; USER: شنیده, شنیده می, شنیده ام, را شنیده, شنیده است

GT GD C H L M O
hears /hɪər/ = VERB: شنیدن, گوش کردن, گوش دادن به, پذیرفتن, استماع کردن, درک کردن, اطاعت کردن; USER: می شنود, شنود, میشنود, را می شنود, را میشنود

GT GD C H L M O
held /held/ = VERB: نگه داشتن, نگاه داشتن, گرفتن, در دست داشتن, چسبیدن, منعقد کردن, باز داشتن, جا گرفتن, تصرف کردن; USER: برگزار شد, برگزار, برگزار می, برگزار می شود, برگزار شده

GT GD C H L M O
help /help/ = NOUN: کمک, یاری, مساعدت, امداد, نوکر, مزدور, پایمردی; VERB: کمک کردن, مدد رساندن, سودمند واقع شدن, یاری کردن, مساعدت کردن, همدستی کردن, بهتر کردن، چاره کردن; USER: کمک, کمک کند, کمک به, به کمک, یاری

GT GD C H L M O
helped /help/ = VERB: کمک کردن, مدد رساندن, سودمند واقع شدن, یاری کردن, مساعدت کردن, همدستی کردن, بهتر کردن، چاره کردن; USER: کمک کرده است, کمک, کمک کرده, کمک کرد, کمک کرد تا

GT GD C H L M O
helpful /ˈhelp.fəl/ = ADJECTIVE: مفید, کمک کننده; USER: مفید, کمک کننده, مفید باشد, مفید باشند, مفید واقع

GT GD C H L M O
helpline /ˈhelp.laɪn/ = USER: خط تلفن, خط تلفن در, تلفن امداد, این نهاد خط تلفنی, تلفن کمک رسانی,

GT GD C H L M O
her /hɜːr/ = PRONOUN: اورا, باو, مال او, ... او, ان زن را, خودمانی; USER: او, او را, خود را, به او, خود را به

GT GD C H L M O
here /hɪər/ = ADVERB: اینجا, در این جا, اکنون, در این موقع, در این باره, بدین سو; USER: اینجا, در اینجا, به اینجا, اینجا به, در اینجا به

GT GD C H L M O
hide /haɪd/ = VERB: پنهان کردن, مخفی کردن, نهفتن, پنهان شدن, مخفی نگاه داشتن, پوشیدن, پوست کندن, ابشتن, خود را پنهان ساختن; NOUN: پوست, چرم, پوست خام گاو وگوسفند وغیره; USER: پنهان کردن, مخفی, مخفی کردن, را پنهان, پنهان می

GT GD C H L M O
high /haɪ/ = ADJECTIVE: عالی, زیاد, بلند, مرتفع, گزاف, بلند پایه, رفیع, متعال, علوی, رشید, وافرگران; NOUN: جای مرتفع; USER: زیاد, بالا, بلند, بالا است, عالی

GT GD C H L M O
him /hɪm/ = PRONOUN: او را, به او, به او; USER: او را, او, به او, از او, او را به

GT GD C H L M O
hire /haɪər/ = NOUN: کرایه, اجاره, اجرت, مزد, پرداخت; VERB: کرایه دادن, استخدام کردن, کرایه کردن, اجیر کردن; USER: اجاره, استخدام, کرایه دادن, کرایه, را استخدام

GT GD C H L M O
hired /haɪər/ = ADJECTIVE: مزدور; USER: مزدور, استخدام, استخدام شده, را استخدام, استخدام می

GT GD C H L M O
hiring /ˈhaɪə.rɪŋ/ = VERB: کرایه دادن, استخدام کردن, کرایه کردن, اجیر کردن; USER: استخدام, به استخدام, استخدام افراد, با استخدام, برای استخدام

GT GD C H L M O
his /hɪz/ = PRONOUN: برای او, مال او, ... او, مال انمرد, خودمانی, ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر; USER: او, خود, خود را, او را, خود را به

GT GD C H L M O
historical /hɪˈstɒr.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: تاریخی, مبنی بر تاریخ; USER: تاریخی, های تاریخی, تاریخی است, تاریخی را

GT GD C H L M O
hold /həʊld/ = VERB: نگه داشتن, نگاه داشتن, گرفتن, در دست داشتن, چسبیدن, منعقد کردن, باز داشتن, جا گرفتن, تصرف کردن; NOUN: نگاهداری; USER: نگه داشتن, نگه, نگه دارید, نگه دارد, را نگه

GT GD C H L M O
holding /ˈhəʊl.dɪŋ/ = NOUN: دارایی, موجودی, مایملک, ملک متصرفی; USER: برگزاری, نگه داشتن, نگه داشته, به برگزاری, از برگزاری

GT GD C H L M O
holds /həʊld/ = NOUN: نگاهداری; USER: نگه می دارد, دارای, نگه, نگه می, در اختیار دارد

GT GD C H L M O
holiday /ˈhɒl.ɪ.deɪ/ = NOUN: تعطیل, روز تعطیل, عید, روزبیکاری, تعطیل مذهبی; USER: روز تعطیل, تعطیلات, تعطیل, تعطیلات به, برای تعطیلات

GT GD C H L M O
home /həʊm/ = NOUN: خانه, وطن, موطن, میهن, شهر, اقامت گاه; ADJECTIVE: بطرف خانه; VERB: بخانه برگشتن, خانه دادن, منزل دادن; USER: خانه, صفحه اصلی, منزل, به خانه, وطن

GT GD C H L M O
honest /ˈɒn.ɪst/ = ADJECTIVE: صادق, امین, راستکار, درست کار, بی غل و غش, راد, بامروت; USER: صادق, صادقانه, صادق باشید, صادقانه بگویم, امین

GT GD C H L M O
honesty /ˈɒn.ə.sti/ = NOUN: صداقت, درستکاری, امانت, درستی, دیانت, راستکاری, قدوسیت, جلال, قابلیت امین; USER: صداقت, درستکاری, درستی, امانت, دیانت

GT GD C H L M O
hospital /ˈhɒs.pɪ.təl/ = NOUN: بیمارستان, مریضخانه; USER: بیمارستان, بیمارستانی, در بیمارستان, بیمارستان به, بیمارستان ها

GT GD C H L M O
hostile /ˈhɒs.taɪl/ = ADJECTIVE: متخاصم, ضد, خصومت امیز; NOUN: دشمن, ضد, عدو; USER: دشمن, خصمانه, متخاصم, خصومت آمیز, خصمانه ای

GT GD C H L M O
hotline /ˈhɒt.laɪn/ = USER: تدریس خصوصی در خانه, خط تلفن, خط, اپراتور تلفن, خط تلفن مستقیم

GT GD C H L M O
hour /aʊər/ = NOUN: ساعت, وقت, مدت کم; USER: ساعت, ساعت دفعات, ساعته, یک ساعت, در ساعت

GT GD C H L M O
hourly /ˈaʊə.li/ = ADJECTIVE: ساعت به ساعت, هر ساعت یکبار; USER: ساعت به ساعت, ساعات روز, ساعتی

GT GD C H L M O
hours /aʊər/ = NOUN: ساعت, وقت, مدت کم; USER: ساعت, ساعات, ساعت در, ساعت به, ساعت است

GT GD C H L M O
how /haʊ/ = ADVERB: چگونه, چگونگی, چه, چطور, چنانکه, از چه طریق, به چه سبب; NOUN: چگونگی, طرز, روش, راه, کیفیت, سان, متد; USER: چگونه, چگونگی, چه, چطور, طرز

GT GD C H L M O
however /ˌhaʊˈev.ər/ = CONJUNCTION: اما, هر چند, اگر چه, معهذا, هر قدر هم; ADVERB: بهر حال, هنوز, ضمنا, با اینکه; USER: اما, با این حال, هر چند, به هر حال, با این وجود

GT GD C H L M O
human /ˈhjuː.mən/ = ADJECTIVE: انسانی, وابسته بانسان, دارای خوی انسانی; NOUN: شخص; USER: انسانی, انسان, بشر را, بشر در, انسان را

GT GD C H L M O
hundred /ˈhʌn.drəd/ = hundred, عدد صد; USER: صد, صد نفر, صد و, از صد, صد نفر از

GT GD C H L M O
i /aɪ/ = PRONOUN: من, خودم, اول شخص مفرد; NOUN: نهمین حرف الفبای انگلیسی; USER: من, من به, که من, من در, من از

GT GD C H L M O
identified /aɪˈden.tɪ.faɪ/ = VERB: شناختن, یکی کردن, تمیز کردن, تشخیص هویت دادن, تمیز دادن; USER: شناسایی, شناخته, شناسایی شده, شناخته شده, را شناسایی

GT GD C H L M O
identify /aɪˈden.tɪ.faɪ/ = VERB: شناختن, یکی کردن, تمیز کردن, تشخیص هویت دادن, تمیز دادن; USER: شناسایی, را شناسایی, را تشخیص, به شناسایی

GT GD C H L M O
identity /aɪˈden.tɪ.ti/ = NOUN: هویت, شناسایی, شخصیت, عینیت, تطابق, اصلیت, نهاد; USER: هویت, شناسایی, به هویت, از هویت

GT GD C H L M O
if /ɪf/ = CONJUNCTION: اگر, چنانچه, چه, هر گاه, کاش, ایا, خواه, هر وقت, ای کاش, بفرض; NOUN: شرط, تصور; USER: اگر, در صورت, در صورتی, چنانچه

GT GD C H L M O
illegal /ɪˈliː.ɡəl/ = ADJECTIVE: غیر قانونی, غیر مجاز, نا مشروع, غیر مشروع, حرام; USER: غیر قانونی, غیرقانونی, های غیر قانونی, غیر قانونی است, غیر مجاز

GT GD C H L M O
illness /ˈɪl.nəs/ = NOUN: بیماری, ناخوشی, مرض, کسالت, عارضه کسالت, اهو, شرارت, بدی, خستگی, سقم; USER: بیماری, بیماری های, ناخوشی, بیماری را, مرض

GT GD C H L M O
images /ˈɪm.ɪdʒ/ = NOUN: تصویر, تصور, شکل, شمایل, تمثال, منظر; USER: تصاویر, عکس, تصاویر را, عکس ها, از تصاویر

GT GD C H L M O
immediate /ɪˈmiː.di.ət/ = ADJECTIVE: فوری, بی درنگ, ضروری, بلا واسطه, بدیهی, پهلویی, انی; USER: فوری, بی درنگ, فوری به, فوری را, فوری در

GT GD C H L M O
immediately /ɪˈmiː.di.ət.li/ = ADVERB: بلافاصله, مستقیما; USER: بلافاصله, فورا, را فورا, فورا به

GT GD C H L M O
impact /imˈpakt/ = NOUN: ضربه, اصابت, اثر شدید, ضربت, ضرب, تماس; VERB: بهم فشردن, پیچیدن, با شدت ادا کردن, با شدت اصابت کردن, زیر فشار قرار دادن; USER: ضربه, تاثیر, تأثیر, اثر, و تاثیر

GT GD C H L M O
impair /ɪmˈpeər/ = VERB: خراب کردن, زیان رساندن, معیوب کردن, خرد ساختن, ضعیف کردن; USER: خراب کردن, معیوب کردن, زیان رساندن, خرد ساختن, ضعیف کردن

GT GD C H L M O
implement /ˈɪm.plɪ.ment/ = NOUN: انجام, اجراء, ابزار, الت, افزار, اسباب; VERB: انجام دادن, ایفاء کردن, اجراء کردن; USER: انجام, پیاده سازی, اجرای, را پیاده سازی, اجراء

GT GD C H L M O
implementation /ˈɪm.plɪ.ment/ = NOUN: اجرا, انجام; USER: اجرا, اجرای, پیاده سازی, انجام, های پیاده سازی

GT GD C H L M O
implications /ˌɪm.plɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: دلالت, مفهوم, معنی; USER: مفاهیم, پیامدهای, دلالت, عواقب, دلالتهای

GT GD C H L M O
import /ɪmˈpɔːt/ = NOUN: واردات, کالای رسیده, کالای وارده; VERB: وارد کردن, گذاردن, به کشور اوردن, اظهار کردن, دخل داشتن به, تاثیر کردن در, با پیروزی بدست امدن, تسخیر کردن, اهمیت داشتن; USER: واردات, وارد, وارد کردن, را وارد, به واردات

GT GD C H L M O
important /ɪmˈpɔː.tənt/ = ADJECTIVE: مهم, عمده, با اهمیت, پر اهمیت, خطیر, ژرف, فوق العاده; USER: مهم, مهمی, مهم است, های مهم, بسیار مهم

GT GD C H L M O
importation /ˈɪm.pɔːt/ = NOUN: واردات, ورود; USER: واردات, ورود, وارد کردن, واردات و

GT GD C H L M O
imports /ˌpær.ə.lel ˈɪm.pɔːts/ = NOUN: واردات, کالای رسیده, کالای وارده; USER: واردات, به واردات, واردات را, واردات به, از واردات

GT GD C H L M O
imposed /ɪmˈpəʊz/ = VERB: تحمیل کردن, اعمال نفوذ کردن, گرانبار کردن, مالیات بستن بر; USER: تحمیل, تحمیل شده, اعمال شده, تحمیل کرده, تحمیل می

GT GD C H L M O
impress /ˈimˌpres/ = VERB: تحت تاثیر قرار دادن, باقی گذاردن, مهر زدن, تاثیر کردن بر; NOUN: اثر, نشان, مهر, نشان گذاردن, نشانه, نقش; USER: تحت تاثیر قرار دادن, تحت تاثیر قرار, تحت تاثیر, را تحت تاثیر قرار, تحت تاثیر قرار می

GT GD C H L M O
improper /ɪmˈprɒp.ər/ = ADJECTIVE: نابجا, نا مناسب, بی جا, نالایق, خارج از نزاکت, نا شایسته, نا مربوط; USER: نا مناسب, نادرست, نامناسب, به نادرست, نامناسب و

GT GD C H L M O
improperly /ɪmˈprɒp.ər/ = USER: نادرست, طور نادرست, به طور نادرست, نا منظم است, نادرست به

GT GD C H L M O
impropriety /ˌɪm.prəˈpraɪ.ə.ti/ = NOUN: بی مناسبتی, نا شایستگی; USER: بی مناسبتی, ناشایستگی, نا شایستگی, مناسبتی

GT GD C H L M O
improve /ɪmˈpruːv/ = VERB: بهتر کردن, اصلاح کردن, بهبودی دادن, بهبودی یافتن, پیشرفت کردن, اصلاحات کردن, تکمیل کردن; USER: بهبود, بهبود بخشد, را بهبود بخشد, به بهبود, بهبود بخشند

GT GD C H L M O
improvement /ɪmˈpruːv.mənt/ = NOUN: بهبود, پیشرفت, بهسازی, بهتر شدن, تکمیل, تهذیب, تکامل; USER: بهبود, پیشرفت, به بهبود, بهسازی

GT GD C H L M O
in /ɪn/ = PREPOSITION: به, از, با, توی, هنگام, روی, بر حسب, در ظرف, بالای, نزدیک, اندر, در توی, بطرف, نزدیک ساحل; USER: به, در, را در, از, با

GT GD C H L M O
inappropriate /ˌinəˈprōprē-it/ = ADJECTIVE: نا مناسب, بی مورد, ناجور, غیر مقتضی, بی جا, بی موقع; USER: نا مناسب, نامناسب, نامناسب است, نامناسب را, نامناسب بودن

GT GD C H L M O
inappropriateness = USER: ناسازگاری, نامناسب بودن,

GT GD C H L M O
inc /ɪŋk/ = USER: وارز, INC, INC به

GT GD C H L M O
incident /ˈɪn.sɪ.dənt/ = NOUN: حادثه, واقعه, تصادف, مصیبت ناگهانی, تصادف اتومبیل, تلافی, حتمی وابسته, روی داد; ADJECTIVE: شایع, تابع; USER: حادثه, واقعه, حادثه را, این حادثه, وقوع حادثه

GT GD C H L M O
include /ɪnˈkluːd/ = VERB: قرار دادن, شامل بودن, در برداشتن, شمردن, به حساب اوردن, عبارت بودن از, متضمن بودن; USER: عبارتند از, شامل, عبارتند, ها شامل

GT GD C H L M O
includes /ɪnˈkluːd/ = USER: شامل, را شامل, ها شامل, که شامل

GT GD C H L M O
including /ɪnˈkluː.dɪŋ/ = ADJECTIVE: محتوی; USER: از جمله, جمله, شامل, که شامل, به شمول

GT GD C H L M O
incorporated /inˈkôrpəˌrātid/ = VERB: ترکیب کردن, یکی کردن, جا دادن, داخل کردن, دارای شخصیت حقوقی کردن, بهم پیوستن, متحد کردن, ثبت کردن, امیختن; USER: گنجانیده شده, گنجانیده, گنجانیده شده است, گنجانده شده, به ثبت رسیده

GT GD C H L M O
incorrect /ˌɪn.kərˈekt/ = ADJECTIVE: غلط, ناقص, نا صحیح, نا درست, غیر صحیح, ناراست, غیر دقیق, غلط دار, تصحیح نشده, ناجور; USER: غلط, نادرست, نادرست است, نادرست رسیده و, اشتباه است

GT GD C H L M O
increasingly /ɪnˈkriː.sɪŋ.li/ = USER: به طور فزاینده, طور فزاینده, فزاینده ای, طور فزاینده ای, به طور فزاینده ای

GT GD C H L M O
independent /ˌindəˈpendənt/ = ADJECTIVE: مستقل, مطلق, خود مختار, دارای قدرت مطلقه, سرخود; USER: مستقل, های مستقل, مستقل از, مستقل است, مستقل و

GT GD C H L M O
indicate /ˈɪn.dɪ.keɪt/ = VERB: نشان دادن, حاکی بودن, نمایان ساختن, اشاره کردن بر; USER: نشان دادن, نشان, نشان می دهد, نشان دهد, نشان می

GT GD C H L M O
indirectly /ˌɪn.daɪˈrekt/ = USER: غیر مستقیم, طور غیر مستقیم, به طور غیر مستقیم, به طور غیرمستقیم, بطور غیر مستقیم

GT GD C H L M O
individual /ˌindəˈvijəwəl/ = ADJECTIVE: فردی, تک, منحصر بفرد, متعلق بفرد; NOUN: فرد, شخص; USER: فرد, فردی, های فردی, شخص, منحصر به فرد

GT GD C H L M O
individuals /ˌindəˈvijəwəl/ = ADVERB: منحصرا; USER: افراد, افرادی, از افراد, افراد را, افراد در

GT GD C H L M O
industry /ˈɪn.də.stri/ = NOUN: صنعت, صنایع, ابتکار, مجاهدت, پیشه و هنر; USER: صنعت, صنایع, در صنعت, صنعت به, های صنعت

GT GD C H L M O
influence /ˈɪn.flu.əns/ = NOUN: نفوذ, تاثیر, برتری, اعتبار, تفوق, توانایی, تجلی; VERB: نفوذ کردن بر, تاثیر کردن بر, وادار کردن, ترغیب کردن, تحت نفوذ خود قرار دادن; USER: نفوذ, تاثیر, تحت تاثیر قرار, را تحت تاثیر قرار, تحت تاثیر قرار می

GT GD C H L M O
inform /ɪnˈfɔːm/ = VERB: اطلاع دادن, خبرچینی کردن, خبر دادن, مطلبی را رساندن, اگاهی دادن, مستحضر داشتن, اگاه کردن, گفتن, چغلی کردن, خبردادن از; USER: اطلاع دادن, اطلاع, مطلع, اطلاع رسانی, به اطلاع

GT GD C H L M O
informal /ɪnˈfɔː.məl/ = ADJECTIVE: غیر رسمی, خصوصی, بی قاعده, بی تشرفات; USER: غیر رسمی, رسمی, غیررسمی, های غیررسمی, های غیر رسمی

GT GD C H L M O
information /ˌɪn.fəˈmeɪ.ʃən/ = NOUN: اطلاعات, اطلاع, معلومات, اخبار, خبر, سوابق, مفروضات, اگاهگان, پرسشگاه, استخبار, سراغ; USER: اطلاعات, اطلاعات در, اطلاعات را, معلومات, اطلاع

GT GD C H L M O
informed /ɪnˈfɔːmd/ = ADJECTIVE: مطلع, مسبوق; USER: مطلع, اطلاع, اطلاع داده, به اطلاع, را مطلع

GT GD C H L M O
informing /ɪnˈfɔːm/ = ADJECTIVE: مشعر; NOUN: خبر رسانی; USER: اطلاع رسانی, اطلاع, آگاه, اطلاع رسانی به, اطلاع رسانی در

GT GD C H L M O
injured /ˈɪn.dʒəd/ = VERB: اسیب زدن, ازار رساندن; USER: مجروح, زخمی, مجروح شده, زخمی شدند, زخمی شده

GT GD C H L M O
injuries /ˈɪn.dʒər.i/ = NOUN: صدمه, اسیب, ضرر; USER: صدمات, آسیب, جراحات, آسیب های, از صدمات

GT GD C H L M O
injury /ˈɪn.dʒər.i/ = NOUN: صدمه, اسیب, ضرر; USER: صدمه, آسیب, جراحت, آسیب دیدگی, صدمه به

GT GD C H L M O
innovation /ˌɪn.əˈveɪ.ʃən/ = NOUN: ابداع, بدعت, تغییر, چیز تازه, نو اوری; USER: ابداع, نوآوری, نوآوری در, نوآوری های, بدعت

GT GD C H L M O
inquiries /ɪnˈkwaɪə.ri/ = NOUN: پرسش, استعلام, پرس و جو, تحقیق, رسیدگی, جستار, استفسار, خبر گیری, سراغ, سئوال, باز جویی; USER: سوالات, استعلام, پرس و جو, سوالات در, سوالات را

GT GD C H L M O
inscribed /ɪnˈskraɪb/ = ADJECTIVE: محاط; USER: محاط, اسامی حکاکی, اسامی حکاکی شده, حکاکی, منقوش

GT GD C H L M O
inside /ɪnˈsaɪd/ = NOUN: داخل, تو, باطن, اعضای داخلی; ADVERB: درون, بطن هر چیزی, نزدیک بمرکز; ADJECTIVE: قسمت داخلی, نزدیک بمرکز; PREPOSITION: داخل و یا توی چیزی; USER: داخل, در داخل, درون, در درون, به داخل

GT GD C H L M O
insider /ɪnˈsaɪ.dər/ = NOUN: کارمند داخلی, محرم راز; USER: محرم راز, خودی, خودی به, کارمند داخلی, از خودی

GT GD C H L M O
inspection /ɪnˈspek.ʃən/ = NOUN: بازرسی, بازدید, تفتیش, معاینه, سرکشی, سان; USER: بازرسی, معاینه, بازرسی های, بازدید, و بازرسی

GT GD C H L M O
inspections /ɪnˈspek.ʃən/ = NOUN: بازرسی, بازدید, تفتیش, سرکشی, معاینه, سان; USER: بازرسی, بازرسی های, بازرسی ها, بازرسیهای, و بازرسی

GT GD C H L M O
inspector /ɪnˈspek.tər/ = VERB: رسیدگی کردن, بازرسی کردن, تفتیش کردن, سرکشی کردن

GT GD C H L M O
install /ɪnˈstɔːl/ = VERB: نصب کردن, کار گذاشتن, منصوب نمودن; USER: نصب کردن, نصب, نصب کنید, را نصب, را نصب کنید

GT GD C H L M O
instances /ˈɪn.stəns/ = NOUN: نمونه, مثال, مورد, مثل, لحظه, شاهد, سرمشق; USER: موارد, نمونه, از موارد, نمونه های

GT GD C H L M O
intangible /inˈtanjəbəl/ = ADJECTIVE: لمس ناپذیر, بغرنج, درک نکردنی, نا هویدا; USER: نامشهود, نامحسوس, ناملموس, های نامشهود, غیرملموس

GT GD C H L M O
integrity /ɪnˈteɡ.rə.ti/ = NOUN: تمامیت, درستی, امانت, کمال, راستی, بی عیبی; USER: تمامیت, یکپارچگی, درستی, امانت, کمال

GT GD C H L M O
intellectual /ˌintlˈekCHo͞oəl/ = ADJECTIVE: فکری, عقلانی, ذهنی, خردمند, دارای افکار بلند, روشن فکر; NOUN: خردمند; USER: فکری, روشنفکری, عقلانی, روشنفکر, ذهنی

GT GD C H L M O
intended /ɪnˈten.dɪd/ = ADJECTIVE: قبلا تعیین شده; USER: در نظر گرفته شده, نظر گرفته, نظر گرفته شده, در نظر گرفته, نظر گرفته شده است

GT GD C H L M O
intent /ɪnˈtent/ = NOUN: قصد, نیت, منظور, مفاد, تصمیم, فکر, عمد, مرام, معنی; ADJECTIVE: مصمم; USER: قصد, نیت, منظور, مصمم, تصمیم

GT GD C H L M O
interactions /ˌɪn.təˈræk.ʃən/ = NOUN: اثر متقابل, فعل و انفعال; USER: فعل و انفعالات, تعاملات, تعامل, متقابل, اثر متقابل

GT GD C H L M O
interest /ˈɪn.trəst/ = NOUN: علاقه, بهره, سود, مصلحت, سهم, دلبستگی, فرع, تنزیل; VERB: علاقه و علاقمند کردن, ذینفع کردن, بر سر میل اوردن; USER: علاقه, بهره, منافع, سود, مورد علاقه

GT GD C H L M O
interested /ˈɪn.trəs.tɪd/ = ADJECTIVE: علاقمند, ذینفع, ذیعلاقه; USER: علاقمند, علاقه مند, علاقه مند به, ذینفع, علاقه مند است

GT GD C H L M O
interests /ˈɪn.trəst/ = NOUN: منافع, مصالح; USER: منافع, علاقه مندی ها, موضوعات مورد علاقه, از منافع, مورد علاقه ای

GT GD C H L M O
interferes /ˌɪn.təˈfɪər/ = VERB: دخالت کردن, پا بمیان گذاردن, مداخله کردن, پا میان گذاردن, فضولی کردن, پا گذاشتن; USER: تداخل, دخالت می, تداخل ایجاد, تداخل ایجاد می, تداخل ایجاد می نماید

GT GD C H L M O
internal /ɪnˈtɜː.nəl/ = ADJECTIVE: داخلی, درونی, باطنی, ناشی از درون; USER: داخلی, درونی, های داخلی, داخلی را, داخلی است

GT GD C H L M O
internally /ɪnˈtɜː.nəl/ = USER: داخلی, داخل, درونی, در داخل, داخلی به

GT GD C H L M O
international /ˌɪn.təˈnæʃ.ən.əl/ = ADJECTIVE: بین المللی, وابسته به روابط بین المللی; USER: بین المللی, های بین المللی, بین المللی است, بین المللی را, بین المللی در

GT GD C H L M O
internet /ˈɪn.tə.net/ = USER: اینترنت, اینترنتی, به اینترنت, اینترنت به, اینترنت را

GT GD C H L M O
interruption /ˌɪn.təˈrʌp.ʃən/ = NOUN: انقطاع, فاصله, تعلیق; USER: انقطاع, وقفه, قطع, وقفه ای, وقفه های

GT GD C H L M O
intimidating /inˈtimiˌdāt/ = VERB: ترساندن, مرعوب کردن, تشر زدن به, نهیب زدن به; USER: ارعاب, تهدید آمیز, مرعوب, ارعاب آنها متمرکز, ارعاب آنها متمرکز کرده

GT GD C H L M O
inventions /ɪnˈven.ʃən/ = NOUN: اختراع, ابتکار, خلق; USER: اختراعات, اختراع, اختراعها, اختراع ها, اختراع های

GT GD C H L M O
inventory /ˈɪn.vən.tər.i/ = NOUN: فهرست, فهرست موجودی, سیاهه, فهرست اموال, صورت کالا, دفتر دارایی; USER: فهرست, موجودی, فهرست موجودی

GT GD C H L M O
invest /ɪnˈvest/ = VERB: گذاردن, نهادن, خرید کردن, خریدن, سرمایه گذاری کردن, اعطاء کردن، سرمایه گذاردن; USER: سرمایه گذاری, سرمایه گذاری می, سرمایه گذاری در, سرمایه گذاری کنند

GT GD C H L M O
investigated /inˈvestiˌgāt/ = VERB: بررسی کردن, رسیدگی کردن, رسیدگی کردن, جستار کردن, وارسی کردن, تحقیق کردن, استفسار کردن, اطلاعات مقدماتی بدست اوردن, پژوهیدن, تفتیش کردن, باز جویی کردن; USER: بررسی, مورد بررسی, بررسی قرار, مورد بررسی قرار, مورد مطالعه قرار

GT GD C H L M O
investigation /ɪnˌves.tɪˈɡeɪ.ʃən/ = NOUN: تحقیق, رسیدگی, سراغ, باز جویی; USER: تحقیق, تحقیقات, بررسی, رسیدگی, تحقیق و تفحص

GT GD C H L M O
investigations /ɪnˌves.tɪˈɡeɪ.ʃən/ = NOUN: تحقیق, رسیدگی, سراغ, باز جویی; USER: تحقیقات, بررسی, بررسی های, از تحقیقات, انجام تحقیقات

GT GD C H L M O
investment /ɪnˈvest.mənt/ = NOUN: سرمایه گذاری, مبلغ سرمایه گذاری شده; USER: سرمایه گذاری, سرمایه گذاری های, سرمایه گذاری را, از سرمایه گذاری, به سرمایه گذاری

GT GD C H L M O
investor /ɪnˈves.tər/ = NOUN: سرمایه گذار; USER: سرمایه گذار, سرمایه گذاران, های سرمایه گذار, سرمایه گذار به, سرمایه گذار است

GT GD C H L M O
investors /ɪnˈves.tər/ = NOUN: سرمایه گذار; USER: سرمایه گذاران, از سرمایه گذاران, سرمایه گذاران به, به سرمایه گذاران, سرمایه گذاران در

GT GD C H L M O
invitations /ˌɪn.vɪˈteɪ.ʃən/ = NOUN: دعوت, جلب, وعده خواهی, وعدهگیری, احضار; USER: دعوت نامه, دعوت, دعوتنامه, دعوت نامه ها, دعوت نامه های

GT GD C H L M O
invoice /ˈɪn.vɔɪs/ = NOUN: سیاهه, فاکتور, صورت حساب, صورت; VERB: صورت کردن, فاکتور نوشتن; USER: فاکتور, صورتحساب, صورت حساب, صورت, سیاهه

GT GD C H L M O
involve /ɪnˈvɒlv/ = VERB: وارد کردن, گرفتار شدن, پیچیدهشدن, پیچیدن, گرفتار کردن, گیر انداختن, مستلزم بودن, در گیر کردن یا شدن; USER: شامل, درگیر, را درگیر, را شامل, است شامل

GT GD C H L M O
involved /ɪnˈvɒlvd/ = ADJECTIVE: گرفتار, پیچیده, در گیر, بغرنج, مبهم, مورد بحی; USER: گرفتار, درگیر, دخیل, نقش دارند, های درگیر

GT GD C H L M O
involving /ɪnˈvɒlv/ = VERB: وارد کردن, گرفتار شدن, پیچیدهشدن, پیچیدن, گرفتار کردن, گیر انداختن, مستلزم بودن, در گیر کردن یا شدن; USER: مربوط به, شامل, مربوط, که شامل, های مربوط

GT GD C H L M O
is /ɪz/ = VERB: است، هست; USER: است, باشد, می باشد, شده است

GT GD C H L M O
islands /ˈaɪ.lənd/ = NOUN: جزیره, ابخست, محل میخکوبی شده وسط خیابان و میدان و غیره; USER: جزیره, جزایر, جزیره های, جزیره ها, جزایر را

GT GD C H L M O
israeli /ɪzˈreɪ.li/ = USER: اسرائیل, اسرائیلی, اسرائیلکه, در اسرائیلکه

GT GD C H L M O
issue /ˈɪʃ.uː/ = NOUN: شماره, موضوع, نشریه, نسخه, فرزند, کردار, عمل, سرانجام, بر امد; VERB: بیرون آمدن, خارج شدن, صادر شدن; USER: موضوع, مسئله, شماره, مساله, موضوع را

GT GD C H L M O
issued /ˈɪʃ.uː/ = ADJECTIVE: مطبوع; USER: صادر, صادر شده, صادر کرد, را صادر, صادر می

GT GD C H L M O
issues /ˈɪʃ.uː/ = NOUN: شماره, موضوع, نشریه, نسخه, فرزند, کردار, عمل, سرانجام, بر امد, پی امد, نژاد, اولاد, نتیجه بحی; USER: مسائل مربوط به, مسائل, مسائل مربوط, به مسائل, مسائل را

GT GD C H L M O
it /ɪt/ = PRONOUN: آن, ان, او, ان چیز, ان جانور; USER: آن, از آن, در آن, آن را به, به آن

GT GD C H L M O
item /ˈaɪ.təm/ = NOUN: فقره, بخش, رقم, تکه, قطعه خبری, فصل; USER: بخش, آیتم, قلم دوم از اقلام, آیتم استفاده کنید, فقره

GT GD C H L M O
items /ˈaɪ.təm/ = NOUN: اقلام; USER: اقلام, موارد, آیتم, آیتم های, آیتم ها

GT GD C H L M O
its /ɪts/ = PRONOUN: مال آن, مال ان, خودمانی, ... آن; USER: آن, خود, خود را, آن را, آن در

GT GD C H L M O
jeopardize /ˈdʒep.ə.daɪz/ = VERB: بخطر انداختن; USER: بخطر انداختن, خطر اندازد, به خطر اندازد, به مخاطره اندازد, را به خطر اندازد

GT GD C H L M O
jeopardized /ˈdʒep.ə.daɪz/ = VERB: بخطر انداختن; USER: به خطر انداخته, خطر انداخته, به خطر می افتد, به خطر افتاده اiت, به خطر انداخت,

GT GD C H L M O
job /dʒɒb/ = NOUN: کار, شغل, امر, ایوب, ساخت; VERB: مقاطعه کاری کردن, دلالی کردن; USER: کار, شغل, های شغلی, کار را, کار در

GT GD C H L M O
jobs /dʒɒb/ = NOUN: کار, شغل, امر, ایوب, ساخت; USER: شغل, مشاغل, شغل های, فرصت های شغلی, شغل در

GT GD C H L M O
joint /dʒɔɪnt/ = ADJECTIVE: مشترک, توام, مشاع, متصل, شرکتی; NOUN: مفصل, درزه, خط اتصال, بند, لولا, شریک; VERB: کردن; USER: مشترک, مفصل, مفاصل, های مشترک, مشترک در

GT GD C H L M O
judgment /ˈdʒʌdʒ.mənt/ = NOUN: داوری, رای, عقیده, فتوا, فتوی; USER: داوری, قضاوت, قضاوت در, رای, به قضاوت

GT GD C H L M O
jurisdictions /ˌdʒʊərɪsˈdɪkʃən/ = NOUN: حوزهء قضایی, قلمرو قدرت; USER: حوزه های قضایی, از حوزه های قضایی, حوزه قضایی, مراجع قضایی در, حوزه های قضایی و

GT GD C H L M O
just /dʒʌst/ = ADVERB: فقط, تنها, عینا, در همان دم, اندکی پیش; ADJECTIVE: درست, عادل, منصفانه, منصف, مقتضی, باانصاف; NOUN: دادگر; USER: فقط, تنها, درست, فقط به, عادل

GT GD C H L M O
k = NOUN: دوازدهمین حرف الفبای انگلیسی; USER: ل, L, لیتر, در لیتر, l به

GT GD C H L M O
keen /kiːn/ = ADJECTIVE: مشتاق, شدید, تیز, مایل, حساس, زیرک, قوی, تند, حاد, خاطرخواه, با هوش; VERB: تیز کردن, شدید بودن, شدید کردن, نوحه سرایی کردن; USER: مشتاق, تیز, شدید, مایل, حساس

GT GD C H L M O
keeping /ˈkiː.pɪŋ/ = NOUN: نگهداری, توافق; USER: نگهداری, نگه داشتن, حفظ, نگاه داشتن, که نگه داشتن

GT GD C H L M O
keeps /kiːp/ = NOUN: حفاظت, نگاهداری, توجه, امانت داری, علوفه; USER: نگه می دارد, را نگه می دارد, نگه می دارد و, نگه می دارد که

GT GD C H L M O
key /kiː/ = NOUN: کلید, مفتاح, مایه, وسیله راه حل, جزیره کوچک سنگی یا مرجانی, راهنما; ADJECTIVE: عمده; VERB: کلید بستن, کلید کردن, کوک کردن, با اچار بستن; USER: کلید, کلیدی, های کلیدی, کلیدی است, عمده

GT GD C H L M O
kickback /ˈkɪk.bæk/ = NOUN: باز پرداخت; VERB: پس زدن, لگد زدن; USER: لگد زدن, پس زدن, باز پرداخت, زدن

GT GD C H L M O
kickbacks /ˈkikˌbak/ = NOUN: باز پرداخت; USER: رشوه, بازپراخت

GT GD C H L M O
kind /kaɪnd/ = NOUN: نوع, گونه, جنس, جور, دسته, قسم, طرز, کیفیت; ADJECTIVE: مهربان, خوب, با محبت, مشفق; USER: نوع, گونه, مهربان, جور, جنس

GT GD C H L M O
kinds /kaɪnd/ = NOUN: نوع, گونه, جنس, جور, دسته, قسم, طرز, کیفیت, در مقابل پولی, طبقه, گروه; USER: انواع, نوع, از انواع, انواع و اقسام

GT GD C H L M O
know /nəʊ/ = VERB: دانستن, شناختن, خبر داشتن, اگاه بودن; USER: دانستن, دانم, می دانیم, می دانید, می دانند

GT GD C H L M O
known /nəʊn/ = VERB: دانستن, شناختن, خبر داشتن, اگاه بودن; USER: شناخته شده, شناخته, شناخته شده است, شناخته می شود, شناخته می

GT GD C H L M O
labor /ˈleɪ.bər/ = NOUN: کار, زحمت, کارگر, درد زایمان, کوشش, رنج, حزب کارگر, سعی; VERB: زحمت کشیدن, تقلا کردن, کوشش کردن; USER: کار, کارگری, نیروی کار, کارگر, های کارگری

GT GD C H L M O
languages /ˈlæŋ.ɡwɪdʒ/ = NOUN: زبان, لسان, کلام, تکلم, سخنگویی; USER: زبان, زبانهای, زبان های, زبانها, به زبان

GT GD C H L M O
large /lɑːdʒ/ = ADJECTIVE: بزرگ, وسیع, درشت, فراوان, حجیم, هنگفت, پهن, جامع, جادار, کامل, سترگ, لبریز, بسیط; USER: بزرگ, های بزرگ, بزرگ است, بزرگ و, وسیع

GT GD C H L M O
larger /lɑːdʒ/ = USER: بزرگتر, های بزرگتر, بزرگتر است, بزرگتر را, بزرگتر از

GT GD C H L M O
latest /ˈleɪ.tɪst/ = ADJECTIVE: بعدی; USER: آخرین, موضوعات, جدیدترین, تمام, تازه ترین

GT GD C H L M O
launder /ˈlɔːn.dər/ = VERB: شستن, گازری کردن, شسته شدن; USER: شستن, گازران, گازری, گازری کردن, شسته

GT GD C H L M O
laundering = NOUN: شستشو; USER: شستشو, شویی, تطهیر, پولشویی, شویی را,

GT GD C H L M O
lavish /ˈlæv.ɪʃ/ = VERB: اسراف کردن, ولخرجی کردن, افراط کردن; ADJECTIVE: سخاوتمند, حراج; USER: سخاوتمند, اسراف کردن, حراج, ولخرجی کردن, افراط کردن

GT GD C H L M O
law /lɔː/ = NOUN: قانون, حقوق, حق, قانون مدنی, قاعده, ضابطه, داتا, بربست; VERB: تعقیب کردن, تعقیب قانونی کردن; USER: قانون, حقوق, قانون را, قانون است

GT GD C H L M O
lawful /ˈlɔː.fəl/ = ADJECTIVE: قانونی, حلال, مشروع, روا, مجاز, داتایی, بربستی; USER: قانونی, حلال, مشروع, مجاز, روا

GT GD C H L M O
laws /lɔː/ = NOUN: قانون, حقوق, حق, قانون مدنی, قاعده, ضابطه, داتا, بربست; USER: قوانین, قانون, قوانینی, قوانین مربوط, قوانین را

GT GD C H L M O
lax /læks/ = ADJECTIVE: سهل انگار, شل, سست, لینت مزاج, ول, اهمال کار; USER: سهل انگار, شل, سست, لینت مزاج, اهمال کار

GT GD C H L M O
lead /liːd/ = NOUN: سرب, هدایت, رهبری, تقدم, پیش افت, راهنمایی, سبقت, شاقول گلوله; VERB: رهبری کردن, هدایت کردن, سوق دادن, بردن; USER: رهبری, منجر, منجر شود, سرب, هدایت

GT GD C H L M O
leadership /ˈliː.də.ʃɪp/ = NOUN: رهبری, برتری, راهنمایی, سرکردگی, تصدی; USER: رهبری, های رهبری, قدرت رهبری او, رهبری را, به رهبری

GT GD C H L M O
league /liːɡ/ = NOUN: اتحادیه, پیمان, اتحاد, گروه ورزشی; VERB: متحد کردن, هم پیمان شدن; USER: اتحادیه, لیگ, در لیگ, های لیگ, لیگ برتر

GT GD C H L M O
learn /lɜːn/ = VERB: یاد گرفتن, دانستن, فرا گرفتن, خواندن, اموختن, اگاهی یافتن, خبر گرفتن; USER: یاد بگیرند, یادگیری, یاد می گیرند, یاد بگیرند که, را یاد بگیرند

GT GD C H L M O
learning /ˈlɜː.nɪŋ/ = NOUN: یادگیری, فراگیری, دانش, اطلاع, معرفت, فضل وکمال, فضیلت, عرفان; USER: یادگیری, در یادگیری, های یادگیری, فراگیری, یادگیری در

GT GD C H L M O
least /liːst/ = ADJECTIVE: کمترین, اقل, کوچکترین, خردترین; USER: کمترین, حداقل, کم, دست کم, اقل

GT GD C H L M O
leave /liːv/ = NOUN: مرخصی, اجازه, اذن, رخصت; VERB: گذاشتن, ترک کردن, رفتن, رها کردن, شدن, دست کشیدن از, رهسپار شدن, عزیمت کردن; USER: مرخصی, ترک, را ترک, ترک کنند, را ترک کنند

GT GD C H L M O
legal /ˈliː.ɡəl/ = ADJECTIVE: حقوقی, قانونی, مشروع, شرعی; USER: حقوقی, قانونی, های قانونی, های حقوقی, قانونی است

GT GD C H L M O
legally /ˈliː.ɡəl.i/ = ADVERB: قانونا; USER: قانونا, قانونی, نظر قانونی, از نظر قانونی, لحاظ قانونی

GT GD C H L M O
legislation /ˌledʒ.ɪˈsleɪ.ʃən/ = NOUN: قانون, قانون گزاری, تدوین و تصویب قانون, وضع قاون; USER: قانون, قوانین, قانونگذاری, قانون گذاری, وضع قوانین

GT GD C H L M O
legitimate /-ˌmāt/ = ADJECTIVE: مشروع, قانونی, برحق, درست, حلال زاده; VERB: مشروع کردن; USER: مشروع, قانونی, برحق, درست, قانونی و مشروع

GT GD C H L M O
less /les/ = ADJECTIVE: کمتر, کمتر, کوچکتر, پست تر, اصغر; USER: کمتر, کمتری, کمتر از, کمتر است

GT GD C H L M O
let /let/ = VERB: اجازه دادن, گذاشتن, اجاره دادن, رها کردن, ول کردن, اجاره رفتن, درنگ کردن; NOUN: مانع, انسداد, اجاره دهی; USER: اجازه, اجازه دهید, اجازه بدهید, اجازه می, اجازه دهید به

GT GD C H L M O
letter /ˈlet.ər/ = NOUN: نامه, حرف, کاغذ, عریضه, مرسوله, حرف الفباء, نویسه, حرف چاپی, مراسله, ادبیات, اثار ادبی, اجازه دهنده; USER: نامه, نامه ای, حرف

GT GD C H L M O
letters /ˈlet.ər/ = NOUN: حروف; USER: حروف, نامه, نامه ها, نامه های, با حروف

GT GD C H L M O
level /ˈlev.əl/ = NOUN: سطح, میزان, تراز, سویه, هم تراز, الت ترازگیری; ADJECTIVE: مسطح, هموار, مساوی, یک نواخت; VERB: تراز کردن, مسطح کردن یاشدن; USER: سطح, میزان, در سطح, تراز, به سطح

GT GD C H L M O
liability /ˌlīəˈbilətē/ = NOUN: مسئوليت, بدهی, بدهکاری, دین, فرض, شمول, استعداد; USER: مسئوليت, مسئولیت, بدهی, مسئولیتی در قبال, بدهکاری

GT GD C H L M O
license /ˈlaɪ.səns/ = NOUN: پروانه, جواز, اجازه, جواز شغل; VERB: اجازه رفتن دادن, پروانه دادن, مرخص کردن; USER: پروانه, مجوز, جواز, اجازه, مجوز را

GT GD C H L M O
like /laɪk/ = ADJECTIVE: مانند, همچون, همانند, شبیه; CONJUNCTION: مثل; PREPOSITION: مثل, چون, سان, چنان; NOUN: نظیر; ADVERB: بسان; VERB: دوست داشتن; USER: مانند, مثل, شبیه, همچون, چون

GT GD C H L M O
limit /ˈlɪm.ɪt/ = NOUN: حد, حدود, پایان, کنار, اندازه, غایت, وسعت, سابقه; VERB: محدود کردن, محدود ساختن, منحصر کردن; USER: محدود کردن, محدود, را محدود, حد, محدود می کند

GT GD C H L M O
limited /ˈlɪm.ɪ.tɪd/ = ADJECTIVE: محدود, منحصر, مشروط; USER: محدود, محدودی, محدود است, محدود شده, محدود به

GT GD C H L M O
line /laɪn/ = NOUN: خط, سطر, مسیر, رده, ردیف, رشته, سیم, بند, طرح, جاده; VERB: پوشاندن, خط کشیدن; USER: خط, سطر, از خط, در خط, رده

GT GD C H L M O
list /lɪst/ = NOUN: فهرست, جدول, سیاهه, شیار, سجاف, کنار, نرده, کجی; VERB: فهرست کردن, شیار کردن, اماده کردن, کج کردن; USER: فهرست, لیست, لیستی, فهرستی, در لیست

GT GD C H L M O
listed /list/ = VERB: فهرست کردن, شیار کردن, اماده کردن, کج کردن, در فهرست وارد کردن, در لیست ثبت کردن; USER: ذکر شده, فهرست شده, ذکر شده است, ذکر شده در, فهرست شده اند

GT GD C H L M O
listen /ˈlɪs.ən/ = VERB: گوش دادن, شنیدن, پذیرفتن, استماع کردن, پیروی کردن از; USER: گوش دادن, گوش, گوش دهید, شنیدن, گوش دادن به

GT GD C H L M O
listening /ˈlisən/ = NOUN: استماع; USER: استماع, گوش دادن, گوش, گوش دادن به, به گوش دادن

GT GD C H L M O
listing /lɪst/ = NOUN: سیاهه برداری, اسم نویسی, فهرست نویسی; USER: فهرست, لیست, فهرستی, لیست را

GT GD C H L M O
litigation /ˌlɪt.ɪˈɡeɪ.ʃən/ = NOUN: دعوی قضایی; USER: دعوی قضایی, دادخواهی, شکایت های قانونی, شکایت های قانونی را, های دعوی قضایی

GT GD C H L M O
little /ˈlɪt.l̩/ = ADJECTIVE: کوچک, کم, اندک, ناچیز, کوتاه, ریز, خرد, مختصر, جزئي, حقیر; ADVERB: اندک, قدری; USER: کوچک, کمی, کم, اندک, کمی در

GT GD C H L M O
live /lɪv/ = ADJECTIVE: زنده, سرزنده, موثر, دایر; VERB: زندگی کردن, زیستن, زنده بودن, منزل کردن, سکون کردن; USER: زنده, زندگی می کنند, زندگی کردن, زیستن

GT GD C H L M O
living /ˈlɪv.ɪŋ/ = NOUN: زندگی, معیشت, وسیله گذران; ADJECTIVE: زنده, در قید حیات, جاندار, حی, جاودان; USER: زندگی, زندگی می, زنده, زندگی می کنند

GT GD C H L M O
local /ˈləʊ.kəl/ = ADJECTIVE: محلی, موضعی, مکانی, محدود بیک محل, مقامی; USER: محلی, های محلی, محلی کاربر, محلی است, موضعی

GT GD C H L M O
located /ləʊˈkeɪt/ = VERB: قرار دادن, تعیین کردن, تعیین محل کردن, مکانیابی کردن, معلوم کردن, مستقر ساختن, جای چیزی را معین کردن; USER: قرار گرفته است, واقع, واقع شده, قرار دارد, قرار گرفته

GT GD C H L M O
location /ləʊˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: محل, مکان, موقعیت, جا, تعیین محل, اندری; USER: محل, محل سکونت, مکان, موقعیت

GT GD C H L M O
lockers /ˈlɒk.ər/ = NOUN: قفسه قفل دار, قفل کننده, قفسه قفل دار مخصوص دانش اموزان و دانشجویان, قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک که بگردن میاویزند; USER: کمدهای, قالبهای, قفل, کابینت, کابینت از

GT GD C H L M O
long /lɒŋ/ = ADJECTIVE: بلند, طولانی, دراز, طویل, دیر, مدید, مفصل, کشیده, متوالی, ژرف; ADVERB: گذشته از وقت; VERB: اشتیاق داشتن, میل داشتن, ارزوی چیزی را داشتن, مناسب بودن; USER: طولانی, بلند, دراز, های طولانی, طولانی مدت

GT GD C H L M O
look /lʊk/ = NOUN: نگاه, ظاهر, نظر, قیافه; VERB: نگاه کردن, دیدن, نگریستن, پاییدن, چشم را بکار بردن, وانمود کردن, بنظر امدن، مراقب بودن; USER: نگاه, نگاه کنید, نظر, ظاهر, نگاه کردن

GT GD C H L M O
looking /ˌɡʊdˈlʊk.ɪŋ/ = VERB: نگاه کردن, دیدن, نگریستن, پاییدن, چشم را بکار بردن, وانمود کردن, بنظر امدن، مراقب بودن; USER: به دنبال, دنبال, نگاه, دنبال آن, دنبال آن هستید

GT GD C H L M O
looks /lʊk/ = NOUN: نگاه, ظاهر, نظر, قیافه; USER: به نظر می رسد, نظر می رسد, نظر می رسد که, نظر می رسد به

GT GD C H L M O
losing /luːz/ = NOUN: شکست; USER: شکست, دست دادن, از دست دادن, از دست, از از دست دادن

GT GD C H L M O
losses /lɒs/ = NOUN: تلفات, ضایعات; USER: تلفات, زیان های, ضرر و زیان, ضایعات, ضرر و زیان های

GT GD C H L M O
low /ləʊ/ = ADJECTIVE: پایین, کم, اندک, اهسته, افتاده, فروتن, محقر, پست, پست ومبتذل; ADVERB: پایین; NOUN: پایین, صدای گاو; VERB: صدای گاو کردن; USER: کم, پایین, کم است, پایین است, اندک

GT GD C H L M O
lunch /lʌntʃ/ = NOUN: ناهار, ظهرانه; VERB: ناهار خوردن; USER: ناهار, نهار, صرف نهار, صرف ناهار, ناهار به

GT GD C H L M O
machine /məˈʃiːn/ = NOUN: ماشین, دستگاه; VERB: ماشین کردن, با ماشین رفتن; USER: ماشین, دستگاه, ماشین آلات, و ماشین آلات, ماشین های

GT GD C H L M O
machinery /məˈʃiː.nə.ri/ = NOUN: دستگاه, ماشین الات, ماشین ها, تشکیلات و سازمان; USER: دستگاه, ماشین آلات, کنترلر های, ماشین آلات و, ماشین آلات و تجهیزات

GT GD C H L M O
machines /məˈʃiːn/ = NOUN: ماشین, دستگاه; USER: ماشین, ماشین های, دستگاه های, و ماشین های, و ماشین آلات

GT GD C H L M O
made /meɪd/ = ADJECTIVE: ساخته, مصنوع, تربیت شده, معمول; USER: ساخته, ساخته شده, شده, ساخته شده است, شده است

GT GD C H L M O
mail /meɪl/ = NOUN: پست, زره, جوشن, چاپار; ADJECTIVE: پستی; VERB: زرهدار کردن, با پست فرستادن; USER: پست, ایمیل, پست الکترونیکی, الکترونیکی, الکترونیک

GT GD C H L M O
mailing /māl/ = VERB: زرهدار کردن, با پست فرستادن; USER: پستی, های پستی, پستی و, پستی را

GT GD C H L M O
main /meɪn/ = ADJECTIVE: اصلی, عمده, مهم, نیرومند, تمام, کامل, با اهمیت; NOUN: دریا; USER: اصلی, عمده, های اصلی, مهم, اصلی این

GT GD C H L M O
maintain /meɪnˈteɪn/ = VERB: نگه داشتن, حفظ کردن, برقرار داشتن, ادامه دادن, مدعی بودن, نگه داری کردن, ابقا کردن, حمایت کردن از; USER: نگه داشتن, حفظ, را حفظ, حفظ کند, به حفظ

GT GD C H L M O
maintained /mānˈtān/ = VERB: نگه داشتن, حفظ کردن, برقرار داشتن, ادامه دادن, مدعی بودن, نگه داری کردن, ابقا کردن, حمایت کردن از; USER: نگهداری, حفظ, نگهداری می, را حفظ, نگهداری می شود

GT GD C H L M O
make /meɪk/ = NOUN: ساخت, نظیر, ساختمان; VERB: ساختن, درست کردن, ایجاد کردن, انجام دادن, بوجود اوردن, تصنیف کردن, باعی شدن, وادار یا مجبور کردن, تاسیس کردن, گاییدن; USER: ساخت, را, ایجاد, ساختن, را در

GT GD C H L M O
makes /meɪk/ = NOUN: ساخت, نظیر, ساختمان; USER: می سازد, باعث, باعث می شود, می کند, را می سازد

GT GD C H L M O
making /ˈmeɪ.kɪŋ/ = NOUN: ساخت, ترکیب, ساختمان, مایه کامیابی; USER: ساخت, گیری, ساختن, از ساخت, به ساخت

GT GD C H L M O
managed /ˈmæn.ɪdʒ/ = VERB: اداره کردن, گرداندن, مباشرت کردن, ضبط کردن, از پیش بردن, سرپرستی کردن; USER: مدیریت, اداره, اداره می, مدیریت می, مدیریت شده

GT GD C H L M O
management /ˈmæn.ɪdʒ.mənt/ = NOUN: اداره, مدیران, مدریت, ترتیب, تصدی, کارفرمایی; USER: اداره, مدیریت, های مدیریت, به مدیریت, مدیران

GT GD C H L M O
manager /ˈmæn.ɪ.dʒər/ = NOUN: مدیر, رئيس, متصدی, مباشر, ضابط, کارفرمان; USER: مدیر, مدیریت, از مدیر, مدیر عامل

GT GD C H L M O
managers /ˈmæn.ɪ.dʒər/ = NOUN: مدیر, رئيس, متصدی, مباشر, ضابط, کارفرمان; USER: مدیران, از مدیران, به مدیران, مدیران به, مدیران در

GT GD C H L M O
mandatory /ˈmæn.də.tər.i/ = NOUN: مامورین عالیرتبه; USER: اجباری, الزامی, اجباری است, الزامی است, اجباری می

GT GD C H L M O
manner /ˈmæn.ər/ = NOUN: روش, چگونگی, طور, رفتار, طرز, طریق, نوع, طریقه, راه, سبک, مسلک, قسم; USER: روش, طور, رفتار, چگونگی, طرز

GT GD C H L M O
manufactured /ˌmanyəˈfakCHər/ = ADJECTIVE: ساخته, مصنوع; USER: ساخته, تولید, ساخته شده, تولید می, ها تولید می

GT GD C H L M O
manufacturer /ˌmanyəˈfakCHərər/ = NOUN: تولید کننده, سازنده, صاحب کارخانه; USER: سازنده, تولید کننده, کارخانه سازنده, شرکت سازنده, تولید کنندگان

GT GD C H L M O
many /ˈmen.i/ = NOUN: بسیاری, گروه; ADVERB: خیلی, بسیار, چندین, زیاد, بسا; ADJECTIVE: چندین, متعدد, فراوان; USER: بسیاری, خیلی, چندین, بسیار, متعدد

GT GD C H L M O
map /mæp/ = NOUN: نقشه, نگاشت; VERB: ترسیم کردن, نقشه کشیدن, نگاشتن; USER: نقشه, نقشهی, نقشه های, نقشه ای, نقشه ی

GT GD C H L M O
marital /ˈmær.ɪ.təl/ = ADJECTIVE: زوجی, ازدواجی, نکاحی, شوهری; USER: زناشویی, تاهل, تأهل, ازدواج, زناشویی را

GT GD C H L M O
market /ˈmɑː.kɪt/ = NOUN: بازار, مرکز تجارت, محل داد وستد; VERB: به بازار عرضه کردن, فروختن, در بازار داد و ستد کردن, در معرض فروش قرار دادن; USER: بازار, در بازار, بازار است, بازار را, بازار به

GT GD C H L M O
marketing /ˈmɑː.kɪ.tɪŋ/ = NOUN: بازار یابی, علم فروش; USER: بازار یابی, بازاریابی, های بازاریابی, بازاریابی است, بازاریابی به

GT GD C H L M O
marketplace /ˈmɑː.kɪt.pleɪs/ = NOUN: بازار, بازار گاه, میدان فروش کالا; USER: بازار, بازار به, در بازار, بازار در, بازار فروش

GT GD C H L M O
material /məˈtɪə.ri.əl/ = NOUN: ماده, جنس, جسم; ADJECTIVE: مادی, جسمانی, اساسی, جسمی, اصولی, مقتضی, کلی; USER: ماده, مواد, مادی, جنس, از مواد

GT GD C H L M O
materials /məˈtɪə.ri.əl/ = NOUN: مصالح; USER: مصالح, مواد, از مواد, مواد را, و مواد

GT GD C H L M O
matter /ˈmæt.ər/ = NOUN: ماده, موضوع, اهمیت, امر, مطلب, جسم, جوهر, چیز, ذات, ماهیت, نکته, خیم; VERB: اهمیت داشتن, مهم بودن; USER: ماده, اهمیت, موضوع, مطلب, امر

GT GD C H L M O
matters /ˈmæt.ər/ = NOUN: ماده, موضوع, اهمیت, امر, مطلب, جسم, جوهر, چیز, ذات, ماهیت, نکته, خیم; USER: مسائل, امور, مسائل مربوط, مسائل مربوط به, مورد مسائل

GT GD C H L M O
may /meɪ/ = VERB: میتوان, امکان داشتن, توانایی داشتن, قادر بودن, ایکاش; USER: ممکن است, ممکن, ممکن است به, ممکن است در

GT GD C H L M O
meals /mɪəl/ = NOUN: غذا, خوراکی, طعام, شام یا نهار, ارد بلغور, طعمه; USER: وعده های غذایی, وعده غذا, وعده غذا در, وعده های غذایی را, وعده های غذایی به

GT GD C H L M O
mean /miːn/ = NOUN: میانگین, حد وسط; ADJECTIVE: متوسط, بدجنس, بد, میانی, اب زیر کاه, خسیس, وسطی, واقع در وسط; VERB: قصد داشتن, مقصود داشتن; USER: متوسط, معنی, میانگین, به معنای, به معنی

GT GD C H L M O
means /miːnz/ = NOUN: چاره; USER: به معنی, به معنای, بدان معنی است, به این معنی, بدین معنی است

GT GD C H L M O
measures /ˈmeʒ.ər/ = NOUN: اندازه, اقدام, مقیاس, میزان, مقدار, پیمانه, حد, درجه, واحد, تدبیر, پایه, وزن شعر, بحر; USER: اقدامات, اقداماتی, از اقدامات, اقداماتی را, انجام اقدامات

GT GD C H L M O
mechanism /ˈmek.ə.nɪ.zəm/ = NOUN: مکانیزم, دستگاه, طرز کار, ماشین, ساختمان, اجزاء متشکله چیزی, اجزاء و عوامل مکانیکی; USER: مکانیزم, مکانیسم, ساز و, سازوکار, مکانیسم های

GT GD C H L M O
medical /ˈmed.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: پزشکی, طبی, دارویی, دوایی, شفابخش; USER: پزشکی, های پزشکی, طبی, علوم پزشکی

GT GD C H L M O
meet /miːt/ = NOUN: نشست, جلسه, تقاطع; VERB: مواجه شدن با, ملاقات کردن, مواجه شدن, پیوستن, مصادف شدن با; ADJECTIVE: در خور, شایسته, مناسب, دلچسب; USER: ملاقات, دیدار با, برآورده, پاسخگویی به, دیدار خواهد کرد

GT GD C H L M O
meeting /ˈmiː.tɪŋ/ = NOUN: نشست, جلسه, ملاقات, مجمع, برخورد, اجتماع, انجمن, میتینگ, تلاقی, جماعت همراهان, جماعت, اجماع, هم ایش; ADJECTIVE: متلاقی; USER: جلسه, نشست, ملاقات, دیدار, جلسه ای

GT GD C H L M O
meets /miːt/ = NOUN: نشست, جلسه, تقاطع, اشتراک, نشست گاه; USER: ملاقات, مطابق با, را ملاقات, ملاقات می کند, ملاقات می

GT GD C H L M O
member /ˈmem.bər/ = NOUN: عضو, جزء, بخش, کارمند, اندام, شعبه; USER: عضو, کاربران, اعضای, از اعضای, کاربر عضو

GT GD C H L M O
merit /ˈmer.ɪt/ = NOUN: شایستگی, لیاقت, استحقاق, سزاواری, خدمت; VERB: شایسته بودن, استحقاق داشتن, سزاوار بودن; USER: شایستگی, شایسته, ارزش, سزاوار, به شایستگی

GT GD C H L M O
message /ˈmes.ɪdʒ/ = NOUN: پیام, پیغام, خط; VERB: پیغام دادن, رسالت کردن; USER: پیام, پیغام, پیام خصوصی, پیام را, پیام های

GT GD C H L M O
met /met/ = ADJECTIVE: تلاقی شده; USER: ملاقات, ملاقات کرد, ملاقات کرده, ملاقات کردند, را ملاقات

GT GD C H L M O
method /ˈmeθ.əd/ = NOUN: روش, متد, شیوه, نوع, طرز, طریقه, سبک, رویه, اسلوب, روند, سیاق, مسلک; USER: روش, از روش, متد, استفاده از روش, شیوه

GT GD C H L M O
methods /ˈmeθ.əd/ = NOUN: روش, متد, شیوه, نوع, طرز, طریقه, سبک, رویه, اسلوب, روند, سیاق, مسلک; USER: روش, روشهای, روش ها, از روش, از روش های

GT GD C H L M O
middle /ˈmɪd.l̩/ = ADJECTIVE: میانه, وسط, متوسط, میانی, وسطی, بطرف وسط; NOUN: میانه, میان, مرکز, کمر; USER: وسط, متوسط, میانه, میانی, میان

GT GD C H L M O
might /maɪt/ = NOUN: قدرت, توان, زور, توانایی, نیرو, انرژی, توش; USER: قدرت, ممکن, ممکن است, ممکن است به, توانایی

GT GD C H L M O
military /ˈmɪl.ɪ.tər.i/ = ADJECTIVE: نظامی, ارتشی, جنگی; NOUN: ارتش; USER: نظامی, ارتش, های نظامی, ارتشی, جنگی

GT GD C H L M O
million /ˈmɪl.jən/ = NOUN: میلیون, هزار در هزار; USER: میلیون, میلیون نفر, میلیون دلار, میلیون نفر است, میلیون و

GT GD C H L M O
millions /ˈmɪl.jən/ = USER: میلیون ها, میلیون, میلیونها, میلیون ها نفر, میلیونها نفر

GT GD C H L M O
mindset /ˈmaɪnd.set/ = USER: طرز فکر, ذهنیت, طرز تفکر, طرز فکری, طرز فکر را

GT GD C H L M O
minister /ˈmɪn.ɪ.stər/ = NOUN: وزیر, وزیر مختار; VERB: کشیش کمک کردن, خدمت کردن, پرستاری کردن, بخش کردن, عبادت کردن; USER: وزیر, وزیر امور

GT GD C H L M O
misleading /ˌmɪsˈliː.dɪŋ/ = NOUN: مغلطه, مغالطه, مشتبه سازی; USER: گمراه کننده, گمراه, گمراه کننده است, گمراه کردن, را گمراه

GT GD C H L M O
modification /ˌmɒd.ɪ.fɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: اصلاح, تعدیل, پیرایش, تغییر و تبدیل, تصرف; USER: اصلاح, تغییر, اصلاحات, تعدیل, اصلاح شده

GT GD C H L M O
money /ˈmʌn.i/ = VERB: بصورت پول در اوردن; USER: پول, پول را, پول به, پول در

GT GD C H L M O
monitor /ˈmɒn.ɪ.tər/ = NOUN: مبصر, اگاهی دهنده, انگیزنده, گوشیار; VERB: دیده بانی کردن, به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن; USER: نظارت بر, نظارت, نظارت داشته, نظارت داشته باشند, تحت نظارت

GT GD C H L M O
monitored /ˈmɒn.ɪ.tər/ = VERB: دیده بانی کردن, به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن; USER: نظارت, تحت نظارت, مانیتور شده, مانیتور شده است, مورد نظارت قرار

GT GD C H L M O
month /mʌnθ/ = NOUN: ماه, ماه شمسی, برج, ماه قمری; USER: ماه, سال و ماه, در ماه, ماه به, ماه است

GT GD C H L M O
moonlight /ˈmuːn.laɪt/ = NOUN: مهتاب, نور مهتاب, مشروبات; VERB: بطور قاچاقی کار کردن; USER: مهتاب, نور مهتاب, بطور قاچاقی کار کردن

GT GD C H L M O
more /mɔːr/ = ADVERB: بیشتر, بیش, بعلاوه; ADJECTIVE: زیادتر; USER: بیشتر, بیش, تر, بیشتری, بیشتر در

GT GD C H L M O
mortgage /ˈmɔː.ɡɪdʒ/ = NOUN: رهن, گرو, گرونامه; VERB: گرو گذاشتن; USER: رهن, وام مسکن, های وام مسکن, وام مسکن به, وام مسکن را

GT GD C H L M O
most /məʊst/ = ADJECTIVE: بیشترین, بیش از همه, زیادترین; NOUN: مقدار زیاد; USER: بیشترین, ترین, بیشتر, اکثر, اغلب

GT GD C H L M O
much /mʌtʃ/ = ADVERB: بسیار, خیلی, زیاد, تقریبا, بسی, بفراوانیدور; ADJECTIVE: بمقدار زیاد, کاملا رشد کرده; USER: بسیار, خیلی, زیادی, زیاد, از حد

GT GD C H L M O
multi /mʌl.ti-/ = PREFIX: چند, بسیار, بیشتر, دارای تعداد زیاد, زیاد, متعدد; USER: چند, های چند, چند منظوره, به چند, از چند

GT GD C H L M O
multiple /ˈmʌl.tɪ.pl̩/ = ADJECTIVE: چندگانه, متعدد, چندین, گوناگون, چند برابر, فراوان, چند فاز, چند لا; NOUN: مضرب; USER: چندگانه, متعدد, چندین, های متعدد, گوناگون

GT GD C H L M O
municipal /myo͝oˈnisəpəl,myə-/ = ADJECTIVE: شهری, وابسته بشهرداری; USER: شهری, شهرداری, شهرداری ها, های شهری, های شهرداری

GT GD C H L M O
must /mʌst/ = VERB: باید, بایست, میبایستی, لابد شدن; ADJECTIVE: فرض; USER: باید, باید به, باید در, را باید, که باید

GT GD C H L M O
my /maɪ/ = PRONOUN: مال من, متعلق بمن, ای وای, خودمانی, مربوط بمن; USER: من, ام, من به, من در, های من

GT GD C H L M O
name /neɪm/ = NOUN: نام, اسم, نام و شهرت, نام خودمانی, تسمیه, خوشنامی, اب رو; VERB: نامیدن, نام دادن, بنام صدا کردن, خواندن; USER: نام, اسم, نام و نام خانوادگی, به نام, نام و نام

GT GD C H L M O
named /neɪm/ = ADJECTIVE: نامیده شده; USER: به نام, نام, با نام, نام برد, نام گرفته است

GT GD C H L M O
narcotics /nɑːˈkɒt.ɪk/ = NOUN: مواد مخدره; USER: مواد مخدر, با مواد مخدر, مواد مخدر را, مواد مخدر و

GT GD C H L M O
national /ˈnæʃ.ən.əl/ = ADJECTIVE: ملی, قومی, وابسته به قوم یاملتی; NOUN: تبعه, شهروند; USER: ملی, های ملی, ملی را, ملی است

GT GD C H L M O
nations /ˈneɪ.ʃən/ = NOUN: ملت, کشور, قوم, امت, طایفه, خلق; USER: سازمان ملل, ملل, کشورهای, ملت, ملتها

GT GD C H L M O
nature /ˈneɪ.tʃər/ = NOUN: طبیعت, ماهیت, سرشت, ذات, نوع, فطرت, طبع, خاصیت, خوی, گوهر, نهاد, گونه, منش, سیرت, روح, غریزه, مشرب, افرینش, خمیره, خو, خیم; USER: طبیعت, ماهیت, سرشت, ذات, نوع

GT GD C H L M O
necessary /ˈnes.ə.ser.i/ = ADJECTIVE: لازم, ضروری, واجب, بایسته, بایا, دروار; USER: لازم, ضروری, لازم است, لازم را, ضروری است

GT GD C H L M O
need /niːd/ = NOUN: احتیاج, نیاز, لزوم, نیازمندی, حاجت, ایجاب, نیستی, بایستگی; VERB: نیاز داشتن, در احتیاج داشتن, نیازمند بودن, محتاج بودن; USER: نیاز, نیاز به, نیاز دارید, نیاز دارند, احتیاج

GT GD C H L M O
needs /nēd/ = NOUN: نیازها; ADVERB: لزوما, بر حسب لزوم; USER: نیازهای, نیاز, نیاز دارد, نیازها, نیاز به

GT GD C H L M O
neither /ˈnaɪ.ðər/ = PRONOUN: هیچ یک, هیچیک از این دو; USER: هیچ یک, نه, و نه, نه به

GT GD C H L M O
never /ˈnev.ər/ = ADVERB: هرگز, هیچگاه, هیچ, هیچ وقت, ابدا, حاشا; USER: هرگز, هیچگاه, هرگز به, هیچ وقت, هیچ

GT GD C H L M O
new /njuː/ = ADJECTIVE: جدید, تازه, نو, نوین; ADVERB: جدیدا, اخیرا; USER: جدید, های جدید, تازه, نو, نوین

GT GD C H L M O
next /nekst/ = ADJECTIVE: بعد, کنار, دیگر, اینده, مجاور, پهلویی, مابعد, زیرین, جنبی, نزدیک ترین; PREPOSITION: جنب; ADVERB: سپس; USER: بعد, بعدی, آینده, کنار, در کنار

GT GD C H L M O
no /nəʊ/ = USER: no-particle, no, no, not, ابدا; NOUN: پاسخ نه; USER: هیچ, بدون, ندارد, وجود ندارد, بدون هیچ

GT GD C H L M O
nominal /ˈnɒm.ɪ.nəl/ = ADJECTIVE: اسمی, صوری, جزئي, کم قیمت; USER: اسمی, نامی, صوری, اسمی است, اسمی را

GT GD C H L M O
non /nɒn-/ = PREFIX: منفی, خیر; USER: غیر, بدون, عدم, های غیر, و غیر

GT GD C H L M O
nor /nɔːr/ = CONJUNCTION: هیچ یک; USER: نه, و نه, است و نه, و نه به, و نه در

GT GD C H L M O
normal /ˈnɔː.məl/ = ADJECTIVE: عادی, طبیعی, معمولی, متوسط, معمول, ساده, به هنجار; NOUN: هنجار, خط ناظم; USER: طبیعی, عادی, معمولی, معمول, متوسط

GT GD C H L M O
normally /ˈnɔː.mə.li/ = USER: به طور معمول, طور معمول, به طور طبیعی, به طور معمول در, به طور معمول به

GT GD C H L M O
not /nɒt/ = USER: not-particle, not, none, not, no, not, not; USER: نه, نمی, نشده است, نمی کند

GT GD C H L M O
nothing /ˈnʌθ.ɪŋ/ = PRONOUN: هیچ, ابدا; NOUN: صفر, نیستی; USER: هیچ, چیزی, هیچ چیز, هیچ چیزی, هیچ چیزی در

GT GD C H L M O
notify /ˈnəʊ.tɪ.faɪ/ = VERB: اعلام کردن, اگاه ساختن, اعلام داشتن, اخطار کردن, اگاهی دادن; USER: اعلام کردن, اطلاع, خبر می سازیم, شم اطلاع بدهیم, به شم اطلاع بدهیم

GT GD C H L M O
now /naʊ/ = ADVERB: اکنون, حالا, اینک, فعلا, در این لحظه; USER: اکنون, حال حاضر, در حال حاضر, هم اکنون, حالا

GT GD C H L M O
number /ˈnʌm.bər/ = NOUN: شماره, عدد, رقم, عده, نمره, شماره یا عدد; VERB: شمردن, نمره دادن به, بالغ شدن بر; USER: شماره, تعداد, عدد, رقم, عده

GT GD C H L M O
numbers /ˈnʌm.bər/ = NOUN: شماره, عدد, رقم, عده, نمره, شماره یا عدد; USER: تعداد, اعداد, عدد, شماره ها, اعداد را

GT GD C H L M O
objection /əbˈdʒek.ʃən/ = NOUN: اعتراض, مخالفت, ایراد, عدم توافق, استدلال مخالف; USER: اعتراض, ایراد, مخالفت, اعتراض به, اعتراض را

GT GD C H L M O
objectives /əbˈdʒek.tɪv/ = NOUN: هدف, منظور, مقصود; USER: اهداف, هدف, به اهداف, از اهداف, اهداف و

GT GD C H L M O
objectivity /əbˈdʒek.tɪv/ = NOUN: عینی بودن, مادیت, هستی, واقعیت, بیطرفی و بی نظری; USER: بیطرفی و بی نظری, عینی بودن, واقعیت, مادیت, هستی

GT GD C H L M O
obligated /əˈblaɪdʒ/ = VERB: متعهد و ملتزم کردن, ضامن سپردن, تکلیف کردن, در محظور قرار دادن

GT GD C H L M O
obligation /ˌɒb.lɪˈɡeɪ.ʃən/ = NOUN: تعهد, وظیفه, التزام, تکلیف, ذمه, فرض, عهده, تکفل معاش; USER: تعهد, وظیفه, التزام, تکلیف, ذمه

GT GD C H L M O
obligations /ˌɒb.lɪˈɡeɪ.ʃən/ = NOUN: تعهد, وظیفه, تکلیف, التزام, ذمه, فرض, عهده, تکفل معاش; USER: تعهدات, الزامات, وظایف, به تعهدات, تعهدات خود

GT GD C H L M O
obtaining /əbˈteɪn/ = VERB: گرفتن, فراهم کردن, بدست اوردن, حاصل کردن; USER: به دست آوردن, اخذ, دست آوردن, بدست آوردن, از اخذ

GT GD C H L M O
occasional /əˈkeɪ.ʒən.əl/ = ADJECTIVE: وابسته به فرصت یا موقعیت, مربوط به بعضی از مواقع یا گاه و بیگاه; USER: گاه به گاه, گاه و بیگاه, های گاه به گاه, گاه به گاه در, های گاه و بیگاه

GT GD C H L M O
occupational /ˌɒk.jəˈpeɪ.ʃən.əl/ = ADJECTIVE: حرفه ای; USER: حرفه ای, شغلی, حرفه, های شغلی, شغلی در

GT GD C H L M O
of /əv/ = PREPOSITION: از, از لحاظ, از طرف, در باره, ز, در جهت, از مبدا, از منشا, در سوی, بوسیله; USER: از, در, ای از, را از

GT GD C H L M O
off /ɒf/ = ADJECTIVE: خاموش, دور, دورتر, بی موقع; PREPOSITION: از روی, بسوی, از محلی بخارج, از یک سو, از کنار; NOUN: کساد; USER: خاموش, کردن, خارج, دور, خارج از

GT GD C H L M O
offended /əˈfend/ = VERB: رنجاندن, صدمه زدن, اذیت کردن, دلخور کردن, تخطی کردن, متغیر کردن; USER: جرم, به جرم, توهین, میرنجاند, آلرژی دارد سوزش ادرار

GT GD C H L M O
offending /əˈfen.dɪŋ/ = ADJECTIVE: متخلف; USER: متخلف, توهین, متخلف به, متخلف را, توهین به

GT GD C H L M O
offensive /əˈfen.sɪv/ = NOUN: حمله, تعرض, یورش; ADJECTIVE: مهاجم, زشت, متجاوز, اهنانت اور, رنجاننده, کریه; USER: حمله, تعرض, مهاجم, یورش, زشت

GT GD C H L M O
offer /ˈɒf.ər/ = NOUN: پیشنهاد, ارائه, عرضه, پیشکش, تقدیم; VERB: عرضه کردن, پیشنهاد کردن, تقدیم داشتن, پیشکش کردن, عرضه داشتن, فدا کردن; USER: ارائه, پیشنهاد, عرضه, ارائه دهد, ارائه می

GT GD C H L M O
offered /ˈɒf.ər/ = ADJECTIVE: معروف, پیشکی; USER: ارائه شده, ارائه, ارائه می, ارائه می گردد, ارائه شده است

GT GD C H L M O
offering /ˈɒf.ər.ɪŋ/ = NOUN: ارائه, پیشکش; USER: ارائه, ارائه می, را ارائه, از ارائه, ارائه به

GT GD C H L M O
office /ˈɒf.ɪs/ = NOUN: دفتر, اداره, مقام, دفتر کار, کار, محل کار, منصب, خدمت, شغل, احراز مقام, وظیفه, مسئوليت, اشتغال; USER: دفتر, اداره, مقام, دفتر کار, محل کار

GT GD C H L M O
officer /ˈɒf.ɪ.sər/ = NOUN: افسر, مامور, صاحب منصب, سر کرده; VERB: افسر معین کردن, فرماندهی کردن; USER: افسر, مامور, افسران, مأمور, از افسران

GT GD C H L M O
officers /ˈɒf.ɪ.sər/ = NOUN: مامورین; USER: مامورین, افسران, ماموران, افسر, از افسران

GT GD C H L M O
offices /ˈɒf.ɪs/ = NOUN: دفتر, اداره, مقام, دفتر کار, کار, محل کار, منصب, خدمت, شغل, احراز مقام, وظیفه, مسئوليت, اشتغال; USER: دفاتر, ادارات, دفاتر و

GT GD C H L M O
officials /əˈfɪʃ.əl/ = NOUN: صاحب منصب, عالیرتبه; USER: مقامات, مسئولان, مقام های, مقامات رسمی, از مقامات

GT GD C H L M O
often /ˈɒf.ən/ = ADVERB: غالبا, بارها, غالب اوقات, خیلی اوقات, بکرات, کرارا, خیلی زیاد, بسی; USER: غالبا, اغلب, اغلب به, که اغلب

GT GD C H L M O
old /əʊld/ = ADJECTIVE: قدیمی, پیر, کهنه, مسن, سابق, گذشته, سالخورده, فرسوده, دیرینه, باستانی, کهن سال, کهنه کار, عتیق, سالار, پارینه, زر, سابقی, پیرانه; USER: قدیمی, پیر, کهنه, مسن, سابق

GT GD C H L M O
on /ɒn/ = PREPOSITION: بر, روی, بر روی, به, برای, در باره, بالای, در روی, راجع به, در بر, سر; ADJECTIVE: روشن; USER: بر, روی, بر روی, به, برای

GT GD C H L M O
one /wʌn/ = یکی, تک, یگانه; PRONOUN: کسی; NOUN: شخص, آدم, واحد, یک واحد, یک عدد, شخصی, عدد یک, شماره یک, یکی از همان; USER: یک, یکی, یکی از, کسی, شخص

GT GD C H L M O
only /ˈəʊn.li/ = ADVERB: فقط, صرفا, فقط بخاطر, بس, محضا; ADJECTIVE: تنها, یگانه, محض, فرد, بیگانه; USER: فقط, تنها, تنها در, تنها به

GT GD C H L M O
opening /ˈəʊ.pən.ɪŋ/ = NOUN: افتتاح, گشایش, بازکردن, دهانه, سوراخ, فرصت, منفذ, چشمه, جای خالی, سراغاز, فتق; USER: افتتاح, باز کردن, گشایش, بازکردن, دهانه

GT GD C H L M O
operation /ˌɒp.ərˈeɪ.ʃən/ = NOUN: عمل, عملکرد, بهره برداری, عمل جراحی, اداره, گردش, ساخت, گرداندن; USER: عمل, عملکرد, بهره برداری, عمل جراحی, اداره

GT GD C H L M O
operations /ˌɒp.ərˈeɪ.ʃən/ = NOUN: عملیات; USER: عملیات, عملیات های, انجام عملیات, از عملیات, عملیات ها

GT GD C H L M O
opportunities /ˌɒp.əˈtjuː.nə.ti/ = NOUN: فرصت, مجال, موقع, دست یافت; USER: فرصت ها, فرصت, فرصت های, فرصتهای, فرصت هایی

GT GD C H L M O
opportunity /ˌɒp.əˈtjuː.nə.ti/ = NOUN: فرصت, مجال, موقع, دست یافت; USER: فرصت, فرصتی, فرصت را, فرصت های, فرصت ها

GT GD C H L M O
options /ˈɒp.ʃən/ = NOUN: انتخاب, اختیار, خیار فسخ, خیار, خصیصه اختیاری, ازادی, اظهار میل; USER: گزینه های, گزینه, گزینه ها, گزینههای, گزینه هایی

GT GD C H L M O
or /ɔːr/ = CONJUNCTION: یا, یا اینکه, چه, خواه, یا انکه; USER: یا, و یا, یا به, یا در, و یا برای

GT GD C H L M O
order /ˈɔː.dər/ = NOUN: سفارش, نظم, دستور, ترتیب, نظام, فرمان, راسته, سامان, امر, رتبه; VERB: مرتب کردن, منظم کردن; USER: نظم, سفارش, دستور, ترتیب, نظام

GT GD C H L M O
orders /ˈɔː.dər/ = NOUN: سفارش, نظم, دستور, ترتیب, نظام, فرمان, راسته, سامان, امر, رتبه, حواله, دسته, زمره, فرمایش, نوع, ارجاع, ردیف, مقام, ایین, ساز, انتظام, امریه, ضابطه, دسته اجتماعی, طرز قرار گیری, صنف, سیاق, ایین و مراسم, خط, فرقهیاجماعت مذهبی, گروهخاصی, درمان, ارایش, رسم, انجمن; USER: سفارشات, دستور, میزان سفارشات, سفارشات را, از سفارشات

GT GD C H L M O
organization /ˌɔː.ɡən.aɪˈzeɪ.ʃən/ = NOUN: سازمان, تشکیلات, تشکیل; USER: سازمان, سازمان های, سازمان را, تشکیلات

GT GD C H L M O
organizations /ˌɔː.ɡən.aɪˈzeɪ.ʃən/ = NOUN: سازمان, تشکیلات, تشکیل; USER: سازمان, سازمانهای, سازمانها, سازمان ها, از سازمان های

GT GD C H L M O
orientation /ˌɔː.ri.enˈteɪ.ʃən/ = NOUN: گرایش, جهت, راهنمایی, جهت یابی, توجه بسوی خاور, اشناسازی, اشنایی; USER: گرایش, جهت, جهت یابی, جهت گیری های

GT GD C H L M O
origin /ˈɒr.ɪ.dʒɪn/ = NOUN: منشاء, مبدا, خاستگاه, اصل, ماخذ, نسب, اصل بنیاد, سنخیت, مصدر, سر چشمه, سر, سرمایه, عنصر; USER: منشاء, منشا, مبدا, خاستگاه, اصل

GT GD C H L M O
other /ˈʌð.ər/ = ADJECTIVE: دیگر, سایر, دیگری, غیر, متفاوت, جز این, مغایر; USER: دیگر, سایر, دیگری, های دیگر, غیر

GT GD C H L M O
others /ˈʌð.ər/ = USER: دیگران, دیگر, دیگران است, دیگران را, دیگران در

GT GD C H L M O
otherwise /ˈʌð.ə.waɪz/ = ADVERB: وگرنه, والا, در غیراینصورت, طور دیگر, بطریق دیگر, بطور متفاوت; USER: وگرنه, غیر این صورت, در غیر این صورت, در غیر اینصورت, در غیر این

GT GD C H L M O
our /aʊər/ = PRONOUN: ما, مان, برای ما, مال ما, مال خودمان, متعلق بما, متکی یا مربوط بما, موجود درما; USER: ما, ما را, های ما, ما در, ما به

GT GD C H L M O
ourselves /ˌaʊəˈselvz/ = PRONOUN: خودمان, مال ما; USER: خودمان, خود را, خودمان به, به خودمان, از خودمان

GT GD C H L M O
out /aʊt/ = ADJECTIVE: خارج, خارجی, بیرونی, حذف شده; ADVERB: بیرون, بیرون از, دور از; VERB: رفتن, خاموش کردن, اخراج شدن, قطع کردن; NOUN: راه حل; USER: خارج, از, بیرون, خارج از

GT GD C H L M O
outside /ˌaʊtˈsaɪd/ = ADVERB: خارج از, بیرون, برون, دست بالا; PREPOSITION: خارج از; ADJECTIVE: خارجی, ظاهر, برونی, ظاهری; USER: خارج از, در خارج, بیرون, در خارج از, خارجی

GT GD C H L M O
outweigh /ˌaʊtˈweɪ/ = VERB: سنگین تر بودن از, مهمتربودن از; USER: سنگین تر بودن از, سنگین تر بودن, به مراتب سنگینتر, به مراتب سنگینتر است, مراتب سنگینتر است

GT GD C H L M O
over /ˈəʊ.vər/ = PREPOSITION: روی, بالای, بر فراز, در سرتاسر, بالای سر, متجاوز از, مافوق, ان طرف, بسوی دیگر; ADJECTIVE: مافوق, بالایی, رویی, بیرونی, فوقانی; ADVERB: در بالا; USER: روی, بیش, بیش از, بالای, بر فراز

GT GD C H L M O
overnight /ˌəʊ.vəˈnaɪt/ = ADJECTIVE: شبانه, در مدت شب; ADVERB: در مدت یک شب; USER: شبانه, یک شبه, مدت یک شب, در طول شب, در مدت یک شب

GT GD C H L M O
oversees /ˌəʊ.vəˈsiː/ = VERB: مباشرت کردن بر; USER: نظارت, نظارت بر, نظارت دارد, ناظر بر, مسئول نظارت بر

GT GD C H L M O
overtones /ˈəʊ.və.təʊn/ = NOUN: مفهوم فرعی, صدای فرعی; USER: لایههای, مفهوم

GT GD C H L M O
own /əʊn/ = ADJECTIVE: خود, خاص, شخصی, خویشتن, تنی; PRONOUN: خودی, مال خودم; VERB: داشتن, دارا بودن, مال خود داشتن, اقرار کردن; USER: خود, خود را, خاص, شخصی, خودی

GT GD C H L M O
owned /-əʊnd/ = VERB: داشتن, دارا بودن, مال خود داشتن, اقرار کردن; USER: متعلق به, متعلق, تحت مالکیت, متعلق به شرکت, که متعلق

GT GD C H L M O
pages /peɪdʒ/ = NOUN: صفحات; USER: صفحات, صفحه, صفحههای, صفحات را

GT GD C H L M O
paid /peɪd/ = VERB: پرداختن, پرداخت کردن, دادن, تلافی کردن, کارسازی داشتن, بجا آوردن, انجام دادن, پول دادن, ادا کردن, هزینه چیزی را قبول کردن; USER: پرداخت می شود, پرداخت, پرداخت می, پرداخت شده, پرداخت شود

GT GD C H L M O
paper /ˈpeɪ.pər/ = NOUN: مقاله, کاغذ, روزنامه, ورقه, ورق کاغذ, جواز, پروانه; VERB: روی کاغذ نوشتن, با کاغذ پوشاندن; USER: مقاله, کاغذ, مقاله به, روزنامه

GT GD C H L M O
paperwork /ˈpeɪ.pə.wɜːk/ = NOUN: تشریفات اداری, کاغذ بازی, کار روی کاغذ, تکالیف درسی, کار نوشتنی, نوشته; USER: کاغذ بازی, تشریفات اداری, تکالیف درسی, کار روی کاغذ, کار نوشتنی

GT GD C H L M O
part /pɑːt/ = NOUN: بخش, قطعه, جزء, پاره, عضو, نقطه, نصیب, برخه; VERB: جدا کردن, تقسیم کردن, تفکیک کردن, تفکیک شدن; USER: بخش, جزء, پاره, قطعه, عضو

GT GD C H L M O
participants /pɑːˈtɪs.ɪ.pənt/ = NOUN: شرکت کننده, شریک, سهیم, انباز, همراه; USER: شرکت کنندگان, شرکت کنندگان در, از شرکت کنندگان, شرکت کنندگان به, به شرکت کنندگان

GT GD C H L M O
participate /pɑːˈtɪs.ɪ.peɪt/ = VERB: شرکت کردن, شریک شدن, دخالت کردن, سهیم شدن, مشارکت کردن, اشتراک داشتن; USER: شرکت کردن, شرکت, مشارکت, شرکت کنند, شرکت می کنند

GT GD C H L M O
participating /pɑːˈtɪs.ɪ.peɪt/ = ADJECTIVE: شرکت کننده; USER: شرکت کننده, شرکت, های شرکت کننده, شرکت کننده در

GT GD C H L M O
particular /pəˈtɪk.jʊ.lər/ = ADJECTIVE: خاص, ویژه, بخصوص, مخصوص, مختص, دقیق, منحصر بفرد, نکته بین, تک, خصوصی; NOUN: خصوصیات, فقره; USER: خاص, ویژه, بخصوص, به ویژه, به طور خاص

GT GD C H L M O
parties /ˈpɑː.ti/ = NOUN: حزب, طرف, مهمانی, دسته, فرقه, سور, قسمت, بزم, جمعیت, فئه, بخش, دسته همفکر, دسته متشکل, یارو; USER: احزاب, حزب, طرفین, از احزاب, احزاب است

GT GD C H L M O
partner /ˈpɑːt.nər/ = NOUN: شریک, همسر, یار, سهیم, انباز, پا, هم دست; VERB: شریک شدن یا کردن; USER: شریک, شریک زندگی, همسر, شریک جنسی, را شریک

GT GD C H L M O
partners /ˈpɑːt.nər/ = NOUN: شریک, همسر, یار, سهیم, انباز, پا, هم دست; USER: همکاران, شرکای, شریک, شرکا, به شرکای

GT GD C H L M O
party /ˈpɑː.ti/ = NOUN: حزب, طرف, مهمانی, دسته, فرقه, سور, قسمت, بزم, جمعیت, فئه, بخش, دسته همفکر, دسته متشکل, یارو; VERB: مهمانی دادن یارفتن; USER: حزب, طرف, حزبی, مهمانی, حزب را

GT GD C H L M O
patents /ˈpeɪ.tənt/ = NOUN: حق ثبت اختراع, دارای حق انحصاری, امتیاز نامه; USER: ثبت اختراعات, اختراع ثبت, اختراع ثبت شده, اختراعات ثبت شده, اختراع ثبت شده در

GT GD C H L M O
pay /peɪ/ = NOUN: پرداخت, اجرت, تادیه, حقوق ماهیانه; VERB: پرداختن, پرداخت کردن, دادن, تلافی کردن, کارسازی داشتن, بجا آوردن, انجام دادن, پول دادن, ادا کردن, هزینه چیزی را قبول کردن; USER: پرداخت, پرداخت هزینه, بپردازد, پرداخت می, به پرداخت

GT GD C H L M O
payable /ˈpeɪ.ə.bl̩/ = ADJECTIVE: قابل پرداخت, پرداختی, وابسته به پرداخت; USER: قابل پرداخت, قابل پرداخت است, پرداختی, قابل پرداخت می, قابل پرداخت در

GT GD C H L M O
paying /ˈfiːˌpeɪ.ɪŋ/ = VERB: پرداختن, پرداخت کردن, دادن, تلافی کردن, کارسازی داشتن, بجا آوردن, انجام دادن, پول دادن, ادا کردن, هزینه چیزی را قبول کردن; USER: پرداخت, پرداخت پول, از پرداخت, با پرداخت, پرداخت به

GT GD C H L M O
payment /ˈpeɪ.mənt/ = NOUN: پرداخت, پول, وجه, تادیه, قسط, کارسازی; USER: پرداخت, پرداخت به, پرداخت را, پول, پرداخت های

GT GD C H L M O
payments /ˈpeɪ.mənt/ = NOUN: پرداخت, پول, وجه, تادیه, قسط, کارسازی; USER: پرداخت, پرداخت های, پرداخت ها, پرداختهای, پرداختها

GT GD C H L M O
pays /peɪ/ = NOUN: پرداخت, اجرت, تادیه, حقوق ماهیانه; USER: می پردازد, پردازد, پرداخت می کند, را می پردازد, می پردازد با

GT GD C H L M O
penalties /ˈpen.əl.ti/ = NOUN: مجازات, جریمه, کیفر, تاوان, جزا; USER: مجازات, مجازات های, ضربات پنالتی, ضربات پنالتی پیروز, ضربات پنالتی پیروز شد

GT GD C H L M O
pending /ˈpen.dɪŋ/ = PREPOSITION: در مدت, در طی; ADJECTIVE: تا زمانی که; USER: در انتظار, انتظار, معلق, در حال بررسی, در حال بررسی است

GT GD C H L M O
people /ˈpiː.pl̩/ = NOUN: مردم, خلق, ملت, مردمان, قوم, جمعیت, طایفه; VERB: اباد کردن, پرجمعیت کردن; USER: مردم, از مردم, مردمان, ملت, قوم

GT GD C H L M O
perform /pəˈfɔːm/ = VERB: انجام دادن, اجرا کردن, کردن, بجا آوردن, بازی کردن, نمایش دادن, ایفا کردن; USER: انجام دادن, انجام, را انجام, انجام دهد, انجام می

GT GD C H L M O
performance /pəˈfɔː.məns/ = NOUN: کارایی, اجرا, انجام, ساخت, نمایش, شاهکار, ایفا, کار برجسته; USER: کارایی, عملکرد, انجام, اجرا, با کارایی

GT GD C H L M O
performing /pərˈfôrm/ = ADJECTIVE: انجام دهنده, وابسته به هنرهای نمایشی; USER: انجام, اجرای, از انجام, به انجام, انجام می

GT GD C H L M O
periodic /ˌpɪə.riˈɒd.ɪk/ = ADJECTIVE: متناوب, دورهای, نوبتی, دوری, نوبت دار; USER: متناوب, تناوبی, دوره ای, های دوره ای, دورهای

GT GD C H L M O
permissible /pəˈmɪs.ə.bl̩/ = ADJECTIVE: مجاز, روا, رخصت دادنی; USER: مجاز, جایز, مجاز است, مجاز از

GT GD C H L M O
permit /pəˈmɪt/ = NOUN: اجازه, پروانه, جواز; VERB: اجازه دادن, مجاز کردن, روا کردن, ندیده گرفتن, ترخیص کردن; USER: اجازه, اجازه می, جواز, اجازه می دهد, پروانه

GT GD C H L M O
permits /pəˈmɪt/ = NOUN: اجازه, پروانه, جواز; USER: مجوز, اجازه, مجوزهای, اجازه ها و پروانه, صدور مجوز

GT GD C H L M O
permitted /pəˈmɪt/ = ADJECTIVE: ترخیص شده; USER: مجاز, اجازه, اجازه داده, مجاز شمرده, اجازه داده شده

GT GD C H L M O
persists /pəˈsɪst/ = VERB: سماجت کردن, پافشاری کردن, اصرار کردن; USER: همچنان ادامه دارد, ادامه یابد, همچنان ادامه, باقی می ماند, همچنان ادامه دارد و

GT GD C H L M O
person /ˈpɜː.sən/ = NOUN: شخص, نفر, آدم, کس, تن, ذات, وجود, هیکل; USER: شخص, فرد, نفر, آدم, کس

GT GD C H L M O
personal /ˈpɜː.sən.əl/ = ADJECTIVE: شخصی, خصوصی, مربوط به شخص; USER: شخصی, های شخصی, خصوصی, شخصی است, شخصی را

GT GD C H L M O
personally /ˈpɜː.sən.əl.i/ = USER: شخصا, شخصا به, شخصا از, را شخصا, شخصا در

GT GD C H L M O
personnel /ˌpərsəˈnel/ = NOUN: پرسنل, کارکنان, کارمندان, کارگزینی, اجزا, مجموعه کارمندان یک اداره; USER: پرسنل, کارکنان, کارمندان, از پرسنل, نفر پرسنل

GT GD C H L M O
persons /ˈpɜː.sən/ = NOUN: شخص, نفر, آدم, کس, تن, ذات, وجود, هیکل; USER: افراد, اشخاص, افرادی که, نفر به, نفر از

GT GD C H L M O
perspective /pəˈspek.tɪv/ = NOUN: چشم انداز, منظر, دید, لحاظ, منظره, روشن بینی, جنبه فکری, بینایی, مناظر و مرایا, سعه نظر, مال اندیشی, تجسم شی, خطور فکر; ADJECTIVE: دیدانداز; USER: چشم انداز, دیدگاه, منظر, دید, لحاظ

GT GD C H L M O
pertain /pɜːˈteɪn/ = VERB: مربوط بودن, وابسته بودن, متعلق بودن; USER: مربوط, مرتبط, متعلق, میوند

GT GD C H L M O
pertaining /pɜːˈteɪn/ = ADJECTIVE: مربوط; USER: مربوط, مرتبط, های مربوط, که مربوط, مرتبط با

GT GD C H L M O
phones /fəʊn/ = NOUN: تلفن, صدا, صوت, اوا; USER: تلفن, تلفن های, گوشی های, گوشی های تلفن, از تلفن های

GT GD C H L M O
photographs /ˈfōtəˌgraf/ = NOUN: عکس, عکس برداشتن از; USER: عکس, عکس های, عکس ها, قطعه عکس, عکس هایی

GT GD C H L M O
physical /ˈfɪz.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: فیزیکی, بدنی, جسمانی, طبیعی, مادی; USER: فیزیکی, بدنی, جسمانی, های فیزیکی, مادی

GT GD C H L M O
picture /ˈpɪk.tʃər/ = NOUN: تصویر, عکس, تصور, منظره, رسم, سینما, وصف, نگار, تمثال, صورت; VERB: مجسم کردن, روشن ساختن, نقاشی کردن, با عکس نشان دادن; USER: عکس, تصویر, تصویری, تصویر را, تصویر به

GT GD C H L M O
place /pleɪs/ = NOUN: محل, مکان, جایگاه, جا, وهله, موقعیت, فضا, میدان, صندلی; VERB: قرار دادن, جای دادن, گماردن, گذاشتن, در محلی گذاردن; USER: محل, مکان, جایگاه, جا, وهله

GT GD C H L M O
plan /plæn/ = NOUN: طرح, برنامه, نقشه, اندیشه, تدبیر, خیال; VERB: طرح کردن, نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, طرح ریختن, طرح دادن, طراحی کردن, ترتیب کارها را معین کردن; USER: طرح, برنامه, برنامه ریزی, نقشه, طرح های

GT GD C H L M O
plans /plæn/ = NOUN: طرح, برنامه, نقشه, اندیشه, تدبیر, خیال; USER: برنامه, طرح, برنامه های, طرح های, طرح ها

GT GD C H L M O
plant /plɑːnt/ = NOUN: کارخانه, گیاه, دستگاه, نهال, نبات, رستنی, ماشین, ماشینالات کارخانه; VERB: کاشتن, غرس کردن, منصوب نمودن, کشت و زرع کردن, نهال زدن, مستقر کردن, در زمین قرار دادن; USER: گیاه, کارخانه, گیاهی, دستگاه, بوته در

GT GD C H L M O
play /pleɪ/ = NOUN: بازی, نمایش, نمایشنامه, تفریح, ورزش, نواخت, لهو, نواختن ساز و غیره, سرگرمی مخصوص; VERB: نواختن, بازی کردن, زدن, تفریح کردن, الت موسیقی نواختن, رل بازی کردن, روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن; USER: بازی, ایفا, بازی می, ایفا می, بازی کردن

GT GD C H L M O
please /pliːz/ = VERB: لطفا, خوشحال کردن, دلپذیر کردن, خشنود ساختن, کیف کردن, سرگرم کردن; ADVERB: خواهشمند است, بفرمایید; USER: لطفا, لطفا به, لطفا با, لطفا از, لطفا در

GT GD C H L M O
point /pɔɪnt/ = NOUN: نقطه, نکته, مرحله, اصل, ممیز, درجه, موضوع, هدف, نوک, جهت, معنی, سر, ماده, فقره, قله, امتیاز بازی, نمره درس, پایان, لبه, پست; VERB: اشاره کردن, تیز کردن, گوشه دار کردن, نوک گذاشتن, خاطر نشان کردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاری کردن, نوک دار کردن; USER: نقطه, نکته, نقطه نظر, مرحله, نقطه ای

GT GD C H L M O
policies /ˈpɒl.ə.si/ = NOUN: سیاست, خط مشی, بیمه نامه, سیاستمداری, کاردانی, ورقه بیمه, سند معلق به انجام شرطی; USER: سیاست, سیاست های, سیاستهای, سیاست ها, خط مشی های

GT GD C H L M O
policy /ˈpɒl.ə.si/ = NOUN: سیاست, خط مشی, بیمه نامه, سیاستمداری, کاردانی, ورقه بیمه, سند معلق به انجام شرطی; USER: سیاست, سیاست های, خط مشی, سیاست حفظ, سیاست گذاری

GT GD C H L M O
political /pəˈlɪt.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: سیاسی; NOUN: با سیاست; USER: سیاسی, های سیاسی, سیاسی را, سیاسی به

GT GD C H L M O
poses /pəʊz/ = NOUN: حالت, وضع, قیافهگیری برای عکسبرداری; USER: به شمار, شمار, شمار می اید, شمار می, به شمار می

GT GD C H L M O
position /pəˈzɪʃ.ən/ = NOUN: موقعیت, مکان, موضع, جایگاه, وضعیت, مقام, محل, وضع, شغل, مسند, مرتبه, نهش; VERB: موضعی کردن, مقام یافتن, قرار دادن یا گرفتن; USER: موقعیت, موضع, جایگاه, وضعیت, مقام

GT GD C H L M O
positively /ˈpɒz.ə.tɪv.li/ = USER: مثبت, مثبتی, طور مثبت, مثبت و, مثبت در

GT GD C H L M O
possess /pəˈzes/ = VERB: داشتن, دارا بودن, متصرف بودن, در تصرف داشتن, دارا شدن, متصرف شدن; USER: داشتن, دارای, اختیار, دارا, در اختیار

GT GD C H L M O
possession /pəˈzeʃ.ən/ = NOUN: مالکیت, تصرف, دارایی, تسلط, ثروت, خون سردی, ید تسلط; USER: مالکیت, اختیار داشتن, در اختیار داشتن, در اختیار, تصرف

GT GD C H L M O
possible /ˈpɒs.ə.bl̩/ = ADJECTIVE: ممکن, امکان پذیر, محتمل, مقدور, میسر, شدنی, بالقوه; NOUN: امکان; USER: ممکن, امکان, امکان پذیر, محتمل, میسر

GT GD C H L M O
postal /ˈpəʊ.stəl/ = ADJECTIVE: پستی, وابسته به پستخانه; USER: پستی, پستی و, پستی به, های پستی

GT GD C H L M O
posted /ˈpəʊs.tɪd/ = VERB: پست کردن, بدیوار زدن, اگهی و اعلان کردن; USER: ارسال شده, ارسال شده در, مطلب ارسال کرده, مطلب ارسال کرده است, فرستاده شده در تاریخ

GT GD C H L M O
posting /ˈpəʊ.stɪŋ/ = VERB: پست کردن, بدیوار زدن, اگهی و اعلان کردن; USER: ارسال, نوشتن, نوشتن مطالب, نوشتن مطلب, نوشتن مطلب در

GT GD C H L M O
potential /pəˈten.ʃəl/ = NOUN: پتانسیل, عامل بالقوه; ADJECTIVE: بالقوه, نهانی, پنهانی, ذخیرهای, دارای استعداد نهانی; USER: پتانسیل, بالقوه, های بالقوه, بالقوه است, بالقوه را

GT GD C H L M O
practicable /ˈpraktikəbəl/ = ADJECTIVE: عملی, قابل اجرا, میسر, صورت پذیر, عبور کردنی; USER: عملی, قابل اجرا, میسر, صورت پذیر, عبور کردنی

GT GD C H L M O
practical /ˈpræk.tɪ.kəl/ = ADJECTIVE: عملی, کابردی, بکار خور; NOUN: اهل عمل; USER: عملی, های عملی, عملی است, عملی در, عملی را

GT GD C H L M O
practices /ˈpræk.tɪs/ = NOUN: تمرین, عمل, عادت, ممارست, عرف, مشق, تکرار, ورزش, برزش; USER: شیوه های, شیوه, اعمال, اقدامات, شیوه ها

GT GD C H L M O
precludes /prɪˈkluːd/ = VERB: مانع جلو راهایجاد کردن; USER: مانع, مانع از, آن مانع, آن مانع از, واقعی را تحت الشعاع

GT GD C H L M O
premier /ˈprem.i.ər/ = ADJECTIVE: برتر, نخستین, والاتر; NOUN: نخست وزیر, رهبر, رئيس, هنرپیشه برجسته; USER: برتر, نخست وزیر, نخستین, والاتر, های برتر

GT GD C H L M O
premises /ˈprem.ɪ.sɪz/ = NOUN: عقار; USER: محل, محوطه, مکان های, ساختمان های, ساختمان و محوطه

GT GD C H L M O
preparation /ˌprep.ərˈeɪ.ʃən/ = NOUN: تهیه, تدارک, اماده سازی, تمهید, تهیه مقدمات, امایش, امادگی, تعبیه, پستایش, امادش, اقدام مقدماتی; USER: تهیه, آماده سازی, آماده, تدارک, های آماده سازی

GT GD C H L M O
prepared /prɪˈpeəd/ = ADJECTIVE: فراهم, مهیا, مستعد; USER: فراهم, آماده, آماده شده, مهیا, آماده کرده است

GT GD C H L M O
prepares /prɪˈpeər/ = VERB: اماده کردن, تدارک دیدن, ساختن, فراهم نمودن, مستعد کردن, پستاکردن, مهیا ساختن, مجهز کردن, اماده شدن, تعبیه کردن, تمهید کردن; USER: آماده, آماده می, را آماده, آماده سازی, آماده شدن

GT GD C H L M O
preparing /prɪˈpeər/ = VERB: اماده کردن, تدارک دیدن, ساختن, فراهم نمودن, مستعد کردن, پستاکردن, مهیا ساختن, مجهز کردن, اماده شدن, تعبیه کردن, تمهید کردن; USER: آماده, آماده سازی, آماده شدن, آماده کردن, را آماده

GT GD C H L M O
present /ˈprez.ənt/ = ADJECTIVE: حاضر, موجود, فعلی, اکنون; NOUN: هدیه, زمان حال, تقدیم, زمان حاضر, تحفه, اهداء, پیشکش, سفته; USER: ارائه, حال حاضر, در حال حاضر, را ارائه, ارائه می

GT GD C H L M O
preservation /ˌprez.əˈveɪ.ʃən/ = NOUN: حفظ, نگهداری, حراست, جلو گیری; USER: حفظ, حفاظت, نگهداری, حفاظت از, حفظ و نگهداری

GT GD C H L M O
preserve /prɪˈzɜːv/ = VERB: حفظ کردن, نگه داشتن, باقی نگهداشتن, نگاه داشتن; NOUN: شکارگاه, قرق شکارگاه, مربا, کنسرو میوه; USER: شکارگاه, حفظ, را حفظ, حفظ و, حفظ و نگهداری

GT GD C H L M O
president /ˈprez.ɪ.dənt/ = NOUN: رئيس, رئيس جمور, رئيس دانشگاه

GT GD C H L M O
presses /pres/ = NOUN: پرس, مطبوعات, فشار, چاپ, جراید, ازدحام, منگنه, جمعیت, ماشین فشار, ماشین چاپ, مطبعه, دستگاه پرس; USER: پرس, پرس های, دستگاه های پرس, های پرس, برای پرس

GT GD C H L M O
prevent /prɪˈvent/ = VERB: مانع شدن, ممانعت کردن, منع کردن, پیش گیری کردن, باز داشتن, جلو گیری کردن; USER: جلوگیری از, جلوگیری, پیشگیری از, به جلوگیری از, به پیشگیری از

GT GD C H L M O
previously /ˈpriː.vi.əs.li/ = ADVERB: سابقا, سابق; USER: سابقا, قبلا, که قبلا, قبلا به, قبلا در

GT GD C H L M O
price /praɪs/ = NOUN: قیمت, نرخ, ارزش, بها; VERB: با قائل شدن, قیمت گذاشتن; USER: قیمت, قیمت ها, قیمت به, قیمت های

GT GD C H L M O
prices /praɪs/ = NOUN: قیمت, نرخ, ارزش, بها; USER: قیمت, قیمت های, با قیمت, با قیمت های, قیمتهای

GT GD C H L M O
pricing /prīs/ = VERB: با قائل شدن, قیمت گذاشتن; USER: قیمت گذاری, های قیمت گذاری, قیمت های پایین, قیمت های پایین و, قیمت گذاری و

GT GD C H L M O
primary /ˈpraɪ.mə.ri/ = ADJECTIVE: اولیه, اصلی, ابتدایی, مقدماتی, عمده, نخستین, ابتدای; USER: اولیه, اصلی, ابتدایی, مقدماتی, عمده

GT GD C H L M O
principles /ˈprɪn.sɪ.pl̩/ = NOUN: مرام; USER: اصول, از اصول, اصول و, اصول را

GT GD C H L M O
printing /ˈprɪn.tɪŋ/ = NOUN: چاپ, طبع, چاپ پارچه, باسمهزنی; USER: چاپ, چاپ اول, های چاپ, چاپ شده, چاپ را

GT GD C H L M O
prior /praɪər/ = ADJECTIVE: قبلی, پیشین, مقدم, از پیش, جلوی, اسبق, اولی; NOUN: رئيس صومعه; USER: قبلی, قبل, قبل از, پیشین, مقدم

GT GD C H L M O
prison /ˈprɪz.ən/ = NOUN: زندان, حبس, محبس; VERB: زندان کردن; USER: زندان, حبس, زندان به, در زندان, زندان را

GT GD C H L M O
privacy /ˈprɪv.ə.si/ = NOUN: خلوت, پنهانی, پوشیدگی, تنهایی, اختفاء; USER: خلوت, حریم خصوصی, حفظ حریم خصوصی, از حریم خصوصی, حریم شخصی کاربران

GT GD C H L M O
private /ˈpraɪ.vət/ = ADJECTIVE: خصوصی, شخصی, اختصاصی, محرمانه, خلوت, پوشیده, مخصوص, خاص, خودمانی, مستور; NOUN: سرباز, اعضاء تناسلی; USER: خصوصی, خصوصی به, شخصی, خصوصی را

GT GD C H L M O
privately /ˈpraɪ.vət.li/ = USER: خصوصی, های خصوصی, پیغام خصوصی, خصوصی به, خصوصی است

GT GD C H L M O
privilege /ˈprɪv.əl.ɪdʒ/ = NOUN: امتیاز, مزیت, حق ویژه, رجحان; VERB: امتیاز مخصوصی اعطا کردن, بخشیدن; USER: امتیاز, افتخار, امتیازی, مزیت, حق ویژه

GT GD C H L M O
probably /ˈprɒb.ə.bli/ = ADVERB: شاید, محتملا; USER: شاید, احتمالا, احتمالا به, محتملا

GT GD C H L M O
problem /ˈprɒb.ləm/ = NOUN: مشکل, مسئله, موضوع, سختی, چیستان; USER: مشکل, مسئله, مشکل این, مشکل را, مشکل در

GT GD C H L M O
problems /ˈprɒb.ləm/ = NOUN: مشکل, مسئله, موضوع, سختی, چیستان; USER: مشکلات, مسائل, مشکل, از مشکلات, مشکلات را

GT GD C H L M O
procedures /prəˈsiː.dʒər/ = NOUN: روش, روند, رویه, طرز عمل, ایین دادرسی; USER: روش, روشهای, مراحل, روش های, رویه های

GT GD C H L M O
proceed /prəˈsiːd/ = VERB: اقدام کردن, پیش رفتن, رهسپار شدن, حرکت کردن, پرداختن به, ناشی شدن از; USER: ادامه, ادامه دهید, را ادامه دهید, را ادامه, نهایی زیر میکند

GT GD C H L M O
proceeds /ˈprəʊ.siːdz/ = NOUN: عایدات, وصولی, سود ویژه, حاصل فروش, محصول, عملکرد; USER: عایدات, درآمد حاصل, درآمد حاصل از, عواید حاصل, وصولی

GT GD C H L M O
process /ˈprəʊ.ses/ = NOUN: فرایند, روند, عمل, سیر, جریان عمل, مراحل مختلف چیزی, پیشرفت تدریجی ومداوم, دوره عمل, فرا گرد; VERB: پردازش کردن, تهیه کردن, مراحلی را طی کردن, بانجام رساندن, تمام کردن; USER: روند, فرایند, فرآیند, پروسه, مراحل

GT GD C H L M O
processed /ˈprəʊ.sest/ = VERB: پردازش کردن, تهیه کردن, مراحلی را طی کردن, بانجام رساندن, تمام کردن; USER: پردازش, پردازش شده, فرآوری شده, پردازش می, پردازش شده است

GT GD C H L M O
processes /ˈprəʊ.ses/ = NOUN: عملیات; USER: فرآیندهای, فرایندهای, پروسه, فرآیندها, پروسه های

GT GD C H L M O
processing /ˈprəʊ.ses/ = NOUN: پردازش; USER: پردازش, فرآوری, های پردازش, از پردازش, و پردازش

GT GD C H L M O
procurement /prəˈkjʊə.mənt/ = NOUN: خرید, تهیه, خریداری, بدست اوری; USER: تهیه, خرید, تدارکات, تدارک و تامین, خریداری

GT GD C H L M O
product /ˈprɒd.ʌkt/ = NOUN: محصول, حاصل, حاصلضرب, فرااورده, مجموع یا حاصل ضرب; USER: محصول, محصول می, محصول به, محصول در

GT GD C H L M O
production /prəˈdʌk.ʃən/ = NOUN: تولید, ساخت, محصول, استخراج, عمل, عمل اوری; USER: تولید, ساخت, محصول, های تولید, تولید می

GT GD C H L M O
products /ˈprɒd.ʌkt/ = NOUN: محصول, حاصل, حاصلضرب, فرااورده, مجموع یا حاصل ضرب; USER: محصولات, محصول, فرآورده, از محصولات, فرآورده های

GT GD C H L M O
professional /prəˈfeʃ.ən.əl/ = ADJECTIVE: حرفه ای; USER: حرفه ای, حرفه, حرفه ای است, های حرفه ای, و حرفه ای

GT GD C H L M O
profitability /ˈprɒf.ɪ.tə.bl̩/ = NOUN: سودبخشی; USER: سودآوری, سود دهی, سود, سودآوری است, سودآوری را

GT GD C H L M O
program /ˈprəʊ.ɡræm/ = NOUN: برنامه, پروگرام, دستور, مرام, نقشه, دستور کار, روش کار; VERB: برنامه نوشتن, برنامه تهیه کردن, برنامه دار کردن; USER: برنامه, برنامه های, برنامه ای, برنامه را, برنامه به

GT GD C H L M O
progress /ˈprəʊ.ɡres/ = NOUN: پیشرفت, ترقی, جریان, حرکت, تکامل, گردش, سفر, پیش روی; VERB: پیش رفتن, پیشرفت کردن; USER: پیشرفت, پیشرفت های, به پیشرفت, ترقی, جریان

GT GD C H L M O
prohibit /prəˈhɪb.ɪt/ = VERB: ممنوع ساختن, منع کردن, اجازه ندادن, ممانعت کردن, تحریم کردن; USER: را ممنوع کرده است, منع, را ممنوع, را ممنوع کرده, ممنوع کرده است

GT GD C H L M O
prohibited /prəˈhɪb.ɪt/ = ADJECTIVE: ممنوع, ممنوع الورود; USER: ممنوع, ممنوع است, ممنوع شده, ممنوع می, را ممنوع

GT GD C H L M O
prohibiting /prəˈhɪb.ɪt/ = VERB: ممنوع ساختن, منع کردن, اجازه ندادن, ممانعت کردن, تحریم کردن; USER: منع, ممنوع, ممنوعیت, را ممنوع, را منع

GT GD C H L M O
prohibition /ˌprəʊ.ɪˈbɪʃ.ən/ = NOUN: ممنوعیت, تحریم, منع, ممانعت, نهی, قدغن, صدور حکم منع; USER: ممنوعیت, منع, ممانعت, تحریم, نهی

GT GD C H L M O
prohibits /prəˈhɪb.ɪt/ = VERB: ممنوع ساختن, منع کردن, اجازه ندادن, ممانعت کردن, تحریم کردن; USER: ممنوع کرده است, منع کرده است, را ممنوع می, را ممنوع کرده است, را منع کرده است

GT GD C H L M O
project /ˈprɒdʒ.ekt/ = NOUN: پروژه, طرح, نقشه, پروژه افکندن; VERB: طرح ریختن, نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, برجسته بودن, پیش افکندن, پرتاب کردن; USER: پروژه, طرح, پروژه های, پروژه را, پروژه به

GT GD C H L M O
promote /prəˈməʊt/ = VERB: ترویج کردن, ترفیع دادن, ترقی دادن; USER: ترویج, ارتقاء, ارتقای, را ترویج, ترویج و

GT GD C H L M O
promptly /ˈprɒmpt.li/ = USER: بی درنگ, به سرعت, در اسرع وقت, بی درنگ به, به سرعت به

GT GD C H L M O
proper /ˈprɒp.ər/ = ADJECTIVE: مناسب, شایسته, مخصوص, بموقع, بجا, مطبوع, چنانکه شاید و باید; USER: مناسب, صحیح, مناسب را, مناسب در

GT GD C H L M O
properly /ˈprɒp.əl.i/ = USER: به درستی, درستی, درست, را به درستی, درستی به

GT GD C H L M O
property /ˈprɒp.ə.ti/ = NOUN: ویژگی, دارایی, خاصیت, مال, استعداد, صفت خاص, خیر, ولک, خواست; USER: خاصیت, اموال, ویژگی, دارایی, مال

GT GD C H L M O
proposal /prəˈpəʊ.zəl/ = NOUN: پیشنهاد, طرح پیشنهادی, اظهار, ابراز; USER: پیشنهاد, طرح, پیشنهادی, طرح پیشنهادی, پیشنهاد را

GT GD C H L M O
proposed /prəˈpəʊz/ = ADJECTIVE: مطرح; USER: مطرح, پیشنهاد, پیشنهاد شده, را پیشنهاد, پیشنهاد شده است

GT GD C H L M O
proposing /prəˈpəʊz/ = VERB: پیشنهاد کردن, طرح کردن; USER: پیشنهاد, ارائه, پیشنهاد می, را پیشنهاد, برای پیشنهاد

GT GD C H L M O
proprietary /p(r)əˈprī-iˌterē/ = ADJECTIVE: اختصاصی, ملکی, وابسته به مالک, متعلق به ملاک; USER: اختصاصی, های اختصاصی, اختصاصی است, اختصاصی را, انحصاری است

GT GD C H L M O
prospective /prəˈspek.tɪv/ = ADJECTIVE: مربوط به اینده, موثر دراینده; USER: آینده نگر, آینده, نگر, گذشته نگر, صورت آینده نگر

GT GD C H L M O
protect /prəˈtekt/ = VERB: حمایت کردن, حفاظت کردن, حراست کردن, حمایت کردن از, مصون کردن, محفوظ کردن, نیکداشت کردن, حفظ کردن, نگه داری کردن; USER: محافظت, حفاظت, محافظت از, حفاظت از, محافظت می

GT GD C H L M O
protected /prəˈtekt/ = ADJECTIVE: محفوظ, مصون, سپردار; USER: محفوظ, محافظت, محافظت شده, ها محافظت شده, محافظت شده است

GT GD C H L M O
protecting /prəˈtekt/ = ADJECTIVE: سایه دار; USER: حفاظت از, حفاظت, محافظت, محافظت از, حمایت از

GT GD C H L M O
protection /prəˈtek.ʃən/ = NOUN: حفاظت, حمایت, محافظت, حفظ, حراست, حفاظ, سایه, حجر, سوگیری, نیکداشت, تامین نامه; USER: حفاظت, محافظت, حفاظت از, حمایت, حفظ

GT GD C H L M O
protective /prəˈtek.tɪv/ = ADJECTIVE: محافظ, وابسته به حفظ یا حراست; USER: محافظ, محافظتی, های محافظ, های حفاظتی, محافظ در

GT GD C H L M O
proud /praʊd/ = ADJECTIVE: مغرور, سرافراز, غره, عظیم, گرانسر, برتن, متکبر; USER: مغرور, افتخار, مفتخر, مفتخر است, سرافراز

GT GD C H L M O
provide /prəˈvaɪd/ = VERB: تهیه کردن, تدارک دیدن, میسر ساختن, مجهز کردن, وسیله فراهم کردن, مقرر داشتن, اماده کردن, تهیه دیدن, تامین کردن، توشه دادن; USER: ارائه, فراهم, را فراهم, فراهم می, فراهم کند

GT GD C H L M O
provided /prəˈvīd/ = CONJUNCTION: در صورتیکه; ADJECTIVE: اماده; USER: ارائه, فراهم, فراهم شده, را فراهم, ارائه می

GT GD C H L M O
providence /ˈprɒv.ɪ.dəns/ = NOUN: صرفه جویی, اینده نگری, مال اندیشی; USER: صرفه جویی, پراویدنس, مشیت, مشیت الهی, اینده نگری

GT GD C H L M O
provides /prəˈvaɪd/ = VERB: تهیه کردن, تدارک دیدن, میسر ساختن, مجهز کردن, وسیله فراهم کردن, مقرر داشتن, اماده کردن, تهیه دیدن, تامین کردن، توشه دادن; USER: فراهم می کند, فراهم می, را فراهم, را فراهم می کند, را فراهم می

GT GD C H L M O
providing /prəˈvaɪd/ = ADJECTIVE: مشروط بر اینکه; CONJUNCTION: در صورت; USER: ارائه, فراهم, فراهم کردن, فراهم آوردن, فراهم نمودن

GT GD C H L M O
provision /prəˈvɪʒ.ən/ = NOUN: تهیه, تدارک, ماده, شرط, قوانین, بند, توشه, قید, علوفه, اغذیه, شرط کردن; VERB: سورسات رساندن, شرط کردن; USER: ماده, تدارک, تهیه, شرط, بند

GT GD C H L M O
prudent /ˈpruː.dənt/ = ADJECTIVE: محتاط, از روی احتیاط, معقو ل, با احتیاط; USER: محتاط, محتاطانه, عاقلانه, احتیاط, با احتیاط

GT GD C H L M O
public /ˈpʌb.lɪk/ = ADJECTIVE: عمومی, همگانی, اجتماعی, همگان, ملی, اشکار; NOUN: عامه, مردم, عموم; USER: عمومی, مردم, عموم, عامه, همگانی

GT GD C H L M O
purchase /ˈpɜː.tʃəs/ = NOUN: خرید, خریداری, ابتیاع, در امد سالیانه زمین; VERB: خریدن, خرید کردن, خریداری کردن, ستون ساختن; USER: خرید, خریداری, خریداری کنید, را خریداری, به خرید

GT GD C H L M O
purchased /ˈpɜː.tʃəs/ = VERB: خریدن, خرید کردن, خریداری کردن, ستون ساختن; USER: خریداری شده, خریداری, خریداری کرد, را خریداری, خریداری کرده

GT GD C H L M O
purchasing /ˈpərCHəs/ = VERB: خریدن, خرید کردن, خریداری کردن, ستون ساختن; USER: خرید, از خرید, خریداری, به خرید, خرید و

GT GD C H L M O
purpose /ˈpɜː.pəs/ = NOUN: هدف, منظور, مقصود, قصد, غرض, نیت, عمد, عزم, سعی, مراد; VERB: در نظر داشتن, قصد داشتن; USER: هدف, منظور, مقصود, با هدف, قصد

GT GD C H L M O
purposes /ˈpɜː.pəs/ = NOUN: هدف, منظور, مقصود, قصد, غرض, نیت, عمد, عزم, سعی, مراد; USER: اهداف, مقاصد, منظور, به منظور, از اهداف

GT GD C H L M O
pursuit /pəˈsjuːt/ = NOUN: تعقیب, دنبال, حرفه, پیشه, پیگرد, تعاقب; USER: تعقیب, پیگیری, دنبال, حرفه, پیگرد

GT GD C H L M O
put /pʊt/ = VERB: قرار دادن, گذاشتن, انداختن, تقدیم داشتن, ارائه دادن, ترجمه کردن, تعبیر کردن, بفعالیت پرداختن, بکار بردن, ترغیب کردن, ثبت کردن, تعویض کردن, در اصطلاح یا عبارت خاصی قراردادن; NOUN: پرتاب; USER: قرار دادن, قرار, قرار داده, قرار داده است, قرار داده و

GT GD C H L M O
qualifications /ˌkwɒl.ɪ.fɪˈkeɪ.ʃən/ = NOUN: صلاحیت, شرایط, شرط, توصیف, صفت, قید, وضعیت; USER: مدارک, شرایط, مدارک تحصیلی, صلاحیت, صلاحیت های

GT GD C H L M O
qualified /ˈkwɒl.ɪ.faɪd/ = ADJECTIVE: واجد شرایط, شایسته, مشروط, قابل, دارای شرایط لازم, توصیف شده; USER: واجد شرایط, شایسته, مشروط, های واجد شرایط, واجد شرایط را

GT GD C H L M O
quality /ˈkwɒl.ɪ.ti/ = NOUN: کیفیت, خصوصیت, چگونگی, صفت, جنبه, نوع, نهاد, زاب, چونی, وجود; USER: کیفیت, با کیفیت, کیفیت بالا, از کیفیت, کیفیت را

GT GD C H L M O
quarterly /ˈkwɔː.təl.i/ = ADVERB: بطور چهار گانه; USER: سه ماهه, فصلنامه, سه ماه, سه ماه یکبار, سه ماهه به

GT GD C H L M O
question /ˈkwes.tʃən/ = NOUN: پرسش, سوال, سئوال, مسئله, موضوع, مطلب, پرس, استفهام; VERB: پرسیدن, پرسش کردن, تحقیق کردن, تردید کردن در; USER: سوال, پرسش, سئوال, مسئله, موضوع

GT GD C H L M O
questions /ˈkwes.tʃən/ = NOUN: پرسش, سوال, سئوال, مسئله, موضوع, مطلب, پرس, استفهام; USER: سوالات, سوال, سؤالات, پرسش های, به سوالات

GT GD C H L M O
quick /kwɪk/ = ADJECTIVE: سریع, فوری, تند, چابک, زنده, چست, سریع السیر, فرز, جلد, سرزنده, سبک; USER: سریع, میانبر, سریع است, سریع و, های سریع

GT GD C H L M O
quite /kwaɪt/ = ADVERB: کاملا, واقعا, بکلی, تماما; USER: کاملا, بسیار, کاملا به, واقعا, که کاملا

GT GD C H L M O
quo /ˌkwɪd.prəʊˈkwəʊ/ = USER: موجود, کنونی, وضع موجود, موجود است

GT GD C H L M O
race /reɪs/ = NOUN: مسابقه, نژاد, نسل, قوم, تبار, طایفه, دور, دوران, طبقه, گردش; VERB: دویدن, مسابقه دادن, بسرعت رفتن, سرعت گرفتن; USER: نژاد, مسابقه, مسابقه را, نسل, نژاد و

GT GD C H L M O
raising /rāz/ = VERB: بالا بردن, بالا کشیدن, بلند کردن, برداشتن, بوجود اوردن, ترقی دادن, بار اوردن, رفیع کردن, بر پا کردن, بیدار کردن, تولید کردن, پروراندن, زیاد کردن, دفع کردن, پروردن, بر افراشتن; USER: بالا بردن, افزایش, پرورش, جمع آوری, بالا بردن سطح

GT GD C H L M O
rarely /ˈreə.li/ = ADVERB: بندرت, ندرتا; USER: بندرت, ندرت, به ندرت, ندرتا, به ندرت به

GT GD C H L M O
rate /reɪt/ = NOUN: نرخ, میزان, سرعت, روش, درچند; VERB: سنجیدن, ارزیابی کردن, نرخ بستن بر چیزی, بها گذاشتن بر, بر اورد کردن, شمردن; USER: نرخ, میزان, سرعت, ضربان, تعداد ضربان

GT GD C H L M O
re /riː/ = PREPOSITION: عطف به, در باره, با توجه به; USER: دوباره, مجدد, مجددا, دوباره به, را دوباره

GT GD C H L M O
read /riːd/ = VERB: خواندن, قرائت کردن, باز خواندن, تعبیر کردن; USER: خواندن, عنوان خوانده شده, به عنوان خوانده شده, خوانده شده, خوانده

GT GD C H L M O
readily /ˈred.ɪ.li/ = USER: به آسانی, به راحتی, آسانی در, به راحتی در, به آسانی در

GT GD C H L M O
real /rɪəl/ = ADJECTIVE: واقعی, حقیقی, راستین, عملی, طبیعی, موجود, حسابی, غیر مصنوعی, بی خدشه, صمیمی; NOUN: ریل, اصل; USER: واقعی, حقیقی, واقعی است, های واقعی, واقعی را

GT GD C H L M O
really /ˈrɪə.li/ = ADVERB: واقعا, راستی, براستی, بالفعل; USER: واقعا, واقعا به, که واقعا, واقعا در, واقعا از

GT GD C H L M O
reason /ˈriː.zən/ = NOUN: دلیل, علت, عقل, خرد, سبب, عذر, موجب, شعور, مورد, مناسبت, عاقلی, عنوان, ملاک, خوشفکری, مایه; VERB: محاجه کردن, دلیل استدلال کردن, استدلال کردن, دلیل و برهان اوردن; USER: دلیل, علت, عقل, خرد, سبب

GT GD C H L M O
reasonable /ˈrēz(ə)nəbəl/ = ADJECTIVE: مناسب, معقول, مستدل, خردمند; USER: معقول, مناسب, منطقی, معقول و منطقی, معقول است

GT GD C H L M O
reasons /ˈriː.zən/ = NOUN: دلیل, علت, عقل, خرد, سبب, عذر, موجب, شعور, مورد, مناسبت, عاقلی, عنوان, ملاک, خوشفکری, مایه; USER: دلایل, دلیل, به دلایل, دلایلی, از دلایل

GT GD C H L M O
rebates /ˈriː.beɪt/ = NOUN: تخفیف, کاهش; USER: تخفیف, پرداخت کمیسیون, کمیسیون, تخفیف های, بازپرداخت

GT GD C H L M O
receipt /rɪˈsiːt/ = NOUN: رسید, دریافت, اعلام وصول, قبض; VERB: رسید دادن, اعلام وصول نمودن, وصول کردن, بزهکاران را تحویل گرفتن; USER: دریافت, رسید, وصول, قبض, رسید دریافت

GT GD C H L M O
receive /rɪˈsiːv/ = VERB: گرفتن, دریافت کردن, رسیدن, پذیرفتن, بدست اوردن, پذیرایی کردن از, جا دادن, وصول کردن, ستاندن; USER: گرفتن, دریافت, دریافت خواهید کرد, را دریافت, دریافت می

GT GD C H L M O
received /rɪˈsiːvd/ = ADJECTIVE: رسیده, مورد قبول عامه; USER: رسیده, دریافت, دریافت کرد, دریافت کرده, را دریافت

GT GD C H L M O
receives /rɪˈsiːv/ = USER: دریافت, دریافت می, را دریافت, دریافت می کند, را دریافت می

GT GD C H L M O
receiving /rɪˈsiːv/ = VERB: گرفتن, دریافت کردن, رسیدن, پذیرفتن, بدست اوردن, پذیرایی کردن از, جا دادن, وصول کردن, ستاندن; USER: دریافت, از دریافت, دریافت می, را دریافت, دریافت کننده

GT GD C H L M O
recently /ˈriː.sənt.li/ = ADVERB: تازه, بتازگی; USER: تازه, اخیرا, به تازگی, اخیرا به, به تازگی به

GT GD C H L M O
reception /rɪˈsep.ʃən/ = NOUN: پذیرایی, پذیرش, دریافت, برخورد, مهمانی, قبول; USER: پذیرش, دریافت, پذیرایی, مهمانی, برخورد

GT GD C H L M O
recipient /rɪˈsɪp.i.ənt/ = NOUN: گیرنده, دریافت کننده, وصولکننده; USER: گیرنده, دریافت کننده, دریافت کننده را, دریافت کننده است, دریافت کننده می

GT GD C H L M O
recognize /ˈrek.əɡ.naɪz/ = VERB: شناختن, تشخیص دادن, برسمیت شناختن, باز شناختن, تصدیق کردن; USER: شناختن, تشخیص, رسمیت شناختن, را تشخیص, به رسمیت شناختن

GT GD C H L M O
recognizing /ˈrek.əɡ.naɪz/ = VERB: شناختن, تشخیص دادن, برسمیت شناختن, باز شناختن, تصدیق کردن; USER: به رسمیت شناختن, شناخت, رسمیت شناختن, تشخیص, شناسایی

GT GD C H L M O
recommend /ˌrek.əˈmend/ = VERB: توصیه کردن, سفارش کردن توصیه کردن, معرفی کردن; USER: توصیه, توصیه می, را توصیه, توصیه می شود, توصیه می کنند

GT GD C H L M O
recommended /ˌrek.əˈmend/ = VERB: توصیه کردن, سفارش کردن توصیه کردن, معرفی کردن; USER: توصیه می شود, توصیه, توصیه می, توصیه شده, توصیه میشود

GT GD C H L M O
recommends /ˌrek.əˈmend/ = VERB: توصیه کردن, سفارش کردن توصیه کردن, معرفی کردن; USER: توصیه, توصیه می, توصیه می کند, را توصیه می, توصیه شده

GT GD C H L M O
record /rɪˈkɔːd/ = NOUN: ضبط, ثبت, رکورد, سابقه, تاریخچه, پیشینه, مدرک, یادداشت, بایگانی; VERB: ضبط کردن, ثبت کردن, ضبط شدن; USER: رکورد, سابقه, ثبت, ضبط, پیشینه

GT GD C H L M O
recorded /riˈkôrd/ = VERB: ضبط کردن, ثبت کردن, ضبط شدن, نگاشتن, بایگانی کردن; USER: ثبت, ضبط, ضبط شده, و ثبت, ثبت شده است

GT GD C H L M O
records /rɪˈkɔːd/ = NOUN: ضبط, ثبت, رکورد, سابقه, تاریخچه, پیشینه, مدرک, یادداشت, بایگانی, صورت مذاکرات, صورت جلسه, حد نصاب مسابقه, نوشته, صفحه گرامافون; USER: سوابق, پرونده, رکورد, رکوردهای, پرونده های

GT GD C H L M O
reduced /riˈd(y)o͞os/ = VERB: کاستن, کاستن, کم کردن, تقلیل دادن, تنزل دادن, ساده کردن, استحاله کردن, مطیع کردن, خرد کردن, خرد ساختن; USER: کاهش می یابد, کاهش, کاهش یافته, کاهش یافته است, را کاهش داد

GT GD C H L M O
reducing /rɪˈdjuːs/ = VERB: کاستن, کاستن, کم کردن, تقلیل دادن, تنزل دادن, ساده کردن, استحاله کردن, مطیع کردن, خرد کردن, خرد ساختن; USER: کاهش, را کاهش, کاهش می, برای کاهش, در کاهش

GT GD C H L M O
referenced /ˈrefərəns/ = USER: اشاره, ارجاع, اشاره شده, ارجاع داده, مورد ارجاع

GT GD C H L M O
referred /rɪˈfɜːr/ = ADJECTIVE: مورد مراجعه; USER: اشاره, ارجاع شده, مراجعه کرده, ارجاع داده, اشاره شده

GT GD C H L M O
reflect /rɪˈflekt/ = VERB: منعکس کردن, فکر کردن, معکوس کردن, باز تابیدن, بازتاب دادن یا یافتن, تامل کردن, بر گرداندن; USER: منعکس کردن, منعکس, منعکس کننده, را منعکس, منعکس می

GT GD C H L M O
refuse /rɪˈfjuːz/ = VERB: رد کردن, نپذیرفتن, قبول نکردن, مضایقه تفاله کردن; NOUN: انصراف, ترک, پس مانده, فضولات, اشغال, ادم بیکاره; USER: رد کردن, رد, امتناع, خودداری, امتناع از

GT GD C H L M O
regarding /rɪˈɡɑː.dɪŋ/ = PREPOSITION: راجع به, عطف به; ADJECTIVE: در موضوع; USER: راجع به, در مورد, با توجه, با توجه به, در رابطه با

GT GD C H L M O
regardless /rɪˈɡɑːd.ləs/ = ADJECTIVE: صرفنظر از; USER: بدون در نظر گرفتن, صرف نظر, بدون توجه, بدون در نظر, بدون توجه به

GT GD C H L M O
region /ˈriː.dʒən/ = NOUN: منطقه, ناحیه, بخش, سرزمین, قلمرو, دیار, بوم, فضا, سامان, طرف, محوطه بسیار وسیع و بی انتها; USER: منطقه, ناحیه, منطقه را, منطقه ای, منطقه است

GT GD C H L M O
regional /ˈriː.dʒən.əl/ = ADJECTIVE: منطقهای, بخشی; USER: منطقهای, منطقه ای, منطقه, های منطقه ای, منطقه ای را

GT GD C H L M O
regular /ˈreɡ.jʊ.lər/ = ADJECTIVE: منظم, عادی, مرتب, با قاعده, معین, متقارن, حقیقی, پا بر جا; USER: منظم, به طور منظم, عادی, مرتب, با قاعده

GT GD C H L M O
regularly /ˈreɡ.jʊ.lər/ = USER: به طور منظم, طور منظم, به طور مرتب, به طور منظم به, را به طور منظم

GT GD C H L M O
regulated /ˈreɡ.jʊ.leɪt/ = ADJECTIVE: مرتب; USER: تنظیم, تنظیم می, تنظیم شده, تنظیم می شود, را تنظیم

GT GD C H L M O
regulation /ˌreɡ.jʊˈleɪ.ʃən/ = NOUN: مقرره, تنظیم, قانون, قاعده, تعدیل, دستور, ایین نامه; USER: تنظیم, مقررات, مقرره, قانون, قاعده

GT GD C H L M O
regulations /ˌreɡ.jʊˈleɪ.ʃən/ = NOUN: مقرره, تنظیم, قانون, قاعده, تعدیل, دستور, ایین نامه; USER: مقررات, آیین نامه, قوانین و مقررات, از مقررات, مقررات در

GT GD C H L M O
reinforce /ˌriː.ɪnˈfɔːs/ = VERB: تقویت کردن, نیرو بخشیدن به, مستحکم کردن, نیرو دادن, محکم کردن, مدد کردن; USER: تقویت کردن, تقویت, را تقویت, تقویت می, را تقویت می

GT GD C H L M O
related /rɪˈleɪ.tɪd/ = ADJECTIVE: مربوط, وابسته, منسوب, منتسب, خودمانی, مقارن; USER: مرتبط, مربوط, مرتبط با, در رابطه, های مربوط

GT GD C H L M O
relating /rɪˈleɪt/ = VERB: گزارش دادن, شرح دادن, نقل کردن, گفتن, باز گو کردن; USER: مربوط, در رابطه, در ارتباط, های مربوط, مرتبط با

GT GD C H L M O
relation /rɪˈleɪ.ʃən/ = NOUN: رابطه, ارتباط, نسبت, وابستگی, مناسبت, کارها, طرز برخورد, خویش, شرح, خویشاوند, علاقه, نقل قول; USER: ارتباط, رابطه, نسبت, رابطه با, ارتباط با

GT GD C H L M O
relationship /rɪˈleɪ.ʃən.ʃɪp/ = NOUN: ارتباط, نسبت, وابستگی, قرابت, خویشاوندی, مراوده, مناسبت, میانه, خویشی; USER: ارتباط, رابطه, روابط, رابطه ای, نسبت

GT GD C H L M O
relationships /rɪˈleɪ.ʃən.ʃɪp/ = NOUN: ارتباط, نسبت, وابستگی, قرابت, خویشاوندی, مراوده, مناسبت, میانه, خویشی; USER: روابط, رابطه, از روابط, به روابط

GT GD C H L M O
relative /ˈrel.ə.tɪv/ = ADJECTIVE: نسبی, مربوط, وابسته, فامیلی, نزدیک, خودی, وابسته به نسبت یا خویشی; NOUN: خویشاوند, نزدیک, خودی; USER: نسبی, نسبت, مربوط, خویشاوند, وابسته

GT GD C H L M O
relatives /ˈrel.ə.tɪv/ = NOUN: خویشاوند, نزدیک, خودی; USER: بستگان, اقوام, خویشاوندان, از بستگان, از خویشاوندان

GT GD C H L M O
release /rɪˈliːs/ = NOUN: رهایی, پخش, ترخیص, ازادی, خلاصی, رهتیی, استخلاص, بخشش; VERB: رها کردن, ازاد کردن, منتشر ساختن, مرخص کردن; USER: آزاد, رها, را آزاد, آزاد کند, را رها

GT GD C H L M O
releases /rɪˈliːs/ = NOUN: رهایی, پخش, ترخیص, ازادی, خلاصی, رهتیی, استخلاص, بخشش; USER: انتشار, منتشر, منتشر شده, نسخه های, منتشر شده در

GT GD C H L M O
releasing /rɪˈliːs/ = VERB: رها کردن, ازاد کردن, منتشر ساختن, مرخص کردن; USER: آزاد, رها, آزاد کردن, آزاد کننده, آزاد سازی

GT GD C H L M O
relentlessly /rɪˈlent.ləs/ = USER: خستگی ناپذیر, بی رحمانه, مرتبا به, relentlessly در, طور بیوقفهای

GT GD C H L M O
reliability /rɪˈlaɪə.bl̩/ = NOUN: قابلیت اطمینان, اعتبار, قابلیت اعتماد; USER: قابلیت اطمینان, اعتبار, اطمینان, قابل اعتماد بودن, قابلیت اعتماد

GT GD C H L M O
religion /rɪˈlɪdʒ.ən/ = NOUN: مذهب, دین, کیش, ایین; USER: دین, مذهب, دین را, مذهب را

GT GD C H L M O
rely /rɪˈlaɪ/ = VERB: اعتماد کردن; USER: تکیه, تکیه می کنند, متکی, تکیه می, متکی هستند

GT GD C H L M O
remain /rɪˈmeɪn/ = VERB: ماندن, باقی ماندن, اقامت کردن; NOUN: اثر باقی مانده; USER: ماندن, باقی می ماند, باقی مانده, باقی مانده است, باقی خواهد ماند

GT GD C H L M O
remains /rɪˈmeɪnz/ = NOUN: باقی, بقایا; USER: باقی, باقی مانده, باقی می ماند, باقی مانده است, باقی میماند

GT GD C H L M O
remarks /rɪˈmɑːk/ = NOUN: اظهار, ملاحظه, توجه, تذکر, بیان, تبصره, عرضه داشت, فرمایش; USER: اظهارات, سخنان, از اظهارات, از سخنان, اظهارات را

GT GD C H L M O
remember /rɪˈmem.bər/ = VERB: بخاطر آوردن, بخاطر داشتن, یاد اوردن; USER: به یاد داشته باشید, یاد داشته باشید, خاطر داشته باشید, به خاطر داشته باشید, یاد داشته باشید که

GT GD C H L M O
rendered /ˈren.dər/ = VERB: ارائه دادن, تحویل دادن, تسلیم داشتن, ترجمه کردن, در اوردن, دادن; USER: ارائه شده, ارائه, رندر, رندر شده, ارائه شده دارد

GT GD C H L M O
repeatedly /rɪˈpiː.tɪd.li/ = ADVERB: مکررا, مکرر; USER: مکرر, مکررا, بارها و بارها به, را بارها و بارها, بارها و بارها در

GT GD C H L M O
report /rɪˈpɔːt/ = NOUN: گزارش, خبر, انتشار, اشعار, شهرت, صدا; VERB: گزارش دادن; USER: گزارش, را گزارش, گزارش می, گزارش شده

GT GD C H L M O
reported /rɪˈpɔː.tɪd/ = ADJECTIVE: معروف; USER: گزارش, گزارش شده, گزارش دادند, به گزارش, گزارش داده

GT GD C H L M O
reporting /rɪˈpɔːt/ = VERB: گزارش دادن; USER: گزارش, گزارش دهی, را گزارش, گزارش های, و گزارش

GT GD C H L M O
reports /rɪˈpɔːt/ = NOUN: گزارش, خبر, انتشار, اشعار, شهرت, صدا; USER: گزارش, گزارش ها, گزارشات, گزارشهای, به گزارش

GT GD C H L M O
representative /ˌrepriˈzentətiv/ = NOUN: نماینده, نمایشگر; ADJECTIVE: حاکی از, مشعر بر; USER: نماینده, نمایندگی, نمایندگان, نماینده ای, از نمایندگان

GT GD C H L M O
representatives /ˌrepriˈzentətiv/ = NOUN: نماینده, نمایشگر; USER: نمایندگان, نمایندگانی, نماینده گان, از نمایندگان

GT GD C H L M O
representing /ˌrep.rɪˈzent/ = VERB: نشان دادن, نمایش دادن, بیان کردن, نمایاندن, وانمود کردن, نماینده بودن, نمایندگی کردن; USER: نمایندگی, به نمایندگی, نمایندگی از, به نمایندگی از, نشان دهنده

GT GD C H L M O
reprisals /riˈprīzəl/ = USER: اقدامات تلافی جویانه, انتقام, انتقام جویی, ضد حمله, اقدامات تلافی جویانه ای,

GT GD C H L M O
reputable /ˈrep.jʊ.tə.bl̩/ = ADJECTIVE: مشهور, قابل اطمینان, قابل شهرت; USER: مشهور, معتبر, های معتبر, معتبر است, معتبر و

GT GD C H L M O
reputation /ˌrep.jʊˈteɪ.ʃən/ = NOUN: شهرت, اعتبار, خوشنامی, سابقه, اشتهار, نیکنامی, اوازه, اب رو; USER: شهرت, اعتبار, شهرت به, شهرت و اعتبار, رتبه های اعتبار متعلق

GT GD C H L M O
request /rɪˈkwest/ = NOUN: درخواست, تقاضا, خواست, خواهش, طلب, ابرام; VERB: خواهش کردن, طلبیدن, طلب کردن, درخواست کردن, خواستار شدن, تمنا کردن, تقاضا کردن; USER: درخواست, درخواست می, درخواست کند, به درخواست, با درخواست

GT GD C H L M O
requests /rɪˈkwest/ = NOUN: درخواست, تقاضا, خواست, خواهش, طلب, ابرام; USER: درخواست, درخواستهای, درخواست ها, به درخواست, درخواست می

GT GD C H L M O
require /rɪˈkwaɪər/ = VERB: نیاز داشتن, لازم بودن, لازم داشتن, لازم دانستن, خواستن, مستلزم بودن; USER: نیاز, نیاز به, نیازمند, نیاز داشته, نیاز دارند

GT GD C H L M O
required /rɪˈkwaɪər/ = ADJECTIVE: ضروری, خواسته, بایسته; USER: ضروری, نیاز, لازم, مورد نیاز است, های مورد نیاز

GT GD C H L M O
requirement /rɪˈkwaɪə.mənt/ = NOUN: نیاز, الزام, نیازمندی, احتیاج, تقاضا, التزام, ایجاب, دربایست, مقرره; USER: نیاز, مورد نیاز, الزام, نیاز به, نیازمندی

GT GD C H L M O
requirements /rɪˈkwaɪə.mənt/ = NOUN: مقررات; USER: مقررات, الزامات, مورد نیاز, نیازهای, نیازمندی های

GT GD C H L M O
requires /rɪˈkwaɪər/ = VERB: نیاز داشتن, لازم بودن, لازم داشتن, لازم دانستن, خواستن, مستلزم بودن; USER: نیاز, نیاز به, مستلزم, نیازمند, نیاز دارد

GT GD C H L M O
resale /ˌriːˈseɪl/ = NOUN: فروش مجدد; VERB: حراج مجدد; USER: فروش مجدد, رساله, فروش مجدد در, های فروش مجدد

GT GD C H L M O
reserves /rɪˈzɜːv/ = ADJECTIVE: رزرو شده, اندوخته, کم حرف, عوضی; USER: ذخایر, منابع, ذخیره, ذخائر, اندوخته

GT GD C H L M O
resolved /rɪˈzɒlvd/ = ADJECTIVE: مصمم; USER: مصمم, حل و فصل, حل و فصل شده, به حل و فصل, را حل و فصل

GT GD C H L M O
resolving /rɪˈzɒlv/ = NOUN: رفع, برطرف سازی; USER: رفع, حل و فصل, به حل و فصل, برای حل و فصل, برطرف سازی

GT GD C H L M O
resource /rɪˈzɔːs/ = NOUN: کاردانی, ابتکار; USER: منابع, منبع, از منابع, به منابع, های منابع

GT GD C H L M O
resources /ˈrēˌsôrs,ˈrēˈzôrs,riˈsôrs,riˈzôrs/ = NOUN: کاردانی, ابتکار; USER: منابع, از منابع, به منابع, منابع را, منابع به

GT GD C H L M O
respect /rɪˈspekt/ = NOUN: احترام, رابطه, حرمت, نسبت, حیث, عزت, بزرگداشت, رجوع, تکریم, حیثیت; VERB: احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشتن; USER: احترام, نسبت, رابطه, احترام به, حرمت

GT GD C H L M O
respects /rɪˈspekt/ = NOUN: احترام, حرمت, تکریم, رابطه, نسبت, حیث, عزت, بزرگداشت, رجوع, حیثیت; USER: جهات, احترام, از جهات, احترام می گذارد, جهات به

GT GD C H L M O
respond /rɪˈspɒnd/ = NOUN: پاسخ; VERB: پاسخ دادن, واکنش نشان دادن, عهده دار شدن; USER: پاسخ, پاسخ دهند, واکنش نشان, پاسخ دادن, پاسخ می دهند

GT GD C H L M O
response /rɪˈspɒns/ = NOUN: پاسخ, واکنش, جوابگویی; USER: پاسخ, واکنش, پاسخ به, پاسخ های

GT GD C H L M O
responsibilities /rɪˌspɒn.sɪˈbɪl.ɪ.ti/ = NOUN: مسئوليت, عهده, جوابگویی; USER: مسئولیت, مسئولیت های, مسئولیتهای, مسئولیت ها, مسوولیت های

GT GD C H L M O
responsibility /rɪˌspɒn.sɪˈbɪl.ɪ.ti/ = NOUN: مسئوليت, عهده, جوابگویی; USER: مسئوليت, مسئولیت, عهده, مسئولیت پذیری

GT GD C H L M O
responsible /rɪˈspɒn.sɪ.bl̩/ = ADJECTIVE: مسئوليت, عهده دار, معتبر, مسئوليت دار, ابرومند; USER: مسئوليت, مسئول, که مسئول, به عهده

GT GD C H L M O
restrict /rɪˈstrɪkt/ = VERB: محدود کردن, منحصرکردن به; USER: محدود کردن, محدود, را محدود, محدود می, را محدود می

GT GD C H L M O
restrictions /rɪˈstrɪk.ʃən/ = NOUN: محدودیت, تحدید, انحصار, تضییق, جلو گیری; USER: محدودیت, محدودیت های, محدودیتهای, محدودیت ها, اعمال محدودیت

GT GD C H L M O
restrictive /rɪˈstrɪk.tɪv/ = ADJECTIVE: داروی پیش گیر, محدود سازنده; USER: محدود, محدود کننده, محدودکننده, محدودیت های, محدود است

GT GD C H L M O
result /rɪˈzʌlt/ = NOUN: نتیجه, حاصل, اثر, پی امد, دست اورد, بر امد; VERB: منجر شدن, منتج شدن, نتیجه دادن; USER: نتیجه, منجر, منجر شود, منجر به, حاصل

GT GD C H L M O
results /rɪˈzʌlt/ = NOUN: نتیجه, حاصل, اثر, پی امد, دست اورد, بر امد; USER: نتایج, نتایج حاصل

GT GD C H L M O
retain /rɪˈteɪn/ = VERB: حفظ کردن, نگه داشتن, نگاه داشتن, ابقا کردن, از دست ندادن; USER: نگه داشتن, حفظ, را حفظ, خود را حفظ, حفظ کردن

GT GD C H L M O
retained /rɪˈteɪn/ = VERB: حفظ کردن, نگه داشتن, نگاه داشتن, ابقا کردن, از دست ندادن; USER: حفظ, را حفظ, حفظ شده, باقی می ماند, را حفظ کرده

GT GD C H L M O
retaliation /rɪˈtæl.i.eɪt/ = NOUN: تلافی, عمل متقابل, پاداش; USER: تلافی, اقدامات تلافی جویانه, اقدامی تلافی جویانه, عمل متقابل, پاداش

GT GD C H L M O
retired /rɪˈtaɪəd/ = ADJECTIVE: بازنشسته, متقاعد, خلوت, منزوی; USER: بازنشسته, بازنشسته شد, بازنشسته شده, بازنشسته و

GT GD C H L M O
return /rɪˈtɜːn/ = NOUN: عودت, برگشت, باز گشت, مراجعت, بازگشتن, رجعت, اعاده; VERB: برگشتن, برگشت دادن, پس دادن, عود کردن, مراجعت کردن, عطف کردن, بر گرداندن; USER: برگشت, بازگشت, بازگردد, به بازگشت, برگشتن

GT GD C H L M O
returned /riˈtərn/ = VERB: برگشتن, برگشت دادن, پس دادن, عود کردن, مراجعت کردن, عطف کردن, بر گرداندن; USER: بازگشت, بازگشته, بازگردانده, بازگشتند, بازگشت و

GT GD C H L M O
reveals /rɪˈviːl/ = USER: نشان می دهد, آشکار می سازد, نشان می دهد که, را نشان می دهد, را آشکار می سازد

GT GD C H L M O
revenues /ˈrev.ən.juː/ = NOUN: عملکرد, درامد, سود سهام, عایدی, بازده; USER: درآمد, درآمدهای, درآمد حاصل, درآمدهای حاصل, درآمد حاصل از

GT GD C H L M O
review /rɪˈvjuː/ = NOUN: مرور, خلاصه, مجله, بازدید, تجدید نظر, نشریه, عقیده, رژه; VERB: مرور کردن, دوره کردن, سان دیدن, بازدید کردن, انتقاد کردن, مقالات انتقادی نوشتن; USER: این فایل نقد می نویسید:, بررسی, فایل نقد می نویسید, این فایل نقد می نویسید

GT GD C H L M O
reviewed /ˌpɪə.rɪˈvjuː/ = VERB: مرور کردن, دوره کردن, سان دیدن, بازدید کردن, انتقاد کردن, مقالات انتقادی نوشتن; USER: بررسی, مرور, مورد بررسی, بررسی قرار, مورد بررسی قرار

GT GD C H L M O
reviewing /rɪˈvjuː/ = VERB: مرور کردن, دوره کردن, سان دیدن, بازدید کردن, انتقاد کردن, مقالات انتقادی نوشتن; USER: بررسی, مرور, بازبینی, را بررسی, را مرور

GT GD C H L M O
rigging /ˈrɪɡ.ɪŋ/ = NOUN: اسباب, مجموع طناب و بادبانهای کشتی; USER: اسباب, تقلب, مهندسی شده, تقلب در, لوازم جانبی لوازم

GT GD C H L M O
right /raɪt/ = ADJECTIVE: راست, درست, صحیح, واقعی, بجا, قائم, درست کار, محقق, ذیحق; NOUN: حق; ADVERB: در سمت راست; VERB: درست کردن, اصلاح کردن, دفع ستم کردن از, درست شدن, قائم نگاداشتن; USER: راست, حق, سمت راست, درست, صحیح

GT GD C H L M O
rights /raɪt/ = NOUN: حق; USER: حقوق, حقوق این, از حقوق, حقوق برای, به حقوق

GT GD C H L M O
risk /rɪsk/ = NOUN: ریسک, خطر, مخاطره, احتمال زیان و ضرر, گشاد بازی; VERB: بخطر انداختن; USER: خطر, ریسک, معرض خطر, خطر ابتلا به, در معرض خطر

GT GD C H L M O
road /rəʊd/ = NOUN: جاده, راه, مسیر, خیابان, خط, طریق, راه اهن; ADJECTIVE: بجاده; USER: جاده, راه, جاده ها, مسیر, خیابان

GT GD C H L M O
role /rəʊl/ = NOUN: نقش, وظیفه, رل; USER: نقش, نقشی, و نقش, به نقش

GT GD C H L M O
routing /raʊt/ = NOUN: مسیریابی, مسیرگزینی; USER: مسیریابی, مسیر یابی, مسیریابی به, های مسیر یابی, مسیریابی را

GT GD C H L M O
rule /ruːl/ = NOUN: قانون, قاعده, دستور, حکم, فرمانروایی, خط کش, ضابطه, عادت, گونیا, بربست, رسم, فرمانفرمای; VERB: حکومت کردن, مسلط شدن بر, حکم کردن, اداره کردن; USER: رد, حکومت, را رد, حکمرانی, حکومت می

GT GD C H L M O
rules /ruːl/ = NOUN: قانون, قاعده, دستور, حکم, فرمانروایی, خط کش, ضابطه, عادت, گونیا, بربست, رسم, فرمانفرمای; USER: قوانین, قواعد, مقررات, مشاهده قوانین, از قوانین

GT GD C H L M O
rumor /ˈruː.mər/ = NOUN: شایعه, چو, چغلی; VERB: شایعه گفتن و یا پخش کردن; USER: شایعه, شایعه ای, شایعه را, شایعه است, چو

GT GD C H L M O
rush /rʌʃ/ = NOUN: یورش, تعجیل, حمله, یک پر کاه, خیز, ازدحام مردم, جویبار, نی بوریا, بوریا; VERB: هجوم بردن, برسر چیزی پریدن, خیز زدن; USER: حمله, تعجیل, یورش, یک پر کاه, ازدحام مردم

GT GD C H L M O
s = NOUN: نوزدهمین حرف الفبای انگلیسی; USER: بازدید کنندگان, ها, کنندگان, ثانیه

GT GD C H L M O
sacrificing /ˈsakrəˌfīs/ = NOUN: فداکاری; USER: فداکاری, فدا, فدا کردن, به خطر انداختن, خطر انداختن

GT GD C H L M O
safe /seɪf/ = ADJECTIVE: ایمن, امن, مطمئن, بی خطر, محفوظ, صحیح, اطمینان بخش, محفوظ از خطر, صدمه نخورده; NOUN: گاو صندوق; USER: ایمن, امن, مطمئن, بی خطر, محفوظ

GT GD C H L M O
safeguard /ˈseɪf.ɡɑːd/ = NOUN: حفاظ, پناه; VERB: تامین کردن, امن نگهداشتن, حراست کردن, حفظ کردن از; USER: حفاظت از, حفاظت, حفظ, محافظت, محافظت از

GT GD C H L M O
safeguards /ˈseɪf.ɡɑːd/ = NOUN: حفاظ, پناه; USER: پادمان, پادمانی, پادمان های, تدابیر حفاظتی, پادمانها

GT GD C H L M O
safety /ˈseɪf.ti/ = NOUN: ایمنی, امنیت, سلامت, بی خطری, محفوظیت; USER: ایمنی, امنیت, سلامت, ایمنی در, از ایمنی

GT GD C H L M O
sale /seɪl/ = NOUN: فروش, حراج, بازار فروش, سلف فروشی سهاماوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی; USER: فروش, فروش می, فروش و, فروش در, فروش به

GT GD C H L M O
sales /seɪl/ = NOUN: فروش, حراجی, جنس فروشی; USER: فروش, خرید و فروش, از فروش, های فروش, فروش در

GT GD C H L M O
same /seɪm/ = ADJECTIVE: همان, یکسان, شبیه, همان کار, همان چیز, همان جور, عینا مثل هم, بهمان اندازه, یک نواخت; USER: همان, مشابه, یکسان, به همان, در همان

GT GD C H L M O
sanctions /ˈsæŋk.ʃənzˌbʌs.tɪŋ/ = NOUN: تصویب, فرمان, فتوای کلیسایی, جواز, تایید رسمی, دارای مجوز قانونی دانستن, ضمانت اجرایی قانون; USER: تحریم, تحریم های, تحریمهای, تحریم ها, اعمال تحریم

GT GD C H L M O
satisfied /ˈsæt.ɪs.faɪd/ = ADJECTIVE: راضی, خرسند, خشنود, خوشنود, سیر, سیرچشم; USER: راضی, راضی است, خشنود, سیر, خوشنود

GT GD C H L M O
say /seɪ/ = VERB: گفتن, بیان کردن, سخن گفتن, حرف زدن, صحبت کردن, اظهار داشتن; NOUN: حرف, اظهار, عقیده, نوبت حرف زدن; USER: گفتن, گویند, می گویند, بگویم, می گویم

GT GD C H L M O
says /seɪ/ = NOUN: حرف, اظهار, عقیده, نوبت حرف زدن; USER: می گوید, گوید, می گوید که

GT GD C H L M O
scheme /skiːm/ = NOUN: طرح, برنامه, رویه, نقشه, طرح کلی, تدبیر, ترتیب, تمهید; VERB: طرح کردن, نقشه طرح کردن, توطئه چیدن; USER: طرح, برنامه, رویه, طرح های, نقشه

GT GD C H L M O
scrutiny /ˈskruː.tɪ.ni/ = NOUN: بررسی, موشکافی, بررسی دقیق, رسیدگی, مداقه, تحقیق; USER: بررسی, موشکافی, بررسی دقیق, مداقه, رسیدگی

GT GD C H L M O
search /sɜːtʃ/ = NOUN: جستجو, کاوش, بازرسی, تجسس, طلب, تکاپو, سراغ; VERB: جستجو کردن, پژوهیدن, پوییدن, گشتن, بازرسی کردن, بادقت جستجو کردن, طلب کردن, طلبیدن; USER: جستجو, جستجوی, جستجو کنید, را جستجو, جستجو در

GT GD C H L M O
secretarial /ˌsek.rəˈteə.ri.əl/ = ADJECTIVE: وابسته بدبیرخانه, وابسته به منشیگری; USER: وابسته به منشیگری, منشیگری, منشی, منشی گری, به منشیگری

GT GD C H L M O
secrets /ˈsiː.krət/ = NOUN: راز, رمز, سر, دستگاه سری; USER: اسرار, راز, رازهای, از اسرار, به اسرار

GT GD C H L M O
section /ˈsek.ʃən/ = NOUN: بخش, قسمت, برش, مقطع, قطعه, دسته, گروه, برشگاه, دایره; VERB: قسمت قسمت کردن, برش دادن; USER: بخش, قسمت, مقطع, برش, قطعه

GT GD C H L M O
sections /ˈsek.ʃən/ = NOUN: بخش, قسمت, برش, مقطع, قطعه, دسته, گروه, برشگاه, دایره; USER: بخش, بخش های, بخشهای, قسمت, بخش ها

GT GD C H L M O
sector /ˈsek.tər/ = NOUN: بخش, قطاع, ناحیه, قطاع دایره, قسمتی از جبهه, محله, جزء; USER: بخش, در بخش, بخش های, های بخش, قطاع

GT GD C H L M O
securing /sɪˈkjʊər/ = VERB: حفظ کردن, ضامن دار کردن, تامین کردن, محفوظ داشتن تامین کردن; USER: تامین امنیت, تامین, تأمین امنیت, تأمین, تضمین

GT GD C H L M O
securities /sɪˈkjʊə.rɪ.ti/ = NOUN: امنیت, تامین, ایمنی, تضمین, ضمانت, وثیقه, اطمینان, امان, ضامن, اسایش خاطر, گرو, سلامت, سلامتی, ضمانتنامه; USER: اوراق بهادار, اوراق بهادار را, اوراق بهادار به, اوراق بهادار در, به اوراق بهادار

GT GD C H L M O
security /sɪˈkjʊə.rɪ.ti/ = NOUN: امنیت, تامین, ایمنی, تضمین, وثیقه, اطمینان, ضمانت, امان, ضامن, اسایش خاطر, گرو, سلامت, سلامتی, ضمانتنامه; USER: امنیت, امنیتی, های امنیتی, ایمنی, تامین

GT GD C H L M O
see /siː/ = VERB: دیدن, نگاه کردن, فهمیدن, مشاهده کردن, ملاقات کردن; NOUN: مقر یا حوزه اسقفی; USER: دیدن, ببینید, را ببینید, نگاه کنید به, ببینید که

GT GD C H L M O
seeking /siːk/ = NOUN: سراغ; ADJECTIVE: پویا; USER: به دنبال, دنبال, جستجوی, در جستجوی, در پی

GT GD C H L M O
sees /siː/ = NOUN: مقر یا حوزه اسقفی; USER: می بیند, بیند, را می بیند, می بیند به

GT GD C H L M O
selection /sɪˈlek.ʃən/ = NOUN: انتخاب, گزینش, پسند, گزین; USER: انتخاب, گزینش, انتخاب شده, در انتخاب, انتخاب کنید

GT GD C H L M O
sell /sel/ = VERB: فروختن, بفروش رفتن; NOUN: فروش ومعامله; USER: فروختن, فروش, به فروش, فروش برساند, فروش می رسانند

GT GD C H L M O
selling /ˌbestˈsel.ər/ = NOUN: بیع; USER: فروش, به فروش, و فروش, های فروش, با فروش

GT GD C H L M O
send /send/ = VERB: فرستا دن, ارسال داشتن, روانه کردن, گسیل داشتن, اعزام داشتن, سوق دادن; USER: ارسال, فرستادن, بفرستید, ارسال کنید, ارسال می

GT GD C H L M O
sending /send/ = NOUN: انفاذ; USER: ارسال, فرستادن, اعزام, از ارسال, با ارسال

GT GD C H L M O
sends /send/ = USER: می فرستد, فرستد, ارسال می کند, را می فرستد, می فرستد و

GT GD C H L M O
senior /ˈsiː.ni.ər/ = ADJECTIVE: ارشد, قدیمی, بالاتر, بزرگ, بزرگتر, بالا رتبه; USER: ارشد, های ارشد, ارشد در, مقامات ارشد, ارشد را

GT GD C H L M O
sensitive /ˈsen.sɪ.tɪv/ = ADJECTIVE: معقول, محسوس, بارز, لامسهای; USER: حساس, حساس به, های حساس, حساس را, حساس و

GT GD C H L M O
sensitivity /ˌsensiˈtivitē/ = NOUN: حساسیت, میزان حساسیت; USER: حساسیت, حساسیت به, میزان حساسیت, با حساسیت, حساسیت نسبت

GT GD C H L M O
sent /sent/ = ADJECTIVE: فرستاده; USER: فرستاده, فرستاده شده, فرستاده می, فرستاده می شود, فرستاده است

GT GD C H L M O
sentences /ˈsen.təns/ = NOUN: جمله, حکم, رای, قضاوت, فتوی, گفته, فتوا; USER: جملات, احکام, جمله, حکم, صدور احکام

GT GD C H L M O
serious /ˈsɪə.ri.əs/ = ADJECTIVE: جدی, وخیم, مهم, سنگین, سخت, خطیر, خطر ناک, فربه, فکور; USER: جدی, جدی است, های جدی, جدی در, مهم

GT GD C H L M O
seriously /ˈsɪə.ri.əs.li/ = USER: به طور جدی, طور جدی, طور جدی به, به طور جدی به, به طور جدی در

GT GD C H L M O
served /sɜːv/ = VERB: خدمت کردن, بکار رفتن, پیشخدمتی کردن, خدمت انجام دادن, بدرد خوردن, توپ را زدن, خوراک دادن; USER: خدمت کرده است, خدمت, خدمت کرده, در خدمت, خدمت کرد

GT GD C H L M O
serves /sɜːv/ = USER: در خدمت, خدمت, خدمت می کند, عمل می کند, خدمت می

GT GD C H L M O
service /ˈsɜː.vɪs/ = NOUN: خدمت, سرویس, کار, استخدام, وظیفه, لوازم, کمک, زاوری, نوکری, عبادت, تشریفات; VERB: سرویس کردن; USER: سرویس, خدمات, خدمت, خدمات به, ارائه خدمات

GT GD C H L M O
services /ˈsɜː.vɪs/ = NOUN: خدمت, سرویس, کار, استخدام, وظیفه, لوازم, کمک, زاوری, نوکری, سابقه, عبادت, تشریفات, یاری, بنگاه, اثاثه, نظام وظیفه, درخت سنجد, یک دست ظروف; USER: خدمات, سرویس های, ارائه خدمات, خدمات در, خدمات را

GT GD C H L M O
serving /ˈsɜː.vɪŋ/ = VERB: خدمت کردن, بکار رفتن, پیشخدمتی کردن, خدمت انجام دادن, بدرد خوردن, توپ را زدن, خوراک دادن; USER: خدمت, خدمت به, در خدمت, خدمت می, خدمت می کنند

GT GD C H L M O
set /set/ = NOUN: مجموعه, دستگاه, دسته, جهت; VERB: قرار دادن, قرار گرفته, گذاردن, نهادن, نشاندن, چیدن; ADJECTIVE: روشن, واقع شده; USER: مجموعه, تنظیم, مجموعه ای, تنظیم شده, را تنظیم

GT GD C H L M O
setting /ˈset.ɪŋ/ = NOUN: محیط, زمینه, موقعیت, نشاندن, اهنگ, جای نگین, کار گذاری, وضع ظاهر, قرار گاه; USER: زمینه, تنظیم, راه, تعیین, محیط

GT GD C H L M O
several /ˈsev.ər.əl/ = ADJECTIVE: چند, چندین, مختلف, جدا; ADVERB: چند, چندین, چندی; PRONOUN: برخی از; USER: چند, چندین, مختلف, از چند, های مختلفی

GT GD C H L M O
sex /seks/ = ADJECTIVE: جنسی; NOUN: جنسیت, سکس, روابط جنسی, احساسات جنسی, جنس مونث, تذكير و تأنيث; VERB: سکسی کردن; USER: جنسی, رابطه جنسی, سکس, جنسیت, روابط جنسی

GT GD C H L M O
sexual /ˈsek.sjʊəl/ = ADJECTIVE: جنسی, مقاربتی, تناسلی, وابسته به الت تناسلی و جماع; USER: جنسی, های جنسی, جنسی را, جنسی در

GT GD C H L M O
shared /ʃeəd/ = VERB: سهم بردن, بخش کردن, تسهیم کردن, قیچی کردن; USER: به اشتراک گذاشته شده, اشتراک گذاشته, به اشتراک گذاشته, اشتراک گذاشته شده, اشتراک گذاشته می

GT GD C H L M O
shareholders /ˈʃeəˌhəʊl.dər/ = NOUN: صاحب سهم, سهم دار, سهیم; USER: سهامداران, سهام داران, سهامداران به, سهامداران این

GT GD C H L M O
shares /ʃeər/ = NOUN: سهام; USER: سهام, سهم, سهام به, سهام در

GT GD C H L M O
sharing /ˈdʒɒb.ʃeər/ = NOUN: اشتراک, تسهیم; USER: اشتراک, اشتراک گذاری, به اشتراک گذاری, به اشتراک گذاشته, های به اشتراک گذاری

GT GD C H L M O
she /ʃiː/ = PRONOUN: او, خودش, ان دختر یا زن; NOUN: جانور ماده; USER: او, که او, او به, او را, او در

GT GD C H L M O
sheet /ʃiːt/ = NOUN: ورق, ورقه, صفحه, ملافه, تخته, لت, پهنه, فلز ورق; VERB: ورق شدن, ملافه کردن, ورقه کردن; USER: ورق, برگه, ورقه, صفحه, ورق های

GT GD C H L M O
should /ʃʊd/ = VERB: باید, بایست; USER: باید, باید به, باید در, که باید, باید از

GT GD C H L M O
show /ʃəʊ/ = NOUN: نمایش, نشان, نشان دادن, اثبات, جلوه, ارائه, مظهر; VERB: نشان دادن, نمایاندن, نمودن, ابراز کردن, فهماندن; USER: نشان, نشان می دهد, نمایش, نشان دادن, اثبات

GT GD C H L M O
shown /ʃəʊn/ = ADJECTIVE: نشان داده شده; USER: نشان داده شده, نشان داده, نشان داده شده است, نشان داده است, نشان داده می

GT GD C H L M O
sign /saɪn/ = NOUN: نشانه, علامت, امضاء, تابلو, نشان, رمز, اثر, صورت, ایت, اعلان, نشان گذاشتن, ژست, علم; VERB: امضاء کردن, اشاره کردن, پاراف کردن; USER: امضاء, ثبت نام, نشانه, را امضا, ثبت نام در

GT GD C H L M O
signature /ˈsɪɡ.nɪ.tʃər/ = NOUN: امضاء, امضا, اثر, صحه, امضاء کردن, دستینه, توشیح, پاراف; USER: امضا, امضای, امضاء, شدن امضای, امضا و

GT GD C H L M O
significant /sigˈnifikənt/ = ADJECTIVE: مهم, قابل توجه, عمده, معنی دار, حاکی از, ژرف; NOUN: علامت; USER: قابل توجه, قابل توجهی, مهم, معنی دار, عمده

GT GD C H L M O
similar /ˈsɪm.ɪ.lər/ = USER: مشابه, شبیه, همانند, مانند, یکسان

GT GD C H L M O
similarly /ˈsɪm.ɪ.lə.li/ = USER: به طور مشابه, مشابه, طور مشابه, به همین ترتیب, همین ترتیب

GT GD C H L M O
simply /ˈsɪm.pli/ = ADVERB: بسادگی, واقعا, حقیقتا; USER: بسادگی, سادگی, به سادگی, به سادگی به, به سادگی با

GT GD C H L M O
since /sɪns/ = CONJUNCTION: چون, چون که, نظر باینکه; PREPOSITION: چون; ADVERB: پس از, از وقتی که, از این رو, از انجاییکه; USER: پس از, از سال, از زمان, چون, از آنجا که

GT GD C H L M O
sincerely /sɪnˈsɪə.li/ = ADVERB: خالصانه, باشرافت; USER: خالصانه, صادقانه, صادقانه به, صادقانه در, صمیمانه به

GT GD C H L M O
sister /ˈsɪs.tər/ = NOUN: خواهر, دختر, همشیره, پرستار, دختر تارک دنیا; VERB: خواهری کردن; USER: خواهر, خواهرش, خواهر را, خواهر و

GT GD C H L M O
situation /ˌsɪt.juˈeɪ.ʃən/ = NOUN: وضعیت, وضع, موقعیت, حالت, حال, موقع, جا, شغل; USER: وضعیت, اوضاع, موقعیت, وضع, حالت

GT GD C H L M O
situations /sɪt.juˌeɪ.ʃənz ˈveɪ.kənt/ = NOUN: وضعیت, وضع, موقعیت, حالت, حال, موقع, جا, شغل; USER: شرایط, موقعیت, موقعیت های, مواقع, موقعیتهای

GT GD C H L M O
small /smɔːl/ = ADJECTIVE: کوچک, کم, ریز, خرد, جزئی, خفیف, ریزه, دون, محقر, پست; NOUN: خرده; USER: کوچک, کم, کوچک و, کوچک در, کوچک به

GT GD C H L M O
smaller /smɔːl/ = USER: کوچکتر, کوچک تر, های کوچکتر, کوچکتر است, های کوچک تر

GT GD C H L M O
so /səʊ/ = ADVERB: پس, چنان, چنین, بنابر این, چندان, اینقدر, انقدر, همینطور, بقدری, همچنان, این طور, چندین, همچو, همینقدر, بهمان اندازه, از انرو, باین زیادی; USER: پس, چنان, چنین, چندان, اینقدر

GT GD C H L M O
social /ˈsəʊ.ʃəl/ = ADJECTIVE: اجتماعی, دسته جمعی, تفریحی, معاشرتی, انسی, وابسته بجامعه, گروه دوست, جمعیت دوست, وابسته به اجتماع; USER: اجتماعی, های اجتماعی, اجتماعی را, اجتماعی است

GT GD C H L M O
software /ˈsɒft.weər/ = ADJECTIVE: نرمافزار; NOUN: نرمافزار; USER: نرمافزار, نرم افزار, از نرم افزار, نرم افزار های, های نرم افزار

GT GD C H L M O
sold /səʊld/ = ADJECTIVE: فروخته شده, بفروش رفته, بفریفته; USER: فروخته شده, فروخته, فروش می رسد, به فروش می رسد, فروخته می

GT GD C H L M O
solve /sɒlv/ = VERB: حل کردن, فیصل دادن, فیصله کردن, رفع کردن, گشادن, باز کردن; USER: حل کردن, حل, حل کند, را حل, را حل کند

GT GD C H L M O
some /səm/ = PRONOUN: برخی, بعضی, برخی از, بعض, چندتا; ADVERB: تعدادی, چندین, چندین, قدری, اندکی, تقریبا, چندی; USER: برخی از, برخی, بعضی, بعضی از, تعدادی

GT GD C H L M O
someone /ˈsʌm.wʌn/ = PRONOUN: کسی, شخصی, یک کسی, ادمی; USER: کسی, شخصی, کسی را, به کسی, کسی به

GT GD C H L M O
something /ˈsʌm.θɪŋ/ = ADVERB: چیزی, قدری, تا اندازهای; PRONOUN: چیزی, یک چیزی; USER: چیزی, چیزی است, چیزی را, چیزی است که, چیزی در

GT GD C H L M O
sometimes /ˈsʌm.taɪmz/ = ADVERB: گاهی, بعضی اوقات, بعضی مواقع, بندرت, گاه بگاهی; USER: گاهی, گاهی اوقات, بعضی اوقات, گاهی اوقات به, بعضی مواقع

GT GD C H L M O
soon /suːn/ = ADVERB: زود, بزودی, طولی نکشید, عنقریب, قریبا; USER: بزودی, زودی, به زودی, زود, به زودی به

GT GD C H L M O
sound /saʊnd/ = NOUN: صدا, صوت, درست, اوا; ADJECTIVE: سالم, استوار, مستدل, بی عیب; ADVERB: بطور ژرف; VERB: صدا کردن, به نظر رسیدن, صدا دادن; USER: صدا, صوت, درست, سالم, استوار

GT GD C H L M O
source /sɔːs/ = NOUN: منبع, منشاء, مبدا, چشمه, ماخذ, مایه, خاستگاه, مصدر, سر چشمه, عین, مایه مبداء; USER: منبع, منشاء, مبدا, چشمه, های منبع

GT GD C H L M O
sources /sɔːs/ = NOUN: منبع, منشاء, مبدا, چشمه, ماخذ, مایه, خاستگاه, مصدر, سر چشمه, عین, مایه مبداء; USER: منابع, منبع, از منابع, به منابع

GT GD C H L M O
south /saʊθ/ = NOUN: جنوب, نیم روز; ADJECTIVE: جنوبی; USER: جنوب, جنوبی, در جنوب, جنوب به, از جنوب

GT GD C H L M O
space /speɪs/ = NOUN: فضا, فاصله, جا, مساحت, وسعت, مدت معین, زمان کوتاه, دوره, حیز; VERB: فاصلهگذاشتن, در فضا جا دادن, فاصله دادن; USER: فضا, فضای, فاصله, در فضا, فضا را

GT GD C H L M O
speaking /-spiː.kɪŋ/ = ADJECTIVE: پر معنی; USER: صحبت کردن, صحبت, سخن گفتن, صحبت می, صحبت کردن در

GT GD C H L M O
special /ˈspeʃ.əl/ = ADJECTIVE: ویژه, خاص, مخصوص, استثنایی, خصوصی, فاقد عمومیت, اخص; USER: ویژه, خاص, مخصوص, ویژه ای, های ویژه

GT GD C H L M O
specific /spəˈsɪf.ɪk/ = ADJECTIVE: خاص, ویژه, مخصوص, مشخص, بخصوص, اخص, خصوصی; USER: خاص, مشخص, ویژه, مخصوص, بخصوص

GT GD C H L M O
specifically /spəˈsɪf.ɪ.kəl.i/ = USER: به طور خاص, طور خاص, به طور مشخص, طور خاص به, به طور خاص به

GT GD C H L M O
spills /spil/ = NOUN: خرده; USER: ریخته, نشت, بین بردن نشت, ریخته می, بردن نشت

GT GD C H L M O
spouse /spaʊs/ = NOUN: همسر, زوج, زوجه, عیال, زن یا شوهر; VERB: همسر کردن; USER: همسر, همسرتان, زوج, همسر و

GT GD C H L M O
staffed /staf/ = VERB: با کارمند مجهز کردن و شدن; USER: کارکنان, کارمندان, میان کارکنان خود, کارکنان شده, کارمند مجهز شود

GT GD C H L M O
stamp /stæmp/ = NOUN: تمبر, مهر, چاپ, استامپ, باسمه, داغ, جنس; VERB: مهر و موم کردن, مهر زدن, سکه زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن; USER: تمبر, مهر, مهر و موم کردن, نشان دار کردن, منگنه کردن

GT GD C H L M O
standard /ˈstæn.dəd/ = NOUN: استاندارد, معیار, قالب, پرچم, شعار, علم, الگو, نمونه قبول شده, نشان; ADJECTIVE: متعارف, مرسوم, متعارفی, قانونی, همگون; USER: استاندارد, های استاندارد, معیار, استاندارد را

GT GD C H L M O
standards /ˈstæn.dəd/ = NOUN: استاندارد, معیار, قالب, پرچم, شعار, علم, الگو, نمونه قبول شده, نشان; USER: استانداردها, استانداردهای, استاندارد, استاندارد های, با استانداردهای

GT GD C H L M O
standing /ˈstæn.dɪŋ/ = NOUN: سابقه, حالت, ساختمان; USER: ایستاده, ایستادن, ایستاده است, حالت ایستاده, ایستاده و

GT GD C H L M O
started /stɑːt/ = VERB: شروع کردن, بنیاد نهادن, اغازیدن, عزیمت کردن, دایر کردن, از جا پریدن, رم کردن; USER: آغاز شده, آغاز, شروع شده, های شروع شده, های آغاز شده

GT GD C H L M O
state /steɪt/ = NOUN: دولت, حالت, ایالت, کشور, استان, جمهوری, چگونگی, حال; ADJECTIVE: کشوری, ملکی; VERB: توضیح دادن, اظهار داشتن; USER: دولت, حالت, ایالت, کشور, کشوری

GT GD C H L M O
stated /steɪt/ = ADJECTIVE: معروف; USER: اظهار داشت:, اظهار داشت, اعلام, اعلام کرد, بیان شده

GT GD C H L M O
statements /ˈsteɪt.mənt/ = NOUN: بیانیه, بیان, گفته, اظهار, اعلامیه, شرح, حکم, توضیح, قطعنامه, قطعه نامه, تقریر, عرضه داشت; USER: اظهارات, بیانیه, عبارات, بیانیه های, بیانیه ها

GT GD C H L M O
states /steɪt/ = NOUN: دولت, حالت, ایالت, کشور, استان, جمهوری, چگونگی, حال, کیفیت, دولتی حالت; USER: ایالات, کشورهای, دولت های, دولت ها, ایالت های

GT GD C H L M O
stating /steɪt/ = ADJECTIVE: حاکی, مشعر; USER: حاکی, بیان, بیان کرد, حاکی از, با بیان

GT GD C H L M O
stationery /ˈsteɪ.ʃən.ər.i/ = NOUN: لوازم التحریر, نوشت افزار; USER: لوازم التحریر, التحریر, نوشت افزار, لوازم التحریر در

GT GD C H L M O
status /ˈsteɪ.təs/ = NOUN: وضعیت, موقعیت, وضع, حالت, مقام, شان, حال, پایه; USER: وضعیت, موقعیت, وضع, حالت, مقام

GT GD C H L M O
stays /steɪ/ = NOUN: توقف, توقفگاه, ایست, مانع, عصاء, نقطه اتکاء, تکیه, حائل; USER: باقی می ماند, می ماند, باقی می ماند و, باقی می ماند در

GT GD C H L M O
steering /ˈstɪə.rɪŋ ˌkɒl.əm/ = VERB: هدایت کردن, راندن, اداره کردن, بردن, راهنمایی کردن; USER: فرمان, راهبری, سیستم فرمان, فرمان را, فرمان و

GT GD C H L M O
steps /step/ = NOUN: گام, مرحله, قدم, پله, پلکان, رفتار, صدای پا, رکاب, رتبه, درجه; USER: مراحل, گام, مرحله, گام های, مراحل را

GT GD C H L M O
still /stɪl/ = ADVERB: هنوز, باز هم, همیشه, هنوز هم معذلک; ADJECTIVE: ساکن, راکد, خاموش, بی حرکت, ساکت, ارام; NOUN: سکوت, دستگاه تقطیر, خاموشی; VERB: ارام کردن, ساکت کردن, عرق گرفتناز; USER: هنوز, هنوز هم, باز هم, هنوز هم به, هنوز هم در

GT GD C H L M O
stock /stɒk/ = NOUN: ذخیره, موجودی, سهم, سرمایه, قنداق, در انبار, مایه, پایه, سهمیه; ADJECTIVE: موجود, حاضر, اماده; USER: موجودی, سهام, بورس, موجود, سهام در

GT GD C H L M O
strategies /ˈstræt.ə.dʒi/ = NOUN: استراتژی, رزم ارایی, فن تدابیر جنگی, فن لشکرکشی; USER: استراتژی, استراتژی های, راهبردهای, استراتژیهای, استراتژی ها

GT GD C H L M O
street /striːt/ = NOUN: خیابان, کوچه, جاده; ADJECTIVE: خیابانی; USER: خیابان, خیابانی, خیابان ها, های خیابانی, کوچه

GT GD C H L M O
strengthen /ˈstreŋ.θən/ = VERB: قوی کردن, محکم کردن, نیرومند کردن, تقویت دادن, تقویت یافتن, تحکیم کردن, تشدید کردن; USER: تقویت, را تقویت, تقویت می, به تقویت

GT GD C H L M O
strictly /ˈstrɪkt.li/ = ADVERB: موکدا; USER: موکدا, شدت, به شدت, اکیدا, به شدت با

GT GD C H L M O
strive /straɪv/ = VERB: کوشیدن, کوشش کردن, گستردن, سر و دست شکسن, جد و جهد کردن نزاع کردن; USER: تلاش, در تلاش, تلاش می, می کوشند, تلاش کند

GT GD C H L M O
strong /strɒŋ/ = ADJECTIVE: قوی, مستحکم, نیرومند, محکم, سخت, مقتدر, فراوان, پر زور, پرصلابت, خوش بنیه, فربه, پر مایه, پر نیرو; USER: قوی, محکم, نیرومند, مستحکم, قوی است

GT GD C H L M O
stronger /strɒŋ/ = USER: قوی تر, قوی, قوی تر شدن, قوی تر است, را قوی تر

GT GD C H L M O
stubs /stʌb/ = NOUN: ته, ریشه, ته چک, کنده, ته سیگار, ته سوش, تهبلیط, کوتوله; USER: مقالههای بدون منبع | مقالههای خرد زندگینامه, نوارهای, مقالههای خرد, stub های, مقالههای بدون منبع

GT GD C H L M O
subject /ˈsʌb.dʒekt/ = NOUN: موضوع, در معرض, مطلب, فاعل, تحت, شخص, مبحث, نهاد, موضوع مطالعه; ADJECTIVE: مشمول, مطیع, در خطر; USER: موضوع, مطلب, مشمول, در معرض, فاعل

GT GD C H L M O
subjecting /səbˈdʒɛkt/ = USER: در معرض, افراد, قرار, معرض, مشمول,

GT GD C H L M O
subjects /ˈsʌb.dʒekt/ = NOUN: موضوع, در معرض, مطلب, فاعل, تحت, شخص, مبحث, نهاد, موضوع مطالعه, مبتدا, زیرموضوع, موکول به, شیی; USER: افراد, افراد مورد, افراد مورد مطالعه, نفر از, سوژه های

GT GD C H L M O
submitted /səbˈmɪt/ = ADJECTIVE: معروف; USER: را مشاهده کنید, ارائه, تسلیم, ارائه شده, تقدیم

GT GD C H L M O
substance /ˈsʌb.stəns/ = NOUN: ماده, ماده, جوهر, جسم, مفاد, ذات, مفهوم, جنس, استحکام, ماده اصلی, خلاصه, شیی, دوام; USER: ماده, جوهر, جسم, ذات, مفاد

GT GD C H L M O
substances /ˈsʌb.stəns/ = NOUN: ماده, جوهر, جسم, مفاد, ذات, مفهوم, جنس, استحکام, ماده اصلی, خلاصه, شیی, دوام; USER: مواد, موادی, ماده, از مواد, مواد را

GT GD C H L M O
substantial /səbˈstæn.ʃəl/ = ADJECTIVE: اساسی, قابل توجه, مهم, ذاتی, محکم, جسمی, با وقار; USER: قابل توجه, قابل توجهی, اساسی, مهم, ذاتی

GT GD C H L M O
success /səkˈses/ = NOUN: موفقیت, پیروزی, توفیق, کامیابی, نتیجه, کامروایی, ترقی; USER: موفقیت, موفقیت های, پیروزی, کامیابی, توفیق

GT GD C H L M O
successful /səkˈses.fəl/ = ADJECTIVE: موفق, کامیاب, پیروز, نیک انجام, عاقبت بخیر; USER: موفق, موفقیت آمیز, موفقیت, های موفق, با موفقیت

GT GD C H L M O
such /sʌtʃ/ = ADVERB: چنین, چنان, این طور; ADJECTIVE: این قبیل, یک چنین; PRONOUN: این جور; USER: چنین, مانند, از جمله, چنان, این قبیل

GT GD C H L M O
suggest /səˈdʒest/ = VERB: اشاره کردن بر, بفکر خطور دادن, اظهار کردن, پیشنهاد کردن, تلقین کردن; USER: نشان می دهد, پیشنهاد, پیشنهاد می, نشان می, حاکی از

GT GD C H L M O
suggests /səˈdʒest/ = VERB: اشاره کردن بر, بفکر خطور دادن, اظهار کردن, پیشنهاد کردن, تلقین کردن; USER: نشان می دهد, نشان می, حاکی از, پیشنهاد می کند, حاکی از آن

GT GD C H L M O
sultanate /ˈsʌl.tə.nət/ = NOUN: سلطنت, قلمرو سلطان, وابسته به نیابت سلطنت; USER: سلطنت, به نیابت سلطنت, سلطان, سلطان نشین, آنها سلطنت,

GT GD C H L M O
superior /suːˈpɪə.ri.ər/ = ADJECTIVE: برتر, عالی, مافوق, بالاتر, ارشد, بالایی, فائق; NOUN: مافوق, رئيس, متصدی; USER: برتر, عالی, مافوق, بالاتر, ارشد

GT GD C H L M O
supervise /ˈsuː.pə.vaɪz/ = VERB: نظارت کردن, برنگری کردن, رسیدگی کردن; USER: نظارت, نظارت بر, نظارت داشته, و نظارت, نظارت از

GT GD C H L M O
supervising /ˈsuː.pə.vaɪz/ = VERB: نظارت کردن, برنگری کردن, رسیدگی کردن; USER: نظارت, نظارت بر, تحت نظارت, و نظارت, نظارت بر حسن

GT GD C H L M O
supervisor /ˈso͞opərˌvīzər/ = NOUN: سرپرست, ناظر, مباشر, برنگر; USER: سرپرست, ناظر, سوپروایزر, استاد راهنما, سرپرست گروه

GT GD C H L M O
supplement /ˈsʌp.lɪ.mənt/ = NOUN: مکمل, ضمیمه, متمم, الحاق, لاحقه, زاویه مکمل, پس اورد, هم اورد; VERB: تکمیل کردن, ضمیمه شدن به; USER: مکمل, تکمیل, تکمیل کردن, ضمیمه, الحاق

GT GD C H L M O
supplier /səˈplaɪ.ər/ = NOUN: تهیه کننده, رساننده, کارپرداز, متصدی ملزومات; USER: تهیه کننده, عرضه کننده کالا, منبع, عرضه کننده, با عرضه کننده کالا

GT GD C H L M O
suppliers /səˈplaɪ.ər/ = NOUN: تهیه کننده, رساننده, کارپرداز, متصدی ملزومات; USER: تامین کنندگان, عرضه کنندگان, تامین کنندگان در, از تامین کنندگان, تامین کنندگان به

GT GD C H L M O
supplies /səˈplaɪ/ = NOUN: تدارکات; USER: تدارکات, منابع, تجهیزات تامین, لوازم, تجهیزات

GT GD C H L M O
support /səˈpɔːt/ = NOUN: پشتیبانی, کمک, تقویت, تایید, طرفداری, تکیه, نگاهداری, پشت, اتکاء; VERB: پشتیبانی کردن, حمایت کردن, متحمل شدن; USER: پشتیبانی, حمایت, حمایت از, پشتیبانی از, کمک

GT GD C H L M O
supporting /səˈpɔː.tɪŋ/ = NOUN: حامی, پشتیبان, معین, نگهدار, متحمل; USER: حمایت از, حمایت, پشتیبانی از, حمایت می, به حمایت از

GT GD C H L M O
sure /ʃɔːr/ = ADJECTIVE: مطمئن, یقین, قطعی, مسلم, خاطر جمع, متقاعد, پشت گرم, از روی یقین, محقق, استوار, راسخ یقینا; USER: مطمئن, شوید که, حتما, حاصل کنید که, مطمئن شوید که

GT GD C H L M O
survey /ˈsɜː.veɪ/ = NOUN: بررسی, نقشه برداری, ممیزی, بازدید, براورد, زمینه یابی, مطالعه مجمل, بردید; VERB: بررسی کردن, بازدید کردن, ممیزی کردن, مساحی کردن, پیمودن; USER: بررسی, مطالعه, نظرسنجی, نظر سنجی, سنجی

GT GD C H L M O
suspect /səˈspekt/ = ADJECTIVE: مورد شک; VERB: سوء ظن داشتن, ظن کردن, بدگمان شدن از, ظنین بودن از, گمان کردن, شک داشتن; USER: مشکوک, گمان, شک, سوء ظن, گمان می

GT GD C H L M O
suspected /səˈspekt/ = ADJECTIVE: مظنون; USER: مظنون, مشکوک, مشکوک به, مظنون به, که مظنون

GT GD C H L M O
suspicious /səˈspɪʃ.əs/ = ADJECTIVE: مشکوک, بدگمان, ظنین, حاکی از بدگمانی; USER: مشکوک, های مشکوک, مشکوک به, مشکوک را, بدگمان

GT GD C H L M O
suspiciously /səˈspɪʃ.əs.li/ = USER: به طرز مشکوکی, مشکوکی, طرز مشکوکی, به نحو مشکوکی, طرز مشکوکی کاملا

GT GD C H L M O
system /ˈsɪs.təm/ = NOUN: سیستم, نظام, دستگاه, منظومه, روش, نظم, ترتیب, جهاز, اسلوب, سلسله, همست, همستاد, رشته, قاعده رویه, سبک; USER: سیستم, نظام, دستگاه, سیستم های, سیستم را

GT GD C H L M O
systems /ˈsɪs.təm/ = NOUN: سیستم, نظام, دستگاه, منظومه, روش, نظم, ترتیب, جهاز, اسلوب, سلسله, همست, همستاد, رشته, قاعده رویه, سبک; USER: سیستم, سیستم های, سیستمهای, سیستم ها, از سیستم

GT GD C H L M O
t /tiː/ = NOUN: بیستمین حرف الفبای انگلیسی, هر چیزی شبیه حرف ت; USER: تی, T, T برای, تن در, آزمون t

GT GD C H L M O
table /ˈteɪ.bl̩/ = NOUN: جدول, میز, فهرست, سفره, لیست, لوح, کوهمیز; VERB: مطرح کردن, از دستور خارج کردن, روی میز گذاشتن, در فهرست نوشتن; USER: جدول, میز, سفره, فهرست, جدول را

GT GD C H L M O
take /teɪk/ = VERB: گرفتن, برداشتن, بردن, ستاندن, پنداشتن, لمس کردن; USER: گرفتن, را, طول بکشد, را در, برداشتن

GT GD C H L M O
takes /teɪk/ = USER: طول می کشد, طول می کشد تا, طول می انجامد, طول می کشد و, را می گیرد

GT GD C H L M O
taking /tāk/ = VERB: گرفتن, برداشتن, بردن, ستاندن, پنداشتن, لمس کردن; USER: در نظر گرفتن, گرفتن, مصرف, نظر گرفتن, از مصرف

GT GD C H L M O
talent /ˈtæl.ənt/ = NOUN: استعداد, ژنی, نعمت خدا داده, درون داشت, خوش طبعی; USER: استعداد, استعداد های, استعداد ها, استعداد و, با استعداد

GT GD C H L M O
talk /tɔːk/ = NOUN: صحبت, حرف, گفتگو, مکالمه, سخن, مذاکره; VERB: حرف زدن, سخن گفتن, مکالمه کردن; USER: صحبت, حرف, گفتگو, سخن, سخن گفتن

GT GD C H L M O
talking /ˈtɔː.kɪŋ.tuː/ = ADJECTIVE: سخنگو, ناطق; NOUN: مکالمه; USER: سخنگو, صحبت, صحبت کردن, صحبت کردن در, صحبت می

GT GD C H L M O
tangible /ˈtæn.dʒə.bl̩/ = ADJECTIVE: محسوس, قابل لمس, پر ماس پذیر, لمس کردنی; NOUN: پر ماس پذیر; USER: محسوس, ملموس, قابل لمس, های ملموس, ملموس و

GT GD C H L M O
target /ˈtɑː.ɡɪt/ = NOUN: هدف, آماج, نشانگاه, نشان, تیر نشانه, شبح, سامان; ADJECTIVE: هدفگرا; VERB: هدف گیری کردن; USER: هدف, هدف را, به هدف, را هدف قرار

GT GD C H L M O
tasks /tɑːsk/ = NOUN: کار, وظیفه, تکلیف, امر مهم, تمرین; USER: وظایف, کارهای, انجام وظایف, وظایف را, انجام دادن کارهای

GT GD C H L M O
taste /teɪst/ = NOUN: طعم, مزه, سلیقه, چشایی, ذوق, مزمزه, طعم و مزه چشی, سررشته, چشاپی; VERB: چشیدن, مزه کردن, لب زدن, مزه دادن, خوش مزه کردن; USER: طعم, مزه, سلیقه, چشایی, ذوق

GT GD C H L M O
team /tēm/ = NOUN: تیم, گروه, دسته, گروهه, دست, جفت, یک دستگاه, اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری; VERB: دسته درست کردن, بصورت دسته یا تیم درامدن; USER: تیم, گروه, تیم های, این تیم, تیم ملی

GT GD C H L M O
technical /ˈtek.nɪ.kəl/ = ADJECTIVE: فنی; USER: فنی, های فنی, فنی و, فنی در

GT GD C H L M O
technology /tekˈnɒl.ə.dʒi/ = NOUN: تکنولوژی, فن شناسی, اشنایی باصول فنی, شگرد شناسی; USER: تکنولوژی, فن آوری, فن آوری های, فن آوری است, از فن آوری

GT GD C H L M O
telephones /ˈtel.ɪ.fəʊn/ = NOUN: تلفن, دورگو; USER: تلفن, تلفن های, تلفنهای, تلفن ها, به تلفن

GT GD C H L M O
tell /tel/ = VERB: گفتن, نقل کردن, تعریف کردن, بیان کردن, فاش کردن, تشخیص دادن; USER: گفتن, بگویید, بگویم, بگوید, بگویید که

GT GD C H L M O
tells /tel/ = USER: می گوید, گوید, می گوید که, گوید که, می گوید در

GT GD C H L M O
temporary /ˈtem.pər.ər.i/ = ADJECTIVE: موقت, موقتی, زود گذر, انی, سپنج, سپنجی; USER: موقت, موقتی, های موقت, موقت است, های موقتی

GT GD C H L M O
term /tɜːm/ = NOUN: مدت, شرایط, اصطلاح, دوره, جمله, لفظ, شرط, نیمسال, مهلت, روابط, هنگام, میعاد, دوره انتصاب, ثلث تحصیلی; VERB: نامیدن; USER: مدت, اصطلاح, دوره, مدت است

GT GD C H L M O
termination /ˌtɜː.mɪˈneɪ.ʃən/ = NOUN: فسخ, خاتمه, پایان, ختم, پایان دهی, پایان یابی, انتها; USER: ختم, فسخ, خاتمه, پایان, به ختم

GT GD C H L M O
terms /tɜːm/ = NOUN: مدت, شرایط, اصطلاح, دوره, جمله, لفظ, شرط, نیمسال, مهلت, روابط, هنگام, میعاد, دوره انتصاب, ثلث تحصیلی; USER: قوانین و مقررات, شرایط, لحاظ, از لحاظ, شرایط را

GT GD C H L M O
terrorists /ˈter.ə.rɪst/ = NOUN: ترساننده, ارعابگر, طرفدار ارعاب وتهدید; USER: تروریست ها, تروریست, تروریست های, تروریست هایی, که تروریست

GT GD C H L M O
textron = USER: Textron با,

GT GD C H L M O
than /ðæn/ = PREPOSITION: نسبت به, تا, بجز; CONJUNCTION: که, تا اینکه; USER: نسبت به, از, نسبت, تر از, بیش از

GT GD C H L M O
thank /θæŋk/ = NOUN: تشکر, سپاس, سپاسگزاری, تقدیر, اظهار تشکر; VERB: تشکر کردن, سپاسگزاری کردن, تقدیر کردن; USER: تشکر, تشکر از, سپاس, با تشکر از, سپاسگزاری

GT GD C H L M O
that /ðæt/ = CONJUNCTION: که; PRONOUN: ان, اشاره بدور, ان یکی; USER: که, است که, که در, که به, را که

GT GD C H L M O
the

GT GD C H L M O
their /ðeər/ = PRONOUN: شان, خودشان, خودمانی, مال ایشان, مال انها; USER: شان, خود, خود را, های خود را, خود را به

GT GD C H L M O
them /ðem/ = PRONOUN: ایشان را, بایشان, بانها; USER: آنها, آنها را, به آنها, از آنها, آنان را

GT GD C H L M O
then /ðen/ = ADVERB: سپس, پس, پس, بعد, بعد از, انگاه, در ان هنگام, در انوقت, انوقتی; USER: سپس, پس, پس از آن, بعد, بعد از

GT GD C H L M O
there /ðeər/ = ADVERB: آنجا, به آنجا, در انجا, بدانجا, در این جا, در این موضوع, ان مکان, بدانسو, انسو, انطرف; USER: آنجا, وجود دارد, وجود, وجود داشته باشد

GT GD C H L M O
these /ðiːz/ = PRONOUN: اینها, اینان; USER: اینها, این, از این, به این, که این

GT GD C H L M O
they /ðeɪ/ = PRONOUN: آنها, انها, خودشان, ایشان, انان, خودشانرا; USER: آنها, که, آنها را, آنها در, می کنند

GT GD C H L M O
thing /θɪŋ/ = NOUN: چیز, کار, شیء, لباس, اسباب, شیی ء, دارایی, جامه, متاع; USER: چیز, چیزی, چیزی که, کار, چیزی که در

GT GD C H L M O
things /θɪŋ/ = NOUN: اشیاء; USER: اشیاء, چیز, چیزهایی, چیزهای, همه چیز

GT GD C H L M O
think /θɪŋk/ = VERB: فکر کردن, اندیشیدن, فکر چیزی را کردن, خیال کردن, گمان کردن, خیال داشتن, عقیده داشتن; USER: فکر کردن, فکر می کنم, فکر, فکر می, فکر می کنید

GT GD C H L M O
thinking /ˈθɪŋ.kɪŋ/ = NOUN: تفکر; ADJECTIVE: متفکر; USER: تفکر, فکر, فکر کردن, فکر کردن در, به فکر کردن

GT GD C H L M O
third /θɜːd/ = third, third, third, third, thirty, third, یک سوم; VERB: به سه بخش تقسیم کردن; USER: سوم, سومین, ثالث, سومی, ثلث

GT GD C H L M O
this /ðɪs/ = PRONOUN: این; USER: این, در این, از این, به این, که این

GT GD C H L M O
those /ðəʊz/ = PRONOUN: ان, انان, انها; USER: کسانی که, آن, آن دسته از, آنهایی که, کسانی که در

GT GD C H L M O
though /ðəʊ/ = CONJUNCTION: گرچه, اگر چه, ولی, ولو, هر چند با اینکه; ADVERB: باوجود اینکه, بهر حال, باوجود ان, بهرجهت; USER: اگر چه, هر چند, گرچه, هر چند که, ولی

GT GD C H L M O
through /θruː/ = PREPOSITION: از طریق, از میان, بواسطه, از وسط, بخاطر, در ظرف; ADVERB: از میان, سرتاسر, از توی, از اغاز تا انتها; ADJECTIVE: تمام, مستقیم, تمام شده; USER: از طریق, طریق, از, را از طریق, از میان

GT GD C H L M O
time /taɪm/ = NOUN: زمان, ساعت, وقت, مدت, موقع, هنگام, فرصت, گاه, روزگار, زمانه, عصر; ADJECTIVE: زمانی; USER: زمان, وقت, ساعت, زمانی, مدت

GT GD C H L M O
timecards = NOUN: گاهبرگ; USER: کارتهای timecards, timecards های,

GT GD C H L M O
timely /ˈtaɪm.li/ = ADJECTIVE: بموقع, بجا, بهنگام; ADVERB: بوقت, بگاه; USER: بموقع, موقع, به موقع, بهنگام, بجا

GT GD C H L M O
times /taɪmz/ = NOUN: زمان, ساعت, وقت, مدت, موقع, هنگام, فرصت, گاه, روزگار, زمانه, عصر, مرتبه, حین, ایام, عهد; USER: بار, برپایه, زمان محلی, بار در, زمان محلی شما

GT GD C H L M O
to /tuː/ = PREPOSITION: به, برای, در, در برابر, نزد, سوی, پیش, بسوی, طرف, تا نسبت به, بطرف, بر حسب, روبطرف, to-particle, to; USER: به, برای, تا, را به, در

GT GD C H L M O
today /təˈdeɪ/ = NOUN: امروز; USER: امروز, امروزه, امروز در

GT GD C H L M O
together /təˈɡeð.ər/ = ADVERB: با هم, با همدیگر, یکجا, بایکدیگر, بطور دسته جمعی, بضمیمه; USER: با هم, با یکدیگر, را با هم, در کنار هم, یکجا

GT GD C H L M O
told /təʊld/ = ADJECTIVE: گفته شده; USER: گفته شده, گفت, گفته, گفت که

GT GD C H L M O
toll /təʊl/ = NOUN: عوارض, راهداری, باج, ضایعه, هزینه, باج راه, نواقل, تحمل خسارت, تعداد تلفات جنگی, طنین موزون, خراج, صدای طنین زنگ یا ناقوس; VERB: با صدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن; USER: عوارض, تلفات, راهداری, باج, شمار کشته شدگان

GT GD C H L M O
too /tuː/ = ADVERB: نیز, هم, زیاد, همچنین, بحد افراط, بیش از حد لزوم, بعلاوه; USER: هم, بیش از حد, نیز, زیاد, را بیش از حد

GT GD C H L M O
tool /tuːl/ = NOUN: ابزار, افزار, الت, اسباب, ساز, برگ, الت دست; VERB: مجهز کردن, دارای ابزار کردن, بصورت ابزار دراوردن, شکل دادن; USER: ابزار, ابزاری, ابزار را, از ابزار, ابزاری برای

GT GD C H L M O
topics /ˈtɒp.ɪk/ = NOUN: موضوع, مبحث, سرفصل; USER: موضوعات, مباحث, مبحث, تعداد مبحث, موضوع های ایجاد

GT GD C H L M O
tourism /ˈtʊə.rɪ.zəm/ = NOUN: جهانگردی, گشتگری; USER: جهانگردی, گردشگری, صنعت گردشگری, گردشگری در, گردشگری به

GT GD C H L M O
trade /treɪd/ = NOUN: تجارت, بازرگانی, حرفه, شغل, کسب, پیشه, داد و ستد, مبادله کالا, سوداگری, سودا, سرگرمی; VERB: معامله کردن; USER: تجارت, معامله, تجارت می, و ستد, تجارت در

GT GD C H L M O
trademarks /ˈtreɪd.mɑːk/ = NOUN: علامت تجارتی, علامت کارخانه; USER: علائم تجاری, علامت تجاری, علامت های تجاری, علائم تجاری متعلق

GT GD C H L M O
trades /treɪd/ = NOUN: تجارت, بازرگانی, حرفه, شغل, کسب, پیشه, داد و ستد, مبادله کالا, سوداگری, سودا, سرگرمی, کاسبی, امد و رفت, ازار; USER: معاملات, معاملات فعال, معامله, معاملاتی, معاملاتی می

GT GD C H L M O
trading /ˈtreɪ.dɪŋ/ = VERB: معامله کردن, مبادله کردن, تجارت کردن با, داد و ستد کردن; USER: تجارت, تجاری, بازرگانی, معامله, های تجاری

GT GD C H L M O
traffickers /ˈtræf.ɪ.kər/ = NOUN: تاجر, کسب, کالا, کاسب, دکان دار, پشت هم انداز, دسیسه, سودا گر; USER: قاچاقچیان, قاچاقبران, قاچاقچیان انسان, قاچاقچیان به

GT GD C H L M O
trafficking /ˈtræf.ɪk/ = VERB: امد و شد کردن, تردد کردن; USER: قاچاق, قاچاق انسان, به قاچاق, با قاچاق, جرم قاچاق

GT GD C H L M O
train /treɪn/ = NOUN: قطار, سلسله, رشته, دنباله, تله, دم, ازار; VERB: مشق کردن, تربیت کردن, پروردن, ورزیدن, ورزش کردن; USER: قطار, قطار در, قطار به, قطار از, قطار را

GT GD C H L M O
transaction /trænˈzæk.ʃən/ = NOUN: معامله, انجام, ترکنش, سودا; USER: معامله, تراکنش, معامله را, معامله ای, معامله به

GT GD C H L M O
transactions /trænˈzæk.ʃən/ = NOUN: معاملات, شرح مذاکرات; USER: معاملات, تراکنش, انجام معاملات, تراکنش های, معاملات را

GT GD C H L M O
transfer /trænsˈfɜːr/ = NOUN: انتقال, واگذاری, نقل, تحویل, ورابری, انتقال واگذاری, سند انتقال; ADJECTIVE: انتقالی; VERB: انتقال دادن, منتقل کردن, ورابردن, انقال دادن, واگذار کردن; USER: انتقال, منتقل, نقل و انتقال, را انتقال, انتقال می

GT GD C H L M O
transferring /trænsˈfɜːr/ = VERB: انتقال دادن, منتقل کردن, ورابردن, انقال دادن, واگذار کردن; USER: انتقال, از انتقال, برای انتقال, های انتقال, نقل و انتقال

GT GD C H L M O
transmitted /trænzˈmɪt/ = VERB: پراکندن, انتقال دادن, مخابره کردن, رساندن, فرا فرستادن, سرایت کردن, فرستا دن; USER: منتقل می, منتقل, منتقل شده, منتقل می شود, منتقله از راه

GT GD C H L M O
transportation /ˌtræn.spɔːˈteɪ.ʃən/ = NOUN: حمل و نقل, نقل, ترابری, انتقال, تبعید, بارکشی, سرویس باربری; USER: حمل و نقل, انتقال, ترابری, نقل, های حمل و نقل

GT GD C H L M O
transported /trænˈspɔːt/ = VERB: حمل کردن, ترابری کردن, بردن, نقل و انتقال دادن, از خود بیخود شدن, از جا در رفتن; USER: منتقل می, منتقل, حمل شده, منتقل می شود, حمل و نقل می

GT GD C H L M O
treat /triːt/ = VERB: رفتار کردن, سالم کردن, تلقی کردن, مورد عمل قرار دادن, بحث کردن, مربوط بودن به, مهمان کردن, درمان کردن, درمان شدن; NOUN: چیز لذت بخش; USER: درمان, رفتار, در درمان, را درمان, به درمان

GT GD C H L M O
treated /triːt/ = USER: درمان, درمان شده, تحت درمان قرار, درمان می شود, تحت درمان با

GT GD C H L M O
treatment /ˈtriːt.mənt/ = NOUN: درمان, رفتار, معالجه, علاج, تلقی, معامله; USER: درمان, رفتار, از درمان, معالجه, به درمان

GT GD C H L M O
tremendous /trɪˈmen.dəs/ = ADJECTIVE: شگرف, عظیم, ترسناک, فاحش, سرشار, عظیم الجثه; USER: عظیم, فوق العاده ای, فوق العاده, شگرف, های فوق العاده ای

GT GD C H L M O
trip /trɪp/ = NOUN: سفر, گردش, لغزش, سیاحت, سبک رفتن, لغزش خوردن; VERB: سفر کردن, پشت پا خوردن یازدن, سکندری خوردن, گردش کردن; USER: سفر, سفر به, گردش, از سفر, سفر در

GT GD C H L M O
trust /trʌst/ = NOUN: اعتماد, اطمینان, امانت, توکل, ایمان, اعتبار, اعتقاد, مسئولیت, ودیعه, امید, اتحادیه شرکتها, ائتلاف, قرض; VERB: اعتماد داشتن; USER: اعتماد, اعتماد به, اعتماد کنند, اعتماد کرد, اعتماد کنید

GT GD C H L M O
try /traɪ/ = NOUN: امتحان, کوشش, ازمایش, ازمون; VERB: سعی کردن, تلاش کردن, کوشش کردن, تجربه کردن, محک کردن, کوشیدن, ازمودن, محاکمه کردن, جدا کردن, سر و دست شکسن; USER: امتحان, سعی, را امتحان کنید, سعی می, سعی می کنید

GT GD C H L M O
turn /tɜːn/ = NOUN: نوبت, گردش, چرخش, پیچ, چرخ, تغییر جهت, پیچ و خم, تمایل; VERB: گرداندن, تبدیل کردن, چرخیدن, پیچاندن; USER: نوبت, به نوبه خود, به نوبه, چرخش, نوبه خود به

GT GD C H L M O
turned /tərn/ = ADJECTIVE: پیچ خورده; USER: تبدیل, امروز باشه, اومدن, تبدیل شده, روشن

GT GD C H L M O
turns /tɜːn/ = NOUN: نوبت, گردش, چرخش, پیچ, چرخ, تغییر جهت, پیچ و خم, تمایل, گشت ماشین تراش, پیچ خوردگی, قرقره, استعداد; USER: تبدیل, نوبت, تبدیل می, نظر می رسد, می شود

GT GD C H L M O
two /tuː/ = USER: دو, از دو, به دو, در دو, دو نفر

GT GD C H L M O
types /taɪp/ = NOUN: حروف; USER: انواع, نوع, از انواع, به انواع, انواع مختلف

GT GD C H L M O
typically /ˈtɪp.ɪ.kəl.i/ = USER: به طور معمول, طور معمول, طور معمول به, طور معمول در, به طور معمول در

GT GD C H L M O
u /ju/ = USER: U, تو, U را, U به, U و,

GT GD C H L M O
unannounced /ˌʌn.əˈnaʊnst/ = USER: اعلام نشده, سرزده, اعلام, های اعلام نشده, اعلام نشده تا

GT GD C H L M O
unauthorized /ˌənˈôTHəˌrīzd/ = USER: غیر مجاز, های غیر مجاز, غیر مجاز و, غیر مجاز به, غیر مجاز در

GT GD C H L M O
under /ˈʌn.dər/ = PREPOSITION: تحت, زیر; ADJECTIVE: کمتر از, تحت تسلط, زیرین, مخفی در زیر, کسری دار, موجود درزیرسطح; ADVERB: در زیر; NOUN: کسر; USER: تحت, زیر, در زیر, را تحت, کمتر از

GT GD C H L M O
understand /ˌʌn.dəˈstænd/ = VERB: فهمیدن, درک کردن, دریافتن, سردرآوردن از, رساندن, ملتفت شدن; USER: فهمیدن, درک, را درک, درک کنند, در درک

GT GD C H L M O
understandable /ˌəndərˈstandəbəl/ = USER: قابل فهم, فهم, قابل درک, قابل درک است, قابل فهم است

GT GD C H L M O
understanding /ˌəndərˈstand/ = NOUN: فهم, ادراک, توافق, هوش, خرد, تظر; ADJECTIVE: مطلع, ماهر, فهمیده, با هوش; USER: درک, فهم, تفاهم, به درک, از درک

GT GD C H L M O
unethical /ˌʌnˈeθ.ɪ.kəl/ = ADJECTIVE: خطا ناپذیر, اشتباه نشدنی, غیر قابل لغزش, بی تردید; USER: غیر اخلاقی, غیراخلاقی, های غیر اخلاقی, غیر اخلاقی را, غیر اخلاقی استفاده

GT GD C H L M O
unfit /ʌnˈfɪt/ = ADJECTIVE: نا مناسب, ناجور, ناباب, غیرمقبول, نا کار, نا شایسته; VERB: نا مناسب کردن; USER: نا مناسب, نا مناسب کردن, ناجور, ناباب, غیرمقبول

GT GD C H L M O
union /ˈjuː.ni.ən/ = NOUN: اتحادیه, اتحاد, پیوند, اتصال, اجتماع, وصلت, پیوستگی, انجمن, ائتلاف, اتحاد و اتفاق, یگانگی وحدت, الحاق, اشتراک منافع, بهم پیوستگی; USER: اتحادیه, اتحاد, اتحادیه های کارگری, اتصال, اجتماع

GT GD C H L M O
unit /ˈjuː.nɪt/ = NOUN: واحد, یگان, یک, یکه, شمار, یک دستگاه, عده, عدد فردی; USER: واحد, دستگاه, یگان, در واحد, واحد به

GT GD C H L M O
united /jʊˈnaɪ.tɪd/ = ADJECTIVE: متحد, پیوسته; USER: متحد, متحده, متحده آمریکا, متحد شده, متحد و

GT GD C H L M O
units /ˈjuː.nɪt/ = NOUN: واحد, یگان, یک, یکه, شمار, یک دستگاه, عده, عدد فردی; USER: واحد, واحدهای, واحد های, واحدها, واحد در

GT GD C H L M O
unless /ənˈles/ = CONJUNCTION: مگر, مگراینکه, جز اینکه; USER: مگر, مگر اینکه, مگر آنکه, مگر آن که

GT GD C H L M O
unlikely /ʌnˈlaɪ.kli/ = ADJECTIVE: بعید, غیر محتمل, غیر جذاب, قابل اعتراض; USER: بعید, بعید است, غیر محتمل, بعید به, بعید است که

GT GD C H L M O
until /ənˈtɪl/ = PREPOSITION: تا, تا وقتی که; CONJUNCTION: تا اینکه, وقتی که; USER: تا, تا زمانی, تا زمانی که, تا زمان, تا اینکه

GT GD C H L M O
untrue /ʌnˈtruː/ = ADJECTIVE: بی وفا, غیر واقعی, خلاف واقع, ناراستین, نا درست; USER: بی وفا, خلاف واقع, غیر واقعی, نا درست, ناراستین

GT GD C H L M O
unwelcome /ʌnˈwel.kəm/ = ADJECTIVE: ناخواسته, ناخوش آیند; USER: ناخواسته, ناخوشایند, ناخوش آیند, را ناخوش آیند, ناخوشایند است

GT GD C H L M O
up /ʌp/ = ADVERB: بالا, جلو, در حال کار; PREPOSITION: بالای, روی, بر فراز, در بلندی; VERB: بالا رفتن, برخاستن, ترقی کردن, بالا بردن یا ترقی دادن; USER: بالا, تا, کردن, به بالا, تا به

GT GD C H L M O
upon /əˈpɒn/ = PREPOSITION: بر, روی, بر روی, بمحض, بر فراز, بمجرد; USER: بر, پس از, بر اساس, روی, بر روی

GT GD C H L M O
urgent /ˈɜː.dʒənt/ = ADJECTIVE: فوری, ضروری, مبرم, اصرار کننده, فشاراور, مصرانه; USER: فوری, اضطراری, ضروری, مبرم, عاجل

GT GD C H L M O
us /ʌs/ = PRONOUN: ما, به ما, بما, مارا, خودمان, نسبت بما; USER: ما, با ما, ما را, به ما, ما در

GT GD C H L M O
use /juːz/ = NOUN: استفاده, مصرف, کاربرد, استعمال, فایده, سود, عادت; VERB: استفاده کردن, بکار بردن, استعمال کردن, مصرف کردن, بهره برداری کردن از; USER: استفاده, استفاده از, با استفاده, استفاده می, با استفاده از

GT GD C H L M O
used /juːst/ = VERB: استفاده کردن, بکار بردن, استعمال کردن, مصرف کردن, بهره برداری کردن از, بکار انداختن; USER: مورد استفاده قرار, استفاده می شود, مورد استفاده, مورد استفاده قرار گیرد, با استفاده از

GT GD C H L M O
useful /ˈjuːs.fəl/ = ADJECTIVE: مفید, سودمند, قابل استفاده, مثمر, فیض بخش, بافایده; USER: مفید, سودمند, مفید است, مفید باشد, مفید می

GT GD C H L M O
using /juːz/ = VERB: استفاده کردن, بکار بردن, استعمال کردن, مصرف کردن, بهره برداری کردن از, بکار انداختن; USER: با استفاده از, با استفاده, استفاده از, را با استفاده از, و با استفاده از

GT GD C H L M O
v /viː/ = NOUN: حرف بیست و دوم الفبای انگلیسی; USER: V, پنجم, V را, V در

GT GD C H L M O
valuable /ˈvæl.jʊ.bl̩/ = ADJECTIVE: با ارزش, گرانبها, نفیس, قیمتی, پر بها; NOUN: چیز گرانبها; USER: با ارزش, ارزشمند, با ارزش است, های ارزشمند, ارزشمند است

GT GD C H L M O
valuation /ˌvæl.juˈeɪ.ʃən/ = NOUN: ارزیابی, ارزشگذاری, بها, تقویم; USER: ارزیابی, ارزش, ارزشگذاری, ارزش گذاری, قیمت گذاری

GT GD C H L M O
value /ˈvæl.juː/ = NOUN: ارزش, مقدار, ارج, بها, قیمت, قدر, فرجه; VERB: سنجیدن, قیمت کردن, قدردانی کردن, گرامی داشتن; USER: ارزش, مقدار, ارزش های, قیمت, با ارزش

GT GD C H L M O
values /ˈvæl.juː/ = NOUN: ارزش, مقدار, ارج, بها, قیمت, قدر, فرجه; USER: ارزش, مقادیر, ارزشهای, ارزش های, ارزش ها

GT GD C H L M O
variety /vəˈraɪə.ti/ = NOUN: تنوع, گوناگونی, واریته, نوع, جورواجور, نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد; USER: تنوع, انواع, های مختلف, گوناگونی, انواع مختلفی

GT GD C H L M O
various /ˈveə.ri.əs/ = ADJECTIVE: مختلف, گوناگون, متنوع, چندین, غیر متجانس, جورواجو, چند تا; USER: مختلف, های مختلف, گوناگون, متنوع, مختلف از

GT GD C H L M O
vary /ˈveə.ri/ = VERB: تغییر دادن, بی ثبات کردن, تغییر کردن, عوض کردن, دگرگون کردن, متنوع ساختن, تنوع دادن به, فرق داشتن; USER: متفاوت باشد, متفاوت, متفاوت است, مختلف متفاوت است, است متفاوت باشد

GT GD C H L M O
venture /ˈven.tʃər/ = NOUN: مبادرت, ریسک, جرات, مخاطره, جسارت, سرگذشت, اقدام بکار مخاطره امیز; VERB: معامله قماری, اقدام یا مبادرت کردن به; USER: ریسک, سرمایه گذاری, مبادرت, مخاطره, جسارت

GT GD C H L M O
verify /ˈver.ɪ.faɪ/ = VERB: مقابله کردن, بازبینی کردن, رسیدگی کردن, تحقیق کردن, ممیزی کردن, محقق کردن, صحت و سقم امری را معلوم کردن; USER: بررسی, تایید, منظور بررسی, کنترل کنید, بررسی کنید

GT GD C H L M O
very /ˈver.i/ = ADVERB: بسیار, خیلی, چندان, زیاد, بسی; ADJECTIVE: همان, واقعی, حتمی; USER: بسیار, خیلی, های بسیار, کاملا, است بسیار

GT GD C H L M O
vessel /ˈves.əl/ = NOUN: کشتی, ظرف, رگ, اوند, بشقاب, هر نوع مجرا یا لوله; USER: رگ, کشتی, شده کشتی, عروق, ظرف

GT GD C H L M O
veteran /ˈvet.ər.ən/ = NOUN: کهنه سرباز, کهنهکار, سرباز پیر, سرباز سابقدار, کارازموده; USER: کهنه سرباز, جانباز, کهنه, کهنه کار, کهنهکار

GT GD C H L M O
via /ˈvaɪə/ = PREPOSITION: از طریق, توسط, بوسیله; ADVERB: از راه; USER: از طریق, طریق, توسط, را از طریق, بوسیله

GT GD C H L M O
vice /vaɪs/ = NOUN: گناه, فساد, فسق, عیب, فسق و فجور, خلفه, منگنه, بدی, خبث; USER: گناه, معاون, نایب, معاون رئیس

GT GD C H L M O
view /vjuː/ = NOUN: نظر, نما, دید, منظره, عقیده, نظریه, چشم انداز, قضاوت; VERB: دیدن, از نظر گذراندن; USER: نظر, دیدن, مشاهده, مشاهده و, مشاهده کنید

GT GD C H L M O
vigorously /ˈvɪɡ.ər.əs/ = USER: با شور و نشاط, شدت, شور و نشاط, به شدت, با شدت

GT GD C H L M O
violate /ˈvaɪə.leɪt/ = VERB: شکستن, ستیزه کردن, تجاوز کردن به, نقض کردن, هتک احترام کردن, بی حرمت ساختن, ستم کردن; USER: شکستن, نقض, را نقض, نقض می, را نقض می

GT GD C H L M O
violation /ˌvaɪəˈleɪ.ʃən/ = NOUN: نقض, تخلف, تخطی, تجاوز, تعدی, بلاء, نقض عهد; USER: نقض, تخلف, تخطی, تجاوز, را نقض

GT GD C H L M O
violations /ˌvaɪəˈleɪ.ʃən/ = NOUN: نقض, تخلف, تخطی, تجاوز, تعدی, بلاء, نقض عهد; USER: نقض, موارد نقض, به نقض, از نقض, نقض حقوق

GT GD C H L M O
virtually /ˈvɜː.tju.ə.li/ = USER: تقریبا, عملا, تقریبا در, عملا در

GT GD C H L M O
visa /ˈviː.zə/ = NOUN: ویزا, روادید, روادید گذرنامه; VERB: ویزا دادن; USER: ویزا, ویزای, روادید, صدور ویزا, ویزا را

GT GD C H L M O
visit /ˈvɪz.ɪt/ = NOUN: بازدید, دیدار, عیادت; VERB: دیدن کردن از, ملاقات کردن, زیارت کردن, عیادت کردن, دید و بازدید کردن, سر زدن, خدمت کسی رسیدن; USER: بازدید, دیدار, مراجعه, بازدید از, مراجعه کنید

GT GD C H L M O
visiting /ˈvizit/ = NOUN: عیادت; USER: دیدن, از دیدن, مراجعه, دیدار, مراجعه به

GT GD C H L M O
visitors /ˈvizitər/ = NOUN: مهمان, توریست, سیاح, دیدارگر, دیدن کننده, عیادت کننده, گشت گر; USER: بازدید کننده, آخرین بازدید, بازدید, بازدید کنندگان, بازدید کننده ای

GT GD C H L M O
visual /ˈvɪʒ.u.əl/ = ADJECTIVE: بصری, دیداری, دیدنی, عینی, دیدی, وابسته به دید; USER: بصری, دیداری, های بصری, بصری است, بصری را

GT GD C H L M O
voice /vɔɪs/ = NOUN: صدا, صوت, بانگ, واک, اوا; VERB: ادا کردن, با صدا بیان کردن; USER: صدا, صدای, صوتی, صوت, های صوتی

GT GD C H L M O
voicemail /ˈvɔɪ.s.meɪl/ = USER: پست صوتی, صوتی, صندوق صوتی, پیام گیر صوتی, های صوتی

GT GD C H L M O
volume /ˈvɒl.juːm/ = NOUN: حجم, جلد, کتاب, دفتر, مجلد, ظرفیت, اندازه, درجه صدا, توده, طومار, سفر; VERB: بر حجم افزودن, برزگ شدن, بصورت مجلد در اوردن; USER: حجم, جلد, کتاب, دفتر, مجلد

GT GD C H L M O
voucher /ˈvaʊ.tʃər/ = VERB: تایید کردن, اطمینان دادن, ضمانت کردن; USER: سند, شهادت دادن, سند خرج, مدرک, دستاویز

GT GD C H L M O
wait /weɪt/ = VERB: صبر کردن, انتظار کشیدن, منتظر شدن, پیشخدمتی کردن, چشم براه بودن; USER: صبر کردن, صبر کنید, صبر, منتظر, منتظر بمانید

GT GD C H L M O
waiver /ˈweɪ.vər/ = NOUN: چشم پوشی, لغو, صرفنظر, ابطال; USER: چشم پوشی, ابطال, چشم پوشی از, لغو, صرفنظر

GT GD C H L M O
wants /wɒnt/ = NOUN: خواست, نیاز, نقصان, حاجت, فقدان, عدم, نداری; USER: می خواهد, خواهد, میخواهد, می خواهد که, را می خواهد

GT GD C H L M O
warranty /ˈwɒr.ən.ti/ = NOUN: گارانتی, ضمانت, تعهد, تضمین, ضمانتنامه, پابندان, امر مورد تعهد یا تضمین; USER: گارانتی, ضمانت, ضمانت نامه, تضمین, ضمانت نامه را

GT GD C H L M O
was /wɒz/ = VERB: بود; USER: بود, شد, بوده است, شده بود

GT GD C H L M O
way /weɪ/ = NOUN: راه, روش, مسیر, طریق, طور, نحو, طرز, طریقه, سبک, سمت, جاده, سان, عنوان, رسم, سیاق, خط, مسلک; USER: راه, روش, طریق, مسیر, نحو

GT GD C H L M O
we /wiː/ = PRONOUN: ما, خودمان, ضمیر اول شخص جمع; USER: ما, که ما, کنیم, می کنیم, ما از

GT GD C H L M O
web /web/ = NOUN: تار, بافته, تار عنکبوت, بافت یا نسج, تنیده; VERB: تنیدن; USER: وب سایت, وب, وب را, وب است, های وب

GT GD C H L M O
wedding /ˈwed.ɪŋ/ = NOUN: عروسی, عقد; USER: عروسی, مراسم عروسی, های عروسی, جشن عروسی, عروسی و

GT GD C H L M O
week /wiːk/ = NOUN: هفته, هفت روز; USER: هفته, در هفته, در هفته جاری, هفته ای, هفته به

GT GD C H L M O
welcome /ˈwel.kəm/ = NOUN: خوش آمد, خوشامد, خوش باش; VERB: خوشامد گفتن, پذیرایی کردن; USER: خوش آمد, خوش آمدید, انجمن خوش آمدید, خوش آمد گویی, خوشامد

GT GD C H L M O
well /wel/ = ADJECTIVE: خوب, بسیار خوب, خوش, سالم, راحت, تندرست; ADVERB: خوب, بخوبی, خوش; NOUN: چاه, خیر, چشمه; USER: خوب, چاه, بخوبی, را به خوبی, به خوبی به

GT GD C H L M O
westminster /ˌwestˈmɪn.stər/ = NOUN: فیلم یا نمایش گاوچرانان امریکایی; USER: وست مینستر, وستمینستر, وست مینیستر, وستمینیستر

GT GD C H L M O
what /wɒt/ = PRONOUN: چه, کدام, چقدر, هر چه, انچه, چه نوع, چه اندازه, چه مقدار, حرف ربط; ADVERB: چگونه; USER: چه, آنچه که, چیزی است که, کدام, چگونه

GT GD C H L M O
when /wen/ = CONJUNCTION: وقتی که, کی, چه وقت, چون, موقعی که, در موقع; USER: وقتی که, زمانی که, هنگامی که, در هنگام, چون

GT GD C H L M O
where /weər/ = ADVERB: کجا, از کجا, جایی که, در کجا, در جایی که, هر کجا, اینجا, در کدام محل, در کدام قسمت, چه جا, در چه موقعیتی, از چه منبعی; USER: جایی که, کجا, از کجا, در جایی که, در کجا

GT GD C H L M O
wherever /weəˈrev.ər/ = CONJUNCTION: هر کجا که, هر جا که; ADVERB: جایی که, آنجا که; USER: هر جا که, هر جا, هر کجا که, در هر کجا, در هر کجا که

GT GD C H L M O
whether /ˈweð.ər/ = CONJUNCTION: خواه, چه, ایا; PRONOUN: چه; USER: چه, که آیا, اینکه آیا, خواه, کند که آیا

GT GD C H L M O
which /wɪtʃ/ = PRONOUN: که, کدام, که این, این; ADJECTIVE: چه; USER: که, است که, که به, که در, کدام

GT GD C H L M O
while /waɪl/ = CONJUNCTION: در حین, هنگامیکه, در صورتیکه, مادامی که, حال انکه; ADVERB: تاموقعی که; VERB: گذراندن; USER: در حین, حالی که, در حالی که, در حالی, در حالی که در

GT GD C H L M O
who /huː/ = PRONOUN: که, چه کسی, کی, چه اشخاصی, چه شخصی; USER: که, است که, که به, که در, چه کسی

GT GD C H L M O
whole /həʊl/ = ADJECTIVE: مجموع, تمام, کامل, همه, سراسر, سالم, درست, تمام و کمال, دست نخورده, بی خرده; USER: تمام, کامل, همه, مجموع, سراسر

GT GD C H L M O
whom /huːm/ = PRONOUN: چه کسی, که, چه کسی را, به چه کسی, کسیکه, ان کسی که; USER: چه کسی, آنها, که, کسی که, آنها به

GT GD C H L M O
whose /huːz/ = PRONOUN: مال کسی, مال چهکسی, مال کی, مال که; USER: که, است که, که در, را که, بود که

GT GD C H L M O
why /waɪ/ = ADVERB: چرا, برای چه, بچه جهت; USER: چرا, همین دلیل, که چرا, به همین دلیل, همین دلیل است

GT GD C H L M O
wide /waɪd/ = ADJECTIVE: عریض, وسیع, پهن, پهناور, زیاد, گشاد, فراخ, کاملا باز, بسیط, پرت, نا محدود; ADVERB: وسیع; USER: وسیع, گسترده, گسترده ای, عریض, پهن

GT GD C H L M O
widely /ˈwaɪd.li/ = USER: به طور گسترده ای, طور گسترده ای, به طور گسترده, طور گسترده ای در, طور گسترده ای به

GT GD C H L M O
will /wɪl/ = NOUN: اراده, خواست, وصیت, وصیتنامه, میل, مشیت, نیت, قصد, خواهش, ارزو; VERB: خواستن, اراده کردن, وصیت کردن, میل کردن, خواستاربودن, فعل کمکی'خواهم'; USER: اراده, خواهد, خواهد شد, خواهد کرد, خواهد بود

GT GD C H L M O
willing /ˈwɪl.ɪŋ/ = ADJECTIVE: مایل, راضی, حاضر, خواهان, مشتاق, خواستار, راغب; USER: حاضر, مایل, خواهان, مشتاق, خواستار

GT GD C H L M O
wine /waɪn/ = NOUN: ווינט

GT GD C H L M O
wishes /ˌbest ˈwɪʃɪz/ = NOUN: خواست, دلخواه, خواهش, ارزو, کام, حاجت, مراد, طلب, فرمایش, مرام; USER: آرزوها, خواسته, خواسته های, آرزوهای, خواسته ها

GT GD C H L M O
with /wɪð/ = PREPOSITION: با, بوسیله, در جهت, پیش, برخلاف, بطرف, در ازاء, بعوض; USER: با, را با, همراه با, و با, که با

GT GD C H L M O
within /wɪˈðɪn/ = ADVERB: در داخل, در حصار, باندازه, در توی; PREPOSITION: در ظرف, در مدت, در حدود, توی; USER: در داخل, درون, در درون, در ظرف, در مدت

GT GD C H L M O
without /wɪˈðaʊt/ = PREPOSITION: بدون, بی; ADVERB: بیرون, برون, بیرون از, از بیرون, بطرف خارج, انطرف; USER: بدون, را بدون, و بدون, بی

GT GD C H L M O
word /wɜːd/ = NOUN: کلمه, واژه, لغت, حرف, سخن, لفظ, گفتار, قول, خبر, فرمان, پیغام, عهد, فرمایش, خطابت; VERB: لغات را بکار بردن, با لغات بیان کردن; USER: کلمه, واژه, لغت, حرف, سخن

GT GD C H L M O
wording /ˈwɜː.dɪŋ/ = NOUN: عبارت, بیان, جمله بندی, کلمه بندی; USER: عبارت, جمله بندی, بیان, جمله بندی ها, کلمه بندی

GT GD C H L M O
words /wɜːd/ = NOUN: کلمه, واژه, لغت, حرف, سخن, لفظ, گفتار, قول, خبر, فرمان, پیغام, عهد, فرمایش, خطابت; USER: کلمات, عبارت, واژه ها, واژه های, کلمات را

GT GD C H L M O
work /wɜːk/ = NOUN: کار, شغل, وظیفه, سعی, ساخت, زحمت, عملیات, موثر واقع شدن, چیز; VERB: کار کردن, عمل کردن, زحمت کشیدن; USER: کار, کار می کنند, کار کنند, کار کند, کار کردن

GT GD C H L M O
workers /ˈwɜː.kər/ = NOUN: کارگر, عمله, ایجاد کننده; USER: کارگران, کارگر, از کارگران, کارگران را, کارگران در

GT GD C H L M O
working /ˈwɜː.kɪŋ/ = NOUN: کارگر, طرز کار; ADJECTIVE: کار کننده, مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش; USER: کارگر, کار, کار می, مشغول به کار, به کار

GT GD C H L M O
workplace /ˈwɜːk.pleɪs/ = USER: محل کار, محیط کار, در محل کار, محیط های کاری, محل کار را

GT GD C H L M O
workplaces /ˈwɜːk.pleɪs/ = USER: محل کار, محل های کار, محلهای کار, محیط های کاری, محیط کار

GT GD C H L M O
works /wɜːk/ = NOUN: کار, شغل, وظیفه, سعی, ساخت, زحمت, عملیات, موثر واقع شدن, چیز, زیست, نوشتجات, اثار ادبی یا هنری, کارخانه, استحکامات, فعل; USER: کار می کند, این نسخهها کار, با این نسخهها کار, نسخهها کار میکند, این نسخهها کار میکند

GT GD C H L M O
world /wɜːld/ = NOUN: جهان, دنیا, عالم, گیتی; USER: جهان, دنیا, جهان را, جهان به, در جهان

GT GD C H L M O
worldwide /ˌwɜːldˈwaɪd/ = ADJECTIVE: جهانی; ADVERB: در سرتاسر جهان; USER: در سرتاسر جهان, سراسر جهان, در سراسر جهان, جهانی, در سراسر جهان است

GT GD C H L M O
would /wʊd/ = NOUN: تمایل; VERB: ایکاش; USER: خواهد بود, را, خواهد, که, می خواهم

GT GD C H L M O
write /raɪt/ = VERB: نوشتن, تالیف کردن, انشاء کردن, تحریر کردن; USER: نوشتن, ارسال, تماس, بنویسید, نامه

GT GD C H L M O
writings /ˈraɪ.tɪŋ/ = NOUN: نوشته, نویسندگی, خط, نوشتجات, دست خط, خامه رانی; USER: نوشته, نوشته های, نوشتههای, آثار, نوشته ها

GT GD C H L M O
year /jɪər/ = NOUN: سال, سنه; USER: سال, ساله, در سال, سال به, در سال جاری

GT GD C H L M O
years /jɪər/ = NOUN: سال, سنه; USER: سال, سال های, سال ها, سال است, سال به

GT GD C H L M O
yes /jes/ = USER: yes-particle, yes, yea, aye, ay, yes, yea, ay, aye, yes, ay, aye, yea, بلی گفتن; USER: بله, بلی, آری

GT GD C H L M O
you /juː/ = PRONOUN: شما, تو, ترا, تورا, شمارا, شماها; USER: شما, تو, که شما, شما به, شما در

GT GD C H L M O
your /jɔːr/ = PRONOUN: مال شما, مربوط به شما, ت, متعلق بهشما, خودمانی; USER: خود را, خود, خود را به, های خود را, خود را در

GT GD C H L M O
yours /jɔːz/ = PRONOUN: مال شما, مال خود شما; USER: مال شما, شما, شماست, مال, مال تو

GT GD C H L M O
yourself /jɔːˈself/ = PRONOUN: خودت, خود شما, شخص شما; USER: خودت, خودتان, خود را, خودتان را, خود شما

1676 words